دردرس اخلاق آیت الله جوادی آملی مطرح شد:
فرق عميق جوهري بين فنّ اخلاق و فنّ فقه/ کسانی که باعث اختلاف در جامعه هستند از درونشان آتش ميجوشد
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بسیج طلاب و رو حانیون : حضرت آیت الله جوادی آ ملی در درس اخلاق این هفته خود ضمن خیر مقدم به همه حضار اعم حوزوي و دانشگاهي سپاهي نيروي انتظامي فرمودند: در آستانه رحلت امام پنجم امام باقر(عليه آلاف التحيّة و الثناء) هستيم اين تسليت را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) تعزيت عرض ميكنيم! و در آستانه روز تاريخي و سرنوشتساز سيزده آبان هستيم كه به ارواح شهداي اين ايام درود ميفرستيم و پيروزي اين ايّام را به پيشگاه وليّ عصر تحنيت عرض ميكنيم و سقوط روزافزون استكبار و صهيونيست را هم از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم و بيداري اسلامي خاورميانه را هم به فال نيك ميگيريم كه اميدواريم به بركت خونهاي پاك شهدا, مسلمانهاي سراسر عالَم مخصوصاً بحرين و يمن و مصر و تونس و امثال اينها از موفقيّتهاي ويژهاي برخوردار باشند.
ایشان در ادامه افزودند:بحثهاي روز پنجشنبه در دو بخش خلاصه ميشد: بخش اول مسائل اخلاقي بود بخش دوم شرح كوتاهي از نهجالبلاغه اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) كه آن هم وابسته به مسائل اخلاقي است. مستحضريد كه اخلاق غير از فقه است ادلّه فقهي با امر و نهي و وجوب و حرمت تأمين ميشود ادلّه اخلاقي با اين عناوين اعتباري و احكام تبيين نميشود با آن واقعيّتهاي خارجي بيان ميشود نمونه اين دو فرع را هم و دو رشته را هم از آيات قرآن كريم ملاحظه فرموديد آنجا كه خدا ميخواهد مسئله فقهي را مطرح كند ميفرمايد ظلم حرام است ظلم نكنيد با صيغه نهي دارد كه ظلم نكنيد يا مال مردم را بدون رضايت و اذن آنها نگيريد اينها امر و نهيهاي فقهي است كه كاربرد فنّ شريف فقه است ولي در مسائل اخلاقي آنجا كه بخواهد بفرمايد ظلم حرام است نميگويد ظلم حرام است و ظلم نكن! ميفرمايد ظالم هيزم جهنّم است يعني جهنّم حق است, آتش جهنم حق است, هيزم جهنّم حق است ولي هيزم جهنم را از جهنم نميآورند ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ حَطب يعني هيزم, قاسِط يعني كسي كه اهل قَسط است قَسط در مقابل قِسط است آن قَسط با جور همراه است اين قِسط با عدل همراه است
مرجع تقلید شیعان جهان ادامه دادند: خداوند متعال ميفرمايد ظالمان در جهنم گُر ميگيرند و آتش قيامت هم مثل آتش دنيا نيست آتش دنيا از بيرون شروع ميكند درون را ميسوزاند ولي آتش قيامت از درون شروع ميشود و بيرون را ميسوزاند. اگر جايي آتشسوزي شد بالأخره اول به لباس انسان سرايت ميكند بعد به بدن انسان بعد به درون, البته آتشي كه در دنيا باشد و درونسوز باشد ما نداريم فقط پوست و گوشت را ميسوزاند و از بين ميبرد, اما آتش قيامت دو خصوصيّت دارد يكي روحسوز است از درون شروع ميشود نه درون يعني شكم يا دل, درون يعني روح ما چنين آتشي در دنيا كه روح را بسوزاند نداريم.
