شیوه های اجتهاد در مذاهب اسلامی

د, 12/09/1389 - 12:19
شیوه های اجتهاد در مذاهب اسلامی

شیوه های اجتهاد در مذاهب اسلامی                     طاهره سادات نعیمی


تهیه و تنظیم: طاهره سادات نعیمی معاون پژوهش پایگاه الزهرا- شهرک واوان

چكيده:
اسلام كاملترين دين الهي است كه از سوي خداوند متعال توسط پيامبراكرم(ص)براي هدايت همه انسانها و درهرشرايطي آورده شده است و قرآن كتابي است جاودانه كه تمامي احكام فردي واجتماعي دربطن آن نهفته است و پيامبر و جانشينان او مبين و مفسر اين معجزه آسماني مي باشند. حراست از دين مبين اسلام وشناساندن آن به همه جهانيان,وظيفه علما و فقهاي دين است و دراين امر اجتهاد و فقاهت نقشي نمادين و مهم ايفا مي نمايد. اجتهاد به معناي به كارگيري منتهاي كوشش يك فقيه و تفكرعميق و كاربردي او براي بيرون كشيدن حقائق الهي ازدل قوانين كلي اسلام جايگاهي ديرينه در دين اسلام دارد وآيات وروايات فراواني درباب آن وجوددارد.باوفات پيامبر(ص) و تفريق امت به مذاهب چندگانه,اجتهاد به صورتهايي تعريف واز سوي برخي فرق به كار گرفته شد كه مورد نظر آيات وروايات نبود.ودربرخي موارد به طورصريح اين معاني مورد مذمت قرار مي گرفت.اهل سنت به دليل اينكه ازهمان ابتدا با رويكردي جانبدارانه درامرخلافت,مباني اصيل اجتهادي(قرآن وسنت) را براي پاسخگويي به مسائل مستحدثه كافي نمي دانست , به سوي شيوه هاي انحرافي وافراطي اجتهادچون قياس,استقراء,استحسان,مصالح مرسله و... كشيده شد. مذهب شيعه اماميه كه ميراث دارتراث صادقين(ع) بود با اقدامات انقلابي اين بزرگواران به اصولگرايي و پردازش و تنقيح ملاكات اصلي و استخراج احكام حقيقي از درون منابع عظيم دين پرداخت ودراين راستا واجدفقهي پويا و زنده شد كه توانايي حاكميت برتمامي شئونات فردي و اجتماعي بشرداشت.دراين برهه حساس زماني نقش علماي اماميه پررنگ تر است كه بايدبا تلاشي پايا ,استقامتي بي منتهاوتدبيري زيبازمينه عملي كردن فقه اصيل جعفري راآماده سازند.




كليدواژه:

