آیا پیامبران از خود ارث نمی گذارند / بخش دوم / حجه الاسلام علی اکبر رخصی

چ, 12/18/1389 - 12:09
آیا پیامبران از خود ارث نمی گذارند / بخش دوم / حجه الاسلام علی اکبر رخصی

                                                                                                                                                                                                                                   آیا پیامبران از خود ارث نمی گذارند؟ / بخش دوم

 

 حدیث ابوبکر از پیامبر (ص)

بحث گذشته درباره آیات قرآن به روشنی ثابت کرد که وارثان پیامبران از آنان ارث می برند و ارث آنان پس از درگذشتشان به عنوان صدقه در میان مستمندان تقسیم

نمی شود . اکنون  وقت  آن  رسیده  است  که  متن  روایاتی  را که دانشمندان اهل تسنن نقلکرده اند و عمل خلیفه اول را , در  محروم  ساختن  دخت  گرامی  پیامبر (ص)  از ارث

پدر , از آن طریق توجیه نموده اند مورد بررسی قرار دهیم .

ابتدا  متون  احادیثی  را  که  در  کتابهای  حدیث  وارد شده است نقل می کنیم , سپس در مفاد آنها به داوری می پردازیم:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                          (1)

«نحن معاشر الانبیا لا نورث ذهبا ولا فضه و لا ارضا ولا عقارا و لا دارا و لکنا نورث الایمان والحکمه والعلم و السنه».

ما گروه پیامبران طلا و نقره و زمین به ارث نمی گذاریم ؛ ما ایمان و حکمت و دانش و حدیث به ارث می گذاریم.

«ان الانبیا لا یورثون».

پیامبران چیزی را به ارث نمی گذارند (یا موروث واقع نمی شوند) .

«ان النبی لا یورث» .

پیامبر چیزی به ارث نمی گذارد (یا موروث واقع نمی شود) .

«لا نورث ؛ ما ترکناه صدقه» .

چیزی به ارث نمی گذاریم ؛ آنچه از ما بماند صدقه است .

اینها متون احادیثی  است  که  محدثان  اهل  تسنن  آن  را نقل کرده اند . خلیفه اول, در  باز داشتن  دخت  گرامی  پیامبر  (ص)  از  ارث آن  حضرت , به حدیث چهارم استناد  می جست . در  این مورد , متن پنجمی نیز هست که ابو هریره آن را نقل کرده است , ولی چون وضع احادیث وی معلوم  است ( تا  آنجا  که  ابو بکر  جوهری  ,  مؤلف کتاب « السقیفه » درباره این حدیث به غرابت متن آن اعتراف کرده است (1) )  از  نقل آن خودداری کرده , به تجزیه و تحلیل چهار حدیث مذکور می پردازیم .

درباره حدیث  نخست می توان  گفت  که مقصود  این  نیست که  پیامبران  چیزی از خود  به ارث نمی گذارند , بلکه غرض این است که شأن  پیامبران  آن  نبوده  که  عمر شریف خود را در گردآوری سیم و زر و آب و ملک صرف کنند و برای وارثان خود ثروتی بگذارند ؛  یادگاری  که  از  آنان  باقی  می ماند  طلا  و  نقره  نیست , بلکه  همان حکمت و دانش و سنت است. این مطلب غیر  این  است  که  بگوئیم  اگر  پیامبری  عمر  خود  را  در راه هدایت و راهنمایی مردم صرف کرد و با کمال زهد و پیراستگی زندگی نمود , پس

 


شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید , ج16 , ص220 .

 

 

 

                                               (2)

از در گذشت او , به حکم اینکه پیامبران چیزی به ارث نمی گذارند , باید فوراٌ ترکه او را از وارثان او گرفت و صدقه داد .