آیت الله جوادی آملی تاکید کردند: خداوند در قرآن ميفرمايد: ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾ فؤاد, روح, قلب با نارالله سوخته ميشود آنگاه به بيرون سرايت ميكند اعضا و جوارح را برابر آيه سورهٴ مباركهٴ نساء ميسوزاند كه ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾ اين آتش قيامت كه از درون شروع ميشود و بيرون را ميسوزاند اين با خود هيزم كار دارد منتها هيزم در دنيا يك بار سوخته ميشود و خاكستر ميشود ولي هيزم آخرت نسوز است ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾ فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ آنهايي كه ظالماند چه ظلمهاي جهاني نظير آنچه استكبار و صهيونيست كردند و ميكنند يا ظلمهاي مقطعي البته دركات آنها بيش از دركات ديگران است ولي بالأخره ظلم, شعله است. فرمود اين ظالم هيزم جهنم ميشود و هيزم نسور ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم﴾ هم از درون شعله شروع ميشود كه ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾ كه چنين آتشي ما در دنيا نداريم كه از دو جهت با آتش قيامت فرق داشته باشد يكي اينكه آتش قيامت از درون شروع ميشود بيرون را بعد ميسوزاند ما چنين آتشي در دنيا نداريم يك وقت آتش را در درون ميبرند آن يك مطلب ديگر است يك وقت آتش روشنشده در بيرون اول بيرون را ميسوزاند دوم اينكه آتشي كه روحسوز باشد ما چنين آتشي در دنيا نداريم فقط گوشت و پوست را ميسوزاند اين دو ويژگي براي ظلم است براي اينكه ظالم اول تصميم ميگيرد, اراده ميكند, نيّت دارد اين پليديها از درون شروع ميشود بعد شروع ميكند به كارهاي بيروني كه دست و پا به وسيله اراده و عزم او بيراهه ميروند اين ميشود مسئله اخلاق.
ایشان همچنین با اشاره به فرق جوهری فن اخلاق وفقه تصریح فرمودند: پس بنابراين يك فرق عميق جوهري بين فنّ اخلاق و فنّ فقه هست در فنّ فقه بارها به عرضتان رسيد ميگويند چه در گفتار, چه در نوشتار, چه در رفتار به ديگران نيش نزنيم آبروي كسي را بيجهت نبريم اگر كسي مسلوبالحيثيه است دستگاهي هست و حساب و كتابش جدا اما انسان بيخود و بيجهت آبروي ديگري را ببرد اين حرام است اين كار فقه است يعني فقيه ميگويد غيبت حرام است, تهمت حرام است, آبرو بردن مؤمن حرام است و اينها; اما در فنّ اخلاق نميگويند كه اين حرام است در فنّ اخلاق ميگويند تيغي است در جهنّم «ضريع» اين تيغ غذاي كسي است كه به ديگران نيش زده است ﴿لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ﴾ است اين طعام خاطئين است ﴿لاَيَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ﴾ و مانند آن. مفسر قرآن کریم ادامه دادند:
اخلاق با باطن ما كار دارد با باطن عمل كار دارد نه اينكه اين كار حرام است بنابراين يك مِيْز جوهري عميق بين فنّ اخلاق و فنّ فقه هست آنجا كه سخن از بايد و نبايد هست آنجا كه سخن از واجب و حرام است ميشود فقه, آنجا كه سخن از هيزم جهنم و تيغ جهنم و خار جهنم و چرك جهنم است ميشود اخلاق. غِسلين يعني چرك ديگر, فرمود اينها ﴿لاَيَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ﴾ افرادي كه گرفتار خطاي فكرياند عمداً يا خطيئه عملياند عمداً اينها چركخوران جهنماند غذايشان همين است در دنيا چرك ميخوردند در آخرت هم چرك ميخورند.
وی درادامه ضمن اشاره به فرق انسانهای معمولی بامعصومین فرمودند: فرق ما با امام معصوم مثل امام باقر, امام صادق, ائمه(عليهم السلام) اين است كه اينها درون اين مردمآزاري را ميبينند برخي از شاگردان آنها هم گفتند ما به جايي رسيديم كه افرادي كه آتشبيار معركهاند و باعث اختلاف جامعه هستند اينها كه حرف ميزنند ما ميبينيم از درون اينها آتش ميجوشد از دهن اينها آتش دارد در ميآيد اينها مخصوص انبيا نيست البته آن قلّه و كمال نهايي را انبيا دارند ولي شاگرداني كه راه آنها را طي ميكنند همان حارثةبنزيد كه مرحوم كليني قصّهاش را نقل كرد كه فرمود: «أصبحتُ كأنّي أنظر إلي عرش الرحمن بارزا» گويا بهشت و اهلش را ميبينم, گويا جهنم و اهلش را ميبينم از همين قبيلاند. بنابراين اين مخصوص انبيا نيست آن مرحله عاليهاش مخصوص انبياست ديگران هم بتوانند آن كاري بكنند كه مسيحا ميكرد منتها در حدّ خاصّ خودشان. بنابراين گاهي ائمه(عليهم السلام) دستور فقهي ميدهند ميگويند اين كار حرام است انجام ندهيد گاهي ميگويند چرك نخوريد اين چركخوري يعني حرامخوري, ستم نكنيد ميشود حكم فقهي, هيزم جهنم نشويد ميشود حكم اخلاقي,
علامه جوادی آملی فرمودند: بخشهاي قرآن كريم مسائل اخلاقي را با يك فرهنگ و ادبيات مطرح ميكند بحثهاي فقهي را با فرهنگ ديگر مطرح ميكند همينها در بيانات ائمه(عليهم السلام) هم هست گاهي امام(سلام الله عليه) دستور فقهي ميدهد به صورت امر و نهي, گاهي ميگويد اين چرك چيست اين را رها بكن! اين سمّ چيست اين را رها بكن! آن جريان قصّهاي كه بعد از جريان عقيل در نهجالبلاغه آمده از همين قبيل است كه فرمود اين مال حرام اين رشوه اين سمّ است و سمّ را يك انسان عاقل نميخورد.