اجتهاد- شیوه اجتهاد- تفقه- مذهب- شيعه و اهل سنت-





مقدمه
اسلام آخرين و كاملترين دين در ميان اديان الهي است كه توسط پيامبر(ص) براي عالميان و در هرجايگاه و زماني آورده شده است و حاوي قوانين كامل و جامعي است كه تمامي شئونات انساني و مصالح فرد و جامعه را دربرمي گيرد. اين قوانين كامل در قالب كتاب آسماني قرآن كريم برسينه فرستاده اش,محمد(ص)نازل گشت . قرآن كريم اساسي ترين اصل در استنباط احكام شرع مي باشد كه همراه باسنت معصوم,تكيه گاهي امن براي شناخت احكام حقيقي و راستين است. جامعيت و جهاني بودن دين اسلام,علاوه بر ادله شرعي,به ضرورت عقل,حق ولايت اوليا و وصايت اصفياي معصوم را درحراست و حمايت از دين مبين اسلام,خواستار است تا هم دين را از بحران هاي برخاسته از تمايلات رهايي بخشند و هم از تحريف و التباس حق و باطل مصون بدارند و هم رسالت خاتميت كه با عنوان« رحمه للعالمين»(انبيا 107) و«كافه للناس»(سبأ28) و«خاتم النبيين»(احزاب 40) معرفي شده, با ولايت انسانهاي كامل و بزرگ محقق گردد. چنان كه در حديث كبير ثقلين اين بزرگواران درقالب:«عترتي» به وضوح ذكر گرديده اند وبدين گونه ضرورت پيوستگي كتاب و عترت توسط رسول اكرم(ص), به طور كامل بيان شده است. حكمت اين ضرورت,درآيات حكيمانه الهي متعدداً وارد شده و نمود آشكار آن در آيه«اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الأمر منكم»(نساء59) است كه اتصال بلافصل اطاعت از «اولي الامر» به اطاعت رسول خود مبين اين لزوم است. از نظر علماي علم اصول اين لزوم,لزوم عقلي است و اگر اطيعوا قبل از اولي الامر ذكر نشده, خود بيانگر اتصال آن به رسول خدا و همانندي اهداف و مقاصدآن دو است و نشان دهنده ولايت اولي الامر بر تمامي مسلمانان جهان است.
اجتهاد مفهومي ريشه دار و ضابطه مند در فرهنگ اسلامي است كه رابطه مستقيمي با اولي الامر دارد چراكه با توجه به روايات متقن معصوم, اولي الامر از زمره مجتهدان و فقهايي هستند كه داراي خصائص و ويژگيهاي بارزي همچون:تقوا,عدالت,علم,ورع و.... مي باشند واين امر تقريبا مورد اتفاق همه ي مسلمانان است و درصورت بروز اختلاف,مقدار و كيفيت آن كاملا مشخص است علاوه براين اجتهاد به مفهوم صحيح آن,يكي از مهمترين عوامل پويايي و جاودانگي دين اسلام است و نقش بسيار مهمي در حراست از دين اسلام دارد در اين مقال سعي برآن شده كه به مفهوم واقعي اجتهاد و روش آن در مذاهب اسلامي پرداخته شود و درقالب طرحي مختصر, اسلوب وطرق استنباط مجتهدان شيعه و سني بيان گردد.مضافا اينكه نتايج وكليدهاي راهبردي نيز درحدتوان ذكر شده است ودراين قسمت جاداردكه از جناب آقاي دكترمحمدباقر پارساپور,عضو هيئت علمي دانشگاه قم كه باملاحظه واعمال نظر خويش مراراهنمايي فرمودند و همچنین از سرکار خانم دکتر عزت السادات میرخانی،تشكر ویژه داشته باشم.



طرح مقاله:
در ابتدا به تبيين مفاهيمي از قبيل: اجتهاد,اقسام و مقدمات اجتهاد, مذهب,مكتب,شيوه مي پردازيم و پس از آن مذاهب و مكاتب مشهور اسلام راذكر مي نمائيم. سپس به ضرورت و اهميت اجتهاد و جايگاه آن در قرآن و سنت و سيرتاريخي آن پرداخته,در پايان شيوه ها و اسلوب و خطوط كلي اجتهاد و روش استنباط در مذاهب اسلامي را بيان مي داريم. درخلال بيان اين مطالب به تجزيه وتحليل پرداخته,نتايج عملي و راهبردي اجتهاد و تفقه را به طور مختصرذكر خواهيم كرد.