به عبارت روشن تر , هدف حدیث این است که امت پیامبران یا وارثان آنان نباید انتظار داشته باشند که آنان پس از خود مال و ثروتی به ارث بگذارند , زیرا  آنان  برای اینکار نیامده اند ؛ بلکه برانگیخته شده اند که دین و شریعت و علم و حکمت  در میان مردم اشاعه دهند و اینها  را  از  خود  به  یادگار  بگذارند . از طریق  دانشمندان  شیعه حدیثی به این مضمون از امام صادق – علیه السلام –نقل شده است و این گواه بر آن است که مقصود پیامبر همین بوده است . امام صادق می فرماید :

«و ان العلما ورثه الانبیا لم یورثوا درهما ولا دینارا و انما ورثوا احادیث من احادیثهم»(1)

 دانشمندان وارثان پیامبران هستند , زیرا پیامبران درهم و دیناری به ارث نگذاشته اند بلکه (برای مردم ) احادیثی را از خود به یادگار نهاده اند

هدف این حدیث  و  مشابه  آن  این  است  که  شأن  پیامبران  مال اندوزی  وارث گذاری نیست , بلکه شایسته حال  آنان  این  است  که  برای  امت  خود  علم  و  ایمان باقی بگذاند .  لذا  این تعبیر گواه  آن نیست  که  اگر  پیامبری  چیزی  از خود  به  ارث گذاشت باید آن را از دست وارث او گرفت .

از این بیان روشن می شود که مقصود از حدیث دوم و سوم نیز همین است ؛ هرچند به صورت کوتاه و مجمل نقل شده اند .

تا اینجا  سه  حدیث نخست را  به طور  صحیح  تفسیر  کرده , اختلاف  آنها  را  با قرآن  مجید , که  حاکی  از  وراثت  فرزندان  پیامبران  از آنان  است , برطرف ساختیم

 

 

 

 

 


مقدمه معالم , ص1 , به نقل از کلینی (ره) .

 

 

 

                                                                        (3)

مشکل  کا ر ,  حدیث  چهارم  است  ؛  زیرا  در  آن  ,  توجیه  یاد  شده  جاری  نیست  وبه صراحت می گویدکه ترکه پیامبر یا پیامبران  به  عنوان  «صدقه»  باید  ضبط  شود.

اکنون  سؤال  می شود  که  اگر  هدف  حدیث  این است که این حکم درباره تمام پیامبران  نافذ  و  جاری  است  , د ر این  صورت مضمون آن مخالف قرآن مجید بوده , از اعتبار  ساقط  خواهد شد و اگر مقصود این است که این حکم تنها  درباره  پیامبر  اسلام جاری است و تنها او در میان  تمام  پیامبران  چنین  خصیصه ای  دارد , در  این  صورت , هرچند با آیات قرآن چندان مباینت و مخالفت  کلی  ندارد ,  ولی  عمل  به این  حدیث  در برابر آیات متعدد قرآن در  خصوص ارث  و نحوه  تقسیم  آن  میان  وارثان ,  که  کلی  و عمومی است و شامل پیامبر اسلام نیز هست , مشروط بر این است که حدیث یاد شده آنچنان صحیح و معتبر باشد که بتوان با آن آیات قرآن را  تخصیص  زد ,  ولی  متأسفانه حدیث یاد شده , که خلیفه اول بر آن تکیه می کرد , از جهاتی فاقد اعتبار است که هم اکنون بیان می شود .

از میان یاران پیامبر (ص) , خلیفه اول در نقل این حدیث متفرد است و احدی از صحابه حدیث یاد شده را نقل نکرده است .

اینکه می گوییم وی در نقل حدیث مذبور متفرد است گزافه نیست , زیرا این مطلب از مسلمات تاریخ است , تا آنجا که ابن حجا تفرد او را در نقل این حدیث گواه بر اعلمیت او می گرفتهخ است !(1)

آری , تنها  چیزی که در تاریخ آمده است این است که در نزاعی که علی – علیه السلام – با عباس درباره میراث پیامبر داشت عمر در مقام داوری میان آن دو به خبری که خلیفه اول نقل کرده استنادجست ودر آن جلسه پنج نفر به صحت آن گواهی دادند.

 

 

 

 


صواعق , ص19 . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید , ج16 , ص229 و صواعق, ص21.