مرجع تقلید شیعیان جهان تصریح کردند: مطلب بعدي آن است كه اخلاق كه به تهذيب نفس برميگردد اين جزء شعب فرعي جهانبيني است ما چگونه خودمان را سالم نگهبداريم, تطهير كنيم, تهذيب كنيم اينها جزء جهانبيني است ما جزئي از جهانيم جهان چه خبر است؟ چقدر است؟ هر اندازه كه جهان را ديديم در تهذيب نفس موفقتريم بعضيها نزديكبيناند (يك) بعضيها دوربيناند (دو) برخيها دوربيناند (سه) بين دورانديش و دُورانديش و نزديكانديش كه سه مكتب مختلف است فرقهاست. آنها كه نزديكبيناند نزديكانديشاند خيال ميكنند دنيا يك بار مصرف است ميگويند ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا﴾ ما از گهواره تا گوريم و ديگر هيچ و مرگ, پوسيدن است نه از پوست به در آمدن و بعد از مرگ خبري نيست اين دنيا را يك بار مصرف ميداند نزديكبين است اگر هم بخواهد اخلاق داشته باشد اخلاق يك بار مصرفي است كه او را تا گور حفظ بكند همين! برخيها يك بار مصرفي نيستند چند بار مصرفياند اما دُورانديشاند نه دورانديش اينها همان تناسخيهاي هند و امثال هندند ميگويند ما مبدأ را قبول داريم نظام بر اساس حق و عدل اداره ميشود آن آفريدگار حكيم است آن آفريدگار عادل است هر كسي در برابر حكمت خدا و عدل خدا مسئول است اگر بد كرد بايد كيفر ببيند اگر خوب انجام داد بايد پاداش ببيند منتها پاداش و كيفر در همين دنياست و نه دنياي ديگر و قيامت, انسان كه مرد بايد كيفر يا پاداش عمل خود را ببيند اگر طالح بود اين روحش به بدن نوزادي تعلّق ميگيرد و سرنوشت تلخ و مشئوم به دنبال اوست او رنجها و عذابها را ميبيند تا كيفرش داده بشود و اگر اين روح صالح بود نه طالح به بدن نوزادي تعلّق ميگيرد كه او در رفاه است و در كمال آسايش به سر ميبرد اينها دُورانديشاند يعني ميگويند انسان چندين بار در همين دنيا رفت و آمد ميكند تا سرانجام بالأخره به جايي برسد اينها مسئله برزخ و مسئله معاد و بهشت و جهنمي كه انبيا آوردند برايشان حل نشده است كيفر را قبول دارند پاداش را قبول دارند حكمت را قبول دارند عدل را قبول دارند منتها ميگويند در همين دنيا محاسبه ميشود لذا اگر كسي خواست مسئله معاد را ثابت كند صِرف اينكه خدا عادل است صِرف اينكه خدا حكيم است پاداشي بايد باشد كيفري بايد باشد اينها كافي نيست چون اين را تناسخيها هم قبول دارند بايد چند كار كرد يكي حكمت خدا را, عدل خدا را ثابت كرد و يكي اينكه ثابت كرد كه محال است آن كيفر و پاداش در دنيا انجام بگيرد چون دنيا دار تكليف است نه دار پاداش حتماً بايد جهاني باشد كه پاداش و كيفر در آنجاست تكليف در آنجا نيست و آن مرحله سوم است ميشود دورانديشي نه دُورانديشي انسان ميشود دورانديش, وراي دنيا را ميبيند پشت سر دنيا, برزخ را ميبيند پشت سر برزخ, صحنه معاد را ميبيند پشت سر استقرار معاد آن پنجاه