مفهوم شناسي
الف)معناي لغوي و اصطلاحي اجتهاد
اجتهاد[ازريشه جهد] ازباب افتعال(به مفهوم مطاوعه و پذيرش) به معناي« بذل مجهود است براي پيدا كردن مقصود از راه استدلال – اجتهد اجتهاداً في الأمر يعني در كار كوشيد و سعي و جهد كرد.»(خليل جر،1381,ج1,ص46)
درفرهنگ عميد معناي اجتهاد اين گونه ذكر شده:«اجتهادمصدر[ باب افتعال] به معناي جهدكردن,كوشيدن و كوشش كردن است ودر اصطلاح فقه:استنباط مسائل شرعي از قرآن يا حديث نبوي است»(عميد،1360،ج1,ص84)
در فرهنگ تشريحي اصطلاحات اصولي اين گونه آمده است:« اجتهاد در لغت از جهد(به ضم جيم) به معناي رنج و مشقت و(به فتح جيم) به معناي كوشش است و در اصطلاح عبارتست از نيروي علمي پايدار كه انسان به كمك آن بتواند تحصيل حجت و احكام شرعي فرعي كند»(ولائي,1380ه.ش,ص38.)
صاحب كفايه الأصول نيز در انتهاي كتاب گرانسنگ خويش اينچنين تعريف مي نمايد : « اجتهاد در لغت عبارتست از تحمل رنج ومشقت است و در اصطلاح اصول چنانكه از حاجبي و علامه[حلي] نقل شده كه اجتهاد عبارتست از: ملكه اي كه با آن بر استنباط حكم شرعي فرعي از اصل[= كتاب,سنت,عقل و اجماع] اقتدار حاصل مي شود,به طوري كه بتواندفرع را از اصل بالفعل يا با قوه قريب به فعل استنباط نمايد و پنهان نيست كه اختلاف عبارتهاي اصوليون دربيان معناي اصطلاحي اجتهاد به دليل آن نيست كه درحقيقت و ماهيت شرح اسم و لفظ اجتهاد و اشاره به آن به ونسيله لفظ ديگراند,اگرچه لفظ مذكور برحسب مفهوم,مساوي اجتهاد نباشد[ومفهوم اجتهاد,اعم و اخص از مفهوم آن تعاريف باشد]همچنان كه اهل لغت در هنگام بيان معاني الفاظ لفظي را به لفظ ديگري مبدل مي سازند,هرچندلفظ دوم برحسب مفهوم,اعم يا اخص از لفظ اول باشد...درهرحال بهتر است كه عبارت«الظن بالحكم»[درتعريف اجتهاد]را به«الحجه علي الحكم» تبديل كرد [و گفت:اجتهاد عبارت است از به كاربردن وسع و قدرت در به دست آوردن حجت برحكم شرعي]زيرا ملاك درباب اجتهاد,تحصيل حجت است به صورت بالفعل يا بالقوه نه تحصيل ظن,حتي ازنظر اهل سنت كه تنها درزمان انسداد باب علم به احكام,ظن را حجت مي دانند[ملاك تحصيل حجت است]بنابراين ظن به طور مطلق نزد عامه يا هنگام انسدادبرخي از اماميه از افراد حجت است از اين زو ترديدي نيست كه به كار گرفتن وسع در تحصيل غيرظن ازافراد حجت مانند علم به حكم يا غيرآن از طرق تعبدي اي كه مفيد ظن نيست – حتي ظن نوعي- نيز اجتهاد است.» (محقق خراساني,1409ه,ص463)
سپس مرحوم آخوند ادامه مي دهد:« از اين سخن روشن مي شود كه شخص اخباري نبايد از اجتهاد به اين معناابا داشته باشد»(همو,ص464)
به نظر مي رسد كه هدف صاحب كفايه ازبيان تعاريف لغوي و اصطلاحي به نوعي تقريب بين مكاتب اسلامي و ضرورت اجتهاد حتي براي منكرين آن(مانند اخباريون)باشد. صاحب كفايه درضمن توضيحات مذكور به نوعي به نظر صاحب قوانين(ميرزاي قمي)نيز اشاره مي كند. چراكه صاحب قوانين مي گويد: قيد ظني براي اخراج ضروريات و احكام قطعي نظري است ... ضروريات با لفظ «استفراغ الوسع» خارج مي شود اما اخراج احكام قطعي نظري از شمول تعريف اجتهاد صحيح نيست»(قمي،1378,ج2,ص101)
اما محقق حلي در معارج الأصول اجتهادرا به گونه اي ديگر تعريف كرده است:« اجتهاد از باب افتعال از ريشه جهد است و در باب وضع و قرارداد به معناي بذل مجهود براي رسيدن به هدف همراه با تحمل سختي و مشقت است و به همين دليل در مورد حمل بار سنگين اجتهد گفته مي شود نه در مورد حمل بار هاي سبك و درعرف فقها به معناي تلاش وكوشش علمي براي استخراج احكام شرعي از ادله ي معتبر شرعي است..» (محقق حلي،1403ق،ص179)
برخي ديگر از اصوليون تعريف ديگري براي اجتهاد ذكر كرده اند: «اجتهاد عبارت است از:نيروي نفساني و ثابت كه به وسيله آن توانايي بر استنباط حكم شرعي فرعي از اصل به صورت بالفعل يا بالقوه نزديك حاصل شود.»(بهائي,ج2,ص102)
تفاوت تعريف اخير با تعاريف قبلي مذكور اين است كه اين تعريف كلي تر و عام تراست به طوري كه هم شخص داراي ملكه استنباط را شامل مي شود و هم شخص بدوي ملكه استنباط را اما تعاريف قبلي فقط شامل كسي مي شود كه داراي ملكه استنباط است.باتوجه به تعارف مذكور دريك جمعبندي مي توان استنباط را اينگونه تعريف نمود: اجتهاددراصطلاح به معناي قوه ادراكي پايدار است كه شخص را به استخراج و استنباط احكام شرعي فرعي ازروي ادله تفصيليه قادر مي سازد.