 

                                                         (4)

ابن ابی الحدید می نویسد :

     پس از درگذشت پیامبر , ابوبکر در نقل این حدیث متفرد بود و احدی جز او ای حدیث را نقل

    نکرد . فقط گاهی گفته می شود که مالک ابن اوس نیز حدیث یاد شده را نقل کرده است . آری

     برخی از مهاجران در دورا خلافت عمر به صحت آن گواهی داده اند . (1)

  بنابراین  , آیا این صحیح است که خلیفه وقت , که خود طرف دعوا بوده است , به حدیثی استشهاد کند که در آن زمان کسی جز او از این حدیث اطلاع نداشته است ؟

ممکن  است  گفته  شود  که  قاضی  در  محاکمه  می تواند به علم خود عمل کند و خصومت را با علم و  آگاهی  شخصی  خود  فیصله  دهد  ,  و  چون  خلیفه  حدیث  یاد  شده را از خود پیامبر شنیده بوده است می توانسته  به  علم  خود  اعتماد  کند  و  آیات مربوط به  میراث  اولاد  را  تخصیص  بزند  و  بر اساس  آن  داوری  کند .  ولی  متأسفانه  کارهای ضد و نقیض خلیفه و تذبذب  وی  در  دادن  فدک  و  منع  مجدد  آن ( که  شرح مبسوط آن پیش تر آمد) , گواه بر آن است که  وی  نسبت  به  صحت  خبر  مزبور  یقین و  اطمینان  نداشته  است .

بنابراین , چگونه می توان گفت که خلیفه در باز داشتن دخت گرامی پیامبر (ص) از میراث پدر به علم خویش عمل کرده و کتاب خدا را با حدیثی که از پیامبر شنیده بود تخصیص زده است ؟

2- چنانچه حکم خداوند درباره ترکه  پیامبر  این  بوده  است  که  اموال  او  ملی  گردد و در مصالح مسلمکانان مصرف شود , چرا پیامبر (ص) این مطلب را به یگانه وارث خود نگفت ؟ آیا معقول است که  پیامبر اکرم (ص)  حکم الهی  را  از  دخت  گرامی  خود که حکم مربوط به او  بوده  است  پنهان  سازد ؟  یا  اینکه  به  او  بگوید ,  ولی  او  آن  را    نادیده بگیرد ؟

 

 

 

 

 


1-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید , ج16 , ص 227 .

 

                                                                       (5)

نه  ,  چنین  چیزی  ممکن  نیست  . زیرا  عصمت  پیامبر (ص) و  مصونیت  دختر گرامی او از گناه مانع از آن است که  چنین  احتمالی  درباه  آنان برود .  بلکه  باید  انکار فاطمه-علیها السلام-را گواه بر آن  بگیریم  که  چنین  تشریعی  حقیقت  نداشته  است       و  حدیث  مزبور  مخلوق  اندیشه  کسانی  است  که  می خواستند ,  به  جهت  سیاسی ,      وارث  به حق  پیامبر را  از حق  مشروع  او  محروم  سازند .

3-اگر حدیث که خلیفه نقل کرد به راستی حدیثی صحیح  و  استوار  بود  ,  پس چرا موضوع فدک در کشاکش گرایشها و سیاستهای متضاد قرار گرفت  و  هر  خلیفه ای در دوران حکومت خود به گونه ای با آن رفتار کرد ؟ با مراجعه به تاریخ روشن می شود که فدک در تاریخ  خلفا  وضع  ثابتی  نداشت  .  گاهی  آن  را  به  مالکان  واقعی  آن  باز         می گرداندند و احیانا مصادره می کردند , و به هر  حال ,  در هر  عصری  به  صورت  یک مئله حساس و بغرنج اسلامی مطرح یود .(1)