هزار سال كه پنجاه موقف است آن را ميبيند پشت سرش كه انشاءالله بهشت است ميبيند و ابديّت را درك ميكند و ميگويد من موجود ابدي خواهم بود ابديّت ديگر با ميلياردها سال قابل ارزيابي نيست انسان يك ميليارد سال يا دو ميليارد سال بماند نيست چون يك چيز ابدي نه متزمّن است و نه محدود, زمانمند نيست كه بگوييم او يك ميليارد سال بايد بماند لذا كارهايي ميكند كه ابدي باشد و آن اعتقاد مجرّدانه است آن نيّت پاك مجرّدانه است آن تخلّق به اخلاق مجرّدانه است آن تشبّه به فرشتگان است
ایشان درادامه تاکید کردند: شما ميبينيد در كتابهاي فقهي ما فقهايي كه ميخواستند تشويق كنند مسئله اخلاق را به فقه نزديكتر كردند اينچنين فرمودند همين صاحب جواهر(رضوان الله عليه) مطلبي دارد كه بعدها در عروه مرحوم آقا سيّد محمدكاظم يزدي(رضوان الله عليمها) آمده ايشان ميفرمايند در فضيلت روزه همين بس كه انسان شبيه فرشته ميشود اين را در فضيلت روزه دارند اگر انسان بتواند شبيه فرشته بشود خب چرا شبيه ديو و دد بشود اين راه هست اين را به ما گفتند كه در روزه گرفتن اين حرفي است كه بزرگاني مثل صاحب جواهر و امثال صاحب جواهر ميگويند ديگر اين اختصاصي به روزه گرفتن ندارد انسان مواظب چشمش باشد مواظب گوشش باشد مواظب غذايش باشد كه حرامخوري نكند حرامگويي نكند حرامبيني نكند حرامروي نكند اين شبيه فرشته است. مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در همان جلد هشت كافي نقل كرده است كه شاگردان حضرت كه روزها خدمت حضرت ميرسيدند گذشته از آن مسائل فقهي, مسائل اخلاقي را هم حضرت مطرح ميكردند ميفرمودند: «هل مِن مبشّرات» ديشب در عالم رؤيا چه ديديد؟ شاگردان حضرت شاگردان 24 ساعته بودند نه شاگردان پنج ساعته يا شش ساعته الآن اينها كه در حوزه و دانشگاه مشغول فراگيري علوم اسلامياند اينها شاگردان هفت هشت ساعته هستند وقتي ميخوابند يعني ميخوابند اما شاگردان پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) ميخوابيدند كه خوابهاي خوب ببينند حضرت ميفرمود: «هل من مبشّرات» كم غذا خوردن, حلال غذا خوردن, با وضو خوابيدن, رو به قبله خوابيدن, كينه كسي را در دل نداشتن, تصميم بد را براي فردا نگرفتن, طاهرانه با خدا معامله كردن و روح را به پيشگاه خدا فرستادن و اين جملهها را خواندن «اللهمّ إنّي استودعك نفسي, اللهمّ إن أمسكتها فاغفر لها و إن أرسلتها فاحفظها» با او گفتگو كردن خب يك خواب خوبي هم انسان ميبيند ديگر. بنابراين حضرت ميفرمود: «هل من مبشّرات» ديشب چه ديديد؟ برخيها در بيداري هم خواباند «الناس نيامٌ إذا ماتوا انتبهوا» فقط موقع مرگ بيدار ميشوند بعضيها موقع خواب هم بيدارند كم فرق است بين افراد, كسي ميخوابد كه بيدار بشود يك وقت كسي بيدار است ولي نائم است «الناس نيامٌ إذا ماتوا انتبهوا».
مرجع تقلید شیعان جهان تصریح کردند: غرض آن است كه آنهايي كه ميگويند ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا﴾ اخلاقي ميخواهند كه مشكلات اينها را تا گور حل كند و ديگر هيچ, آنها كه تناسخياند اخلاقي ميخواهند كه مشكلاتشان را در دُور حل كند مثل اينكه اينها مثل سنگ آسياب هستند كه دور محوري ميگردند اما مردان الهي كه اخلاق ميخواهند براي آن ابديّتشان است ميخواهند وضعي پيدا كنند كه وقتي ابدي شدند با آن ابديّت هماهنگ باشد الآن اگر از ما سؤال كنند اين قوانين رياضي چند سال است ميگوييم اين سال و ماه برنميدارد, اگر از ما سؤال كنند زمين چند سالش است؟ ميگوييم مراجعه ميكنيم به كارشناسان آنها بالأخره اگر يقين نداشته باشند, حدسي دارند كه عمر زمين چند سال است, از ما سؤال كنند راه شيري آسمانها چقدر است ميگوييم وقتي به كارشناسان مراجعه بكنيم ميتوانند تخمين بزنند او سال و ماه دارند, اما اگر از ما سؤال كنند كه «كلّ معلولٍ فله علّة» اين چند سال است؟ ميگوييم اين سال و ماه برنميدارد, دو دوتا چهارتا چند سالش است؟ ميگوييم اين سال و ماه برنميدارد كسي كه فوق زمان است و متزمّن نيست و از نبش زمان والاست اين ميشود مجرّد وقتي مجرّد شد ميشود ابدي ديگر. وقتي روح مجرّد شد ميشود ابدي آن روح ابدي بدن را و اجسام بهشت را هم ابدي دارد در بهشت جسم هست بدن هست ولي به بركت ابديّت روح ميشود ابدي. پس ما ميشويم يك موجود ابدي خب حيف نيست انسان براي ابديّت يك هفتاد هشتاد سالي را مقدم بدارد.
مفسر قرآن کریم ادامه دادند: اخلاق براي اين است كه ما را از خطر نزديكانديشي برهاند (يك) از خطر دُورانديشي نجات بدهد (دو) به مرحله دورانديشي برساند (سه) براي ابديّت كالا تهيّه كنيم (چهار) آن طهارت روح است (پنج). يك روح طاهر و طيّب براي ابد ميماند كه ميماند. اينكه گفته شد «العلماء باقون ما بَقي الدّهر» تنها علما نيستند, مؤمنان هم هستند, شهدا هم هستند, صلحا هم هستند, صدّيقين هم هستند منتها آنها نامآورترند, بنابراين در مسائل اخلاقي ما بايد هميشه هم دورانديش باشيم و هم كالاي ابدي تهيه كنيم كالايي كه تا يك ميليارد سال بماند هم به درد ما نميخورد ماييم و ابديّت ما اين عصارهٴ بحثي است كه در بخش اول كه به نام اخلاق است مطرح است.
آیت الله جوادی آملی همچنین با اشاره به شرح نامه 30 نهج الابلاغه ابراز داشتند: اما بخش دوم كه مربوط به شرح كوتاهي از نهجالبلاغه است ميبينيد اين جريان سيزده آبان هميشه بود معاويهها در هر عصري همين فتنهها را داشتند. وجود مبارك حضرت امير نامههاي فراواني از شام دريافت كرد و به همه آن نامهها تا آنجا كه ممكن بود پاسخ داد اين نامه كه نامه 30 نهجالبلاغه است تقريباً پنج برابر يا چهار برابر آن مقداري است كه مرحوم سيّد رضي نقل كرد جواب يكي از نامههايي است كه معاويه براي وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) نوشت حضرت آن نامهها را پاسخ ميدهد. مستحضريد كه معاويه وقتي بخواهد براي عليبنابيطالب(سلام الله عليه) نامه بنويسد دست از هيچ نيرنگ و عوامفريبي برنميدارد در غالب نامهها حضرت امير را به تقوا سفارش ميكند ميگويد علي! مرگ حق است, خدا حق است, قيامت حق است, باتقوا باش! اين نامههاست براي فريب مردم شام غير از اين راهي نيست. آنگاه وجود مبارك حضرت امير در يكي از پاسخها فرمود تو همان كسي هستي كه خرما به هَجَر بردي. هجر منطقهاي است در يمن كه خرمايش فراوان است همان طوري كه ما در ايران مَثلهايي داريم محصولي, ميوهاي كه در يك شهر فراوان باشد اگر مقداري از آن ميوه را به آن شهر ببرند همان مَثل را به كار ميبريم در بين عرب اين مَثل معروف بود كه خرما به هَجَر بود كه منطقهاي است در بحرين و خرمايش فراوان است كه انشاءالله اميدواريم به بركت ادعيه خالصانه وليّ عصر همه بيدارشدگان خاورميانه مخصوصاً عزيزان بحرين به پيروزي نهايشان برسند! فرمود تو مثل كسي هستي كه خرما به هجر آوردي آن وقت به من ميگويي علي تقوا را رعايت كن! علي مرگ حق است! علي حق را فراموش نكن! خب با اين نامهها فضاي شام را آلوده كرده بود.