چنا نکه پیش تر نیز ذکر شد , در دوران خلافت عمر , فدک به علی –علیه السلام -  و عباس باز گردانیده  شد . در دوران  خلافت  عثمان  در  تیول  مروان  قرار گرفت  .  در دوران خلافت  معاویه  و پس  از  درگذشت  حسن ابن علی –علیه السلام-فدک  میان  سه    نفر (مروان , عمرو بن عثمان , یزید بن معاویه)  تقسیم  شد .  سپس  در  دوران  خلافت مروان تماما در اختیار او قرار گرفت و مروان آن را به فرزند خود عبد العزیز بخشید و او نیز آن را به فرزند خود عمر هبه کرد . عمر ابن عبد العزیز در دوران زمامداری خود آن را به فرزندان زهرا –علیها السلام –باز گردانید . وقتی یزید ابن عبدالملک زمام امور رابه دست

 

 

 

 


1-برای آگاهی از این کشاکشها و مدارک آنها به کتاب الغدیر (ج7 , ص159 تا 196 ط نجف) مراجعه فرمایید .

 

 

 

 

                                                           (6)     

گرفت آن را از فرزندان فاطمه –علیها السلام- باز گرفت و تا مدتی در خاندان بنی مروان دست به دست می گشت , تا اینکه خلافت آنها منقرض شد .

در دوران خلافت بنی عباس فدک  از  نوسان  خاصی  برخوردار  بود .  ابو العباس سفاح آن را به عبدالله بن حسن بن علی –علیه السلام- بازگردانید . ابو جعفر منصور آن را بازگرفت . مهدی عباسی آن را به اولاد فاطمه - علیها السلام- بازگردانید . موسی بن مهدی و برادر او آن را پس گرفتند . تا اینکه خلافت به مأمون رسید و او فدک را بازگردانید . وقتی متوکل خلیفه شد آن را از مالک واقعی بازگرفت .(1)

اگر حدیث محرومیت فرزندان پیامبر (ص) از ترکه او حدیث مسلمی بود , فدک هرگز پنین سرنوشت تأسف آوری نداشت .

4-پیامبر گرامی(ص) غیر از فدک ترکه دیگری هم داشت , ولی فشار خلیفه اول در مجموع  ترکه  پیامبر  بر  فدک  بود  . از جمله  اموال  باقی  مانده از رسول اکرم (ص) خانه های زنان او بود که به همان حال در دست آنان  باقی  ماند  و  خلیفه  معترض  حال آنان نشد و هرگز به سراغ آنان نفرستاد که وضع خانه ها را روشن کنند تا معلوم شود که آیا آنها ملک خود پیامبر بوده است یا اینکه آن حضرت در حال حیات خود آنها را به همسران خود بخشیده بوده است .

ابو بکر نه تنها  این تحقیقات را  انجام  نداد , بلکه  برای  دفن  جنازه  خود  در جوار مرقد مطهر پیامبر اکرم (ص) از دختر خود عایشه اجازه گرفت , زیرا دختر خود را وارث پیامبر می دانست !

و نه تنها خانه های زنان پیامبر را مصادره نکرد , بلکه انگشتر و عمامه و شمشیر و مرکب و لباسهای رسول خدا (ص) را , که در دست علی – علیه السلام – بود , از او باز نگرفت و سخنی از آنها به میان نیاورد .

ابن ابی  الحدید  در  برابر  این  تبعیض  آنچنان  مبهوت  می شود  که  می خواهد

 

 

   

1-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج16 , ص216-217 .

 

 

 

                                                                     (7)

توجیهی از خود برای آن بتراشد , ولی توجیه وی به اندازه ای سست و بی پایه است که شایستگی نقل و نقد را ندارد .

آیا محرومیت  ا ز  ارث  مخصوص  دخت  پیا مبر  بود  یا  شامل  تمام  وا رثان  ا و می شد , یا اینکه  اساسا  هیچ  محرومیتی  در  کار  نبوده  و  صرفا  انگیزه های  سیاسی فاطمه – علیها السلام – را از ترکه او محروم ساخت ؟

5-چنانچه در تشریع اسلامی محرومیت وارثان پیامبر (ص) از میراث او امری قطعی بود , چرا دخت گرامی پیامبر اکرم (ص) , که به حکم آیه «تطهیر» از هر نوع آلودگی مصونیت دارد , در خطابه آتشین خود چنین فرمود :

ای پسر ابی قحافه ! آیا در کتاب الهی است که تو  از  پدرت  ارث  ببری  و  من  از

پدرم ارث نبرم ؟ امر عجیبی آوردی ! آیا عمدا کتاب خدا را ترک کردید و آن  را

پشت سر انداختید و تصور کردید که  من  از ترکه  پدرم  ارث  نمی  برم  و  پیوند

رحمی میان من و او نیست ؟ آیا خداوند در این  مورد  آیه  مخصوصی  برای  شما

نازل کرده و در آن آیه پدرم را  از قانون  وراثت  خارج  ساخته  است  ,  یا  اینکه

می گویید پیروان دو کیش از یکدیگر ارث نمی برند ؟ آیا من و  پدرم  پیرو  آیین

واحدی نیستیم ؟ آیا شما به عموم و خصوص  قرآن از  پدرم   و پسر عمویم  آگاه

ترید ؟ بگیر این مرکب مهار وزین شده را که روز رستاخیز با تو روبرو می شود.  

 

 

 

 

 

 

 


1-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج16 , ص261 .

 

 

 

 

                                                               (8)

پس , چه خوب داوری است خداوند و چه خوب رهبری است محمد (ص).

میعاد من و تو روز قیامت ؛ و روز رستاخیز باطل گرایان زانکار می شوند .(1)

آیا  صحیح  است  که  با  این  خطابه  آتشین  احتمال  دهیم  که  خبر  یا د  شده      صحیح و  استوار  بوده  است  ؟  این  چگونه  تشریعی  است  که  صرفا  مربوط  به  دخت     گرامی پیامبر (ص) و پسر عم اوست و آنان خود از آن  خبر ندارند  و  فرد  بیگانه ای  که   حدیث ارتباطی به او ندارد از آن آگاه است ؟!

در پایان این بحث نکاتی را یادآور می شویم :

الف)نزاع دخت گرامی پیامبر (ص) با حاکم وقت درباره چهار چیز بود :

میراث پیامبر اکرم (ص). فدک , که پیامبر (ص) در دوران حیات خود آن را به او بخشیده بود و در زبان عرب به آن «نحله » می گویند . سهم ذوی القربی , که در سوره انفال آیه 41 وارد شده است . حکومت و ولایت .

           در خطابه حضرت زهرا – علیها السلام – و احتجاجات او به این امور چهار گانه اشاره شده است . از این رو , گاهی لفظ میراث و گاه لفظ «نحله » به کار برده است . ابن ابی الحدید (در ج16 , ص230 , شرح خود بر نهج البلاغه) به طور گسترده در این موضوع بحث کرده است .

ب ) برخی  از  دا نشمندان  شیعه  مانند  مرحوم  سید  مرتضی - ره -  حدیث  « لا                 نورث ما ترکنا صدقه» را به گونه ای تفسیر کرده اند که با ارث بردن دخت پیامبر (ص) منافاتی ندارد . ایشان  می  گویند  که  لفظ  « نورث»  به  صیغه  معلوم  است  و  « ما» ی    موصول , مفعول آن  است  و  لفظ  « صدقه»  ,  به  جهت  حال  یا  تمیز  بودن  ,  منصوب       است .   در  این صورت , معنی این حدیث  چنین  می شود  :  آنچه  که  به  عنوان صدقه باقی می گذاریم  به  ارث  نمی نهیم  .  نا گفته  پیداست  که  چیزی  که  در  زمان  حیات


احتجاج طبرسی , ج1 , ص138 -139 ط نجف , شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید , ج16 , ص251

 

 

                                                         (9)

پیامبر (ص) رنگ صدقه به آن خورده است قابل وراثت نیست و این مطلب غیر آن است که بگوییم پیامبر اکرم (ص) هرگز از خود چیزی را به ارث نمی گذارد .

اما این  تفسیر خالی از اشکال نیست  ,  زیرا این مطلب  اختصاص به پیامبر (ص)        ندارد , بلکه هر فرد مسلمان که مالی را در دوران حیات  خود  وقف  یا  صدقه  قرار دهد مورد وراثت قرار نمی گیرد و هرگز به اولاد  او نمی رسد ,  خواه  پیامبر  باشد  خواه  یک شخص عادی .

ج)مجموع سخنان دخت گرامی پیامبر (ص) , چه در خطابه آتشین آن حضرت و چه در مذاکرات او با حاکم وقت , می رساند که فاطمه – علیها السلام – از وضع موجود سخت ناراحت بوده است و بر مخالفان خود خشمگین , و تا جان در بدن داشته از آنان راضی نشده است .

خشم فاطمه – علیها السلام –

چنانکه گذشت , مناظره و احتجاج دخت گرامی پیامبر (ص) با ابوبکر به نتیجه نرسید و فدک از زهرا – علیها السلام – گرفته شد و آن حضرت چشم از این جهان بر بست در حالی که بر خلیفه خشمگین بود . این مطلب از نظر تاریخ چنان روشن است که هرگز نمی توان آن را انکار کرد . بخاری , محدث معروف جهان تسنن , می گوید :

وقتی خلیفه , به استناد حدیثی که از پیامبر (ص) نقل کرد , فاطمه را از فدک

بازداشت او بر خلیفه خشم کرد و دیگر با او سخن نگفت تا درگذشت .(1)

این قتیبه در کتاب «الامامه و السیاسه» (ج1 , ص14) نقل می کند :

                عمر به ابوبکر گفت : برویم نزد فاطمه , زیرا ما او را خشمگین کردیم . آنان به

                در خانه زهرا آمدند و اذن ورود خواستند . وی اجازه ورود نداد . تا آنکه با

 

 

 


1-صحیح بخاری , باب فرض الخمس , ج5 , ص5 .

 

 

 

 

                                                                        (10)

           وساطت علی وارد خانه شدند . ولی زهرا روی از آن دو بر تافت و جواب

سلامشان را نداد. پس از دلجویی از دخت پیامبر و ذکر اینکه چرا فدک را به او

 نداده اند , زهرا در پاسخ آنان گفت : شما را به خدا سوگند می دهم, آیا از

پیامبر شنیده اید که فرمود رضایت فاطمه رضایت من و خشم او خشم من

است ؛ فاطمه دختر من است , هرکس او را دوست بدارد مرا دوست داشته

و هرکس او را راضی سازد مرا راضی ساخته است . و هرکس زهرا را خشمگین

کند مرا خشمگین کرده است ؟ در این موقع هر دو نفر تصدیق کردند که از

پیامبر شنیده اند .

زهرا –علیها السلام-افزود: من خدا و فرشتگان را گواه می گیرم که شما مرا

خشمگین کردید و مرا راضی نساختید , و اگر با پیامبر ملاقات کنم از دست

شما به او شکایت می کنم .

ابوبکر گفت : من از خشم پیامبر و تو به خدا پناه می برم . در این موقع خلیفه

شروع به گریه کرد و گفت : به خدا من پس از هر نمازی در حق تو دعا می کنم

این را گفت و گریه کنان خانه زهرا را ترک کرد . مردم دور او را گرفتند .

وی گفت : هر فردی از شما با حلال خود شب را با کمال خوشی به سر

می برد , در حالی که مرا , در چنین کاری وارد کردید . من نیازی به بیعت شما

ندارم . مرا از مقام خلافت عزل کنید .(1)

محدثان اسلامی , به اتفاق , این حدیث را از پیامبر نقل کرده اند که :

«فاطمه بضعه منی فمن اغضبها اغضبنی» .(2)

فاطمه پاره تن من است . هرکس او را خشمگین سازد مرا خشمگین ساخته .

 


1-جاحظ در رسائل خود (ص300) سخن محققانه ای در این مورد دارد . برای آگاهی از نظر وی , علاقه مندان می توانند به آن مراجعه کنند .

2-برای اطلاع از مدارک این حدیث ر . ک : الغدیر , ج7 , ص 232-235 ط نجف.

 

 

                                                             (11)

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.