آیت الله جوادی آملی افزودند: در يكي از نامهها كه سخنان چند پهلو داشت وجود مبارك حضرت امير به آن نامه پاسخ داد اين نامه سيام كه مرحوم سيّد رضي تقريباً يك چهارم آن را نقل كرده و اين هم از ابتكارات مرحوم سيّد رضي(رضوان الله عليه) است و سرّ ماندگاري نهجالبلاغه هم در جلسات قبل به عرضتان رسيد همين حُسن انتخاب مرحوم سيّد رضي است. در نامه سيام وجود مباكر حضرت امير در پاسخ معاويه مرقوم فرمود: « فَاتَّقِ اللَّهَ فِيَما لَدَيْكَ وَانْظُرْ فِي حَقِّهِ عَلَيْكَ وَارْجِعْ إِلَي مَعْرِفَةِ مَا لاَ تُعْذَرُ بِجَهَالَتِهِ » فرمود تو كه ميداني ما مركز تقواييم تقوا از اينجا به جامعه رسيده تو نه اموالي كه در اختيار توست حلال است نه قدرتي كه داري مِلك توست غاصبانه مردم را عليه ما شوراندي عليه حكومت مركزي تحريك كردي و اموال را هم غصب كردي بهترين راه آن است كه حقّ خدا را و حقّ اولياي الهي را بشناس و در برابر حق خضوع كن و چيزي كه هرگز جهالت آن قابل بخشش نيست به او معرفت پيدا كن « فَإِنَّ لِلطَّاعَةِ أَعْلاَماً وَاضِحَةً » تو از چه چيزي ميخواهي اطاعت كني؟! اگر بخواهي مطيع خدا باشي اطاعت شواهدي دارد مطيع پيغمبر باشي, مطيع قرآن باشي, مطيع سنّت نبوي باشي اينها همه علامت دارد هيچ كدام از اين علامتهاي اطاعت قرآن و سنّت اهل بيت در تو نيست « فَإِنَّ لِلطَّاعَةِ أَعْلاَماً وَاضِحَةً وَ سُبُلاً نَيِّرَةً وَ مَحَجَّةً نَهْجَةً وَ غَايَةً مُطَّلَبَةً » علامت دارد, راه دارد, هدف دارد بالأخره اگر تو در مسير هدايتي بايد مشخص بشود كجا ميروي و در كدام راه ميروي اين راه را قرآن مشخص كرده, وجود مبارك پيامبر در جلسهاي مشخص كرده, خطّي كشيده خطوطي هم اطراف آن كشيده به اصحاب فرموده ميدانيد اين چيست؟ عرض كردند نه, فرمود اين خطّ مستقيم بزرگي كه وسط هست راهي است كه من آوردم, اين خطوط فرعي چپ و راست انحرافي را ديگران آوردند اينكه من راه ميروم همين جا شما راه برويد آن معقول را به صورت محسوس تشبيه كرده است فرمود هدف اين است مطلوب اين است « يَرِدُهَا الْأَكْيَاسُ وَ يُخَالِفُهَا الْأَنْكَاسُ » آنها كه كَيّساند, زيركاند اين مسير را طي ميكنند آنها كه ناكساند افتادهاند در حال سقوطاند در سراشيبياند با اين راه مخالفاند « مَنْ نَكَّبَ عَنْهَا جَارَ عَنِ الْحَقِّ » در قرآن كريم دارد كه ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ﴾ تعبيرات قرآن كريم متنوّع است گاهي ميفرمايد اينها دست چپ ميروند گاهي ميفرمايد دست راست ميروند گاهي ميفرمايد اينها از صراط ناكباند افتادهاند اين ناكب بودن يعني ساقط شدن مثل اينكه صراط در جاي برجستهاي است اينها سقوط كردند از صراط در اين تعبير حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: « مَنْ نَكَّبَ عَنْهَا » يعني عن الصراط ناظر به همان آيه ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ﴾ يعني «لساقطون» « جَارَ عَنِ الْحَقِّ » هر كسي از اين راه بيفتد از حق فاصله گرفته است چون اين صراط, صراط حق است « وَ خَبَطَ فِي التِّيهِ » راهي نيست طرف راست يا طرف چپ, در سرگرداني مخبّطانه حركت ميكنند يك انسان خَبيطي است, خابطي است, مخبوطي است « وَ غَيَّرَ اللَّهُ نِعْمَتَهُ » خداي سبحان نعمت هيچ كسي را عوض نميكند دو كار خدا ميكند: يكي اينكه به خيليها نعمت را رايگان ميدهد اين نعمتهاي خدا ابتدايي است اين بيانات نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) كه در صحيفه سجاديه آمده است «مِننك ابتداء» يعني خدايا! تمام منّتها و نعمتهاي تو ابتدايي است اين طور نيست كه ما حالا استحقاق داشته باشيم برابر استحقاق ما چيزي به ما عطا كرده باشي. كار دوم اين است كه نعمتي كه داد نميگيرد مطلب سوم آن است كه مگر اينكه خود انسان عمداً اين نعمت را پس بزند ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾ دو تعبير در قرآن كريم در دو مقطع هست كه ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾ مضمونش اين است كه نعمتي را كه خدا داد هرگز نميگيرد مگر اينكه خود انسان پس بزند. اينجا فرمود اگر كسي بيراهه رفت « وَ غَيَّرَ اللَّهُ نِعْمَتَهُ وَ أَحَلَّ بِهِ نِقْمَتَهُ فَنَفْسَكَ نَفْسَكَ » غالب يا همه اين نامهها برداشتي از قرآن كريم است به منزله تفسير آيات قرآن كريم است در سورهٴ مباركهٴ مائده دارد كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ﴾ شما بيرون را نگاه نكنيد سر جايتان باشيد يعني مواظب جانتان, شئون جانتان, انديشهتان, انگيزهتان, همين راه را بگيريد و برويد هرگز از جانتان غافل نباشيد اين ﴿عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ﴾ اين ﴿عَلَيْكُمْ﴾ اسم فعل است يعني «الزموا أنفسكم» اين ﴿أَنْفُسَكُمْ﴾ منصوب است به آن «الزموا» محذوف يعني سر جايتان باشيد بيرون را نگاه نكنيد ببينيد به كدام مقام رسيديد وقتي سر جايتان بوديد همه موارد بيرون را دريافتيد ديگر, وقتي انسان بداند جايش كجاست برابر همان جا حركت دارد ديگر قيام و قعود دارد. , فرمود: « فَنَفْسَكَ نَفْسَكَ » يعني «احفظ نفسك» كه اين منصوب است به آن ناصب محذوف « فَقَدْ بَيَّنَ اللَّهُ لَكَ سَبِيلَكَ » خدا راه را براي تو مشخص كرده است گرچه حضرت ميدانست در معاويه هيچ اثري نميكند ولي مردم شام تا حدودي به وسيله اين آگاه شدند مردم جهان الي يوم القيامه از اين نامهها بهره ميبرند فرمود: « فَقَدْ بَيَّنَ اللَّهُ لَكَ سَبِيلَكَ وَ حَيْثُ تَنَاهَتْ بِكَ أُمُورُكَ فَقَدْ أَجْرَيْتَ إِلَي غَايَةِ خُسْرٍ وَ مَحَلَّةِ كُفْرٍ » وقتي به كار به پايان رسيد آنگاه ميبيني در گودال خسارت فرو رفتي در سرزمين كفر فرود آمدي نزول كردي الآن يك اوجي داري ولي نشيبي هم در پيش داري و آن نشيب محلّ سقوط است و محلّ كفر « فَإِنَّ نَفْسَكَ قَدْ أَوْلَجَتْكَ شَرّاً »
علامه جوادی آملی تصریح کردند: اين نفس امّاره اول كه امّاره نبود اول يك فرد عادي بود در فضاي درون فقط پيشنهاد ميداد و كم كم كه پيشنهاد او پذيرفته شد او سعي كرد كه فريبكاري كند و شد نفس مسوّله, نفس مسوّله آن است كه تسويل ميكند زيبا را زشت نشان ميدهد زشت را زيبا نشان ميدهد و فريبكاري ميكند وقتي كه تسويل كرد تزيين كرد تدليس كرد و تلبيس كرد انسان را به دام ميكشد وقتي به دام كشيد از آن به بعد ميشود فرمانده وگرنه اول كه ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ نبود در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه «كم مِن عقلٍ أسيرٍ تحت هويً امير» در اين جهاد دروني اول هوس با عقل به جنگ مينشينند گاهي نبرد ميكنند گاهي تسليم نميشود اينكه ميبينيد كه در بعضي از روايات ما هست كه اگر كسي به محبّت اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) وفادار باشد ولو در بستر خود بميرد «مات شهيدا» اين مثل كسي است كه در ميدان جهاد اصغر شهيد شد اين كسي كه در ميدان جهاد اصغر شهيد شد چه كار كرد؟ چندتا تير زد چندتا تير خورد بعد هم شهيد شد. مؤمني كه پيرو اهل بيت است چهارتا گناه ميكند چهارتا استغفار ميكند چهارتا توبه ميكند چهارتا كار خير انجام ميدهد تير ميزند تير ميخورد ولي دينش را حفظ كرده ميميرد اين «مات شهيدا» اين «مات شهيدا» معنايش اين نيست كه اين ديگر هيچ گناهي در مدّت عمر نكرده كه, شهيد ميدان معركه كسي نيست كه اصلاً تير نزند و تير نخورد كه چهارتا تير ميزند چهارتا تير ميخورد بعد هم شهيد ميشود. انسان در جهاد اكبر هم همين طور است چهارتا گناه ميكند چهارتا ثواب ميكند ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً﴾ ولي آن ريشه را, اعتقاد را, اصل را, ولايت را براي هميشه حفظ ميكند چنين آدمي اگر در بستر بيماري مرده «مات شهيدا» آن فاتح و پيروز جزء اوحدي از انسانها هستند. در اينجا فرمود كسي تو را اسير نكرده مگر اينكه تو با دست خودت, خودت را بستي و اسير كردي « قَدْ أَوْلَجَتْكَ شَرّاً وَ أَقْحَمَتْكَ غَيّاً » اقحام يعني وارد كار خطير شدن, اقتحام هم همين است فرمود او اين هوسراني و هوسخواهي و هواخواهي تو را وارد كار خطير و شرّ كرده و امروز به دام هوس افتادي لذا عالماً عامداً گناه ميكني « وَ أَوْرَدَتْكَ الْمَهَالِكَ وَ أَوْعَرَتْ عَلَيْكَ الْمَسَالِكَ » تو را به مهلكهها وارد كرده و طي اين راهها را براي تو دشوار كرده. يكي از بيانات نوراني كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در جلد دوم كافي نقل كرده اين است كه فرمود آن بالا رفتني كه پايين آمدن سخت است نرويد «اتّقوا مرتق السهل إذا كان منهدره وعرا» بعضي از درختها هستند كه به آساني آدم ميتواند بالا برود به آساني هم ميتواند پايين بيايد يا بعضي از ديوارهاست يا بعضي از برجهاست كه اگر هم به بالايش كسي صعود كرد پايين آمدن سخت است در اين روايت دارد كه آن پُست آن مقام آن جايي كه پايين آمدن سخت است قبول نكن كه اگر يك وقت بنا شد از كار بيفتي يا روز توديعت فرا برسد به تو غصّهاي رو بكن نه اين كار را نكن كاري كه در اختيار تو باشد مقدور تو باشد بتواني خدمت بكني به همان اندازه فراز و فرود داشته باش به قول عطار نيشابوري. بنابراين «اتّقوا مرتق السهل إذا كان منهدره وعرا» آنجايي كه پايين آمدنش سخت است نرويد اينجا هم حضرت فرمود تو كاري كرده كه اين راه شفاف و روشن براي تو سخت شد اين راهي كه همه دارند ميروند ديگر حالا تو لازم نيست مثل اوحدي اهل ايمان باشي همين مؤمنين متوسط كه اين راه را ميروند اين راه رفتن هم براي تو دشوار شد در اثر هوس و هوا « وَ أَوْرَدَتْكَ الْمَهَالِكَ وَ أَوْعَرَتْ عَلَيْكَ الْمَسَالِكَ ».
اين پايان نامه سي است كه اميدواريم خداي سبحان آن توفيق را به همه ما عطا كند كه به اين معارف آشنا بشويم (اولاً) ايمان بياوريم (ثانياً) عمل بكنيم (ثالثاً) و به جامعه منتقل كنيم (رابعاً) انشاءالله.
دیدگاه ها