ب) علوم مقدماتي اجتهاد
بنا برآنچه كه از تعريف اجتهاد مشخص مي شود,علم به ادله تفصيليه(= قرآن, سنت,عقل و اجماع) مقدمه مهم اجتهاد است « به طور كلي هر علمي كه به نوعي در استنباط حكم شرعي دخالت داشته باشد مي تواند مقدمه اي براي اجتهاد باشد وبه گونه اي اخص ,اگر بخواهيم علوم مشخصي را به عنوان مقدمه براي اجتهاد بيان كنيم
مي توان گفت:«مجتهد براي آنكه بتواند استنباط و اجتهاد كند بايد به نه رشته علمي آگاهي داشته باشد و آن عبارتست از:
سه رشته از علوم ادبي: لغت,صرف و نحو- سه رشته از علوم معقول: اصول,كلام و منطق - سه رشته از علوم منقول: تفسير آيات, آشنايي با احاديث مربوط و علم رجال.»(ولائي،1380،ص38)
لزوم سه رشته از علوم ادبي(لغت,صرف و نحو عربي) واضح است چراكه ادله استنباط به زبان عربي نوشته شده است و علم به كنه اين ادله بدون آگاهي از علم عربي امكان ندارد. البته علوم بلاغت(معاني,بيان و بديع) نيز از علوم ادبيات عرب سودمند در اجتهاد است اما ضروري و بايسته نيست.
دانستن علم اصول فقه به صورت كلي كه بحث ادله و قواعد فقهي,تعادل و تراجيح,اصول لفظي و عملي را شامل شود براي دانستن صورت اجتهاد لازم است و آگاهي به علم كلام واصطلاحات فلسفي و كلامي نيز در اجتهاد ضرورت داردهمچنين دانستن علم منطق كه از علوم عقلي و استدلالي است و طريق استدلال درست را به عالم آموزش مي دهد نيز در اجتهاد ضروري است.
تفسير آيات درحد اجتهاد كه شامل تسلط نسبي بر كيفييت نزول و آيات الاحكام و ناسخ منسوخ آن مي شود نيز براي احراز اجتهاد لازم است. همچنين علم رجال و تراجم يا زندگي نامه راويان اخبار و وثوق آنان كه ميزان اعتبار احاديث معصوم را به خوبي مشخص نمايد لازم است(محمدي,1383ه ش,ص360)

ج) اقسام اجتهاد
اجتهاد برحسب شرايط و عوامل مختلف,تقسيمات گوناگوني پيدا مي كند. در يك تقسيم بندي كلي و برحسب قبول يا غيرقابل قبول بودن اجتهاد در نگاه شرع مقدس اسلام بر دو گونه است:1) اجتهاد ممنوع 2) اجتهاد مشروع
1) اجتهاد ممنوع: عبارتست از :«اجتهادي كه برطبق اعمال نظر شخصي و عمل به رأي خود فرد انجام مي گيرد نه برطبق شرع. به اين نوع اجتهاد,اجتهاد به رأي يا اجتهاد در مقابل نص نيز مي گويند.»(ن ك:مشكيني,299) سخنان رسول اكرم(ص) در نكوهش اين نوع اجتهاد حاكي از آن است كه حضرت به شدت از اين گونه اجتهاد نهي مي كردند و ازآن بر سرنوشت خود مجتهد و جامعه اطراف او واهمه داشتند:
« بيشترين ترس من از امت بعد ازخودم از مردي است كه قرآن را در غير جايگاهش به تأويل مي برد.» (مجلسي,1362ه ش,ج92,باب 10,ص112)
امام علي(ع): نيز در اين باره مي فرمايد:«بترس از اينكه قرآن را با رأي و نظر شخصي خود تفسير كني مگرآنكه فهم آن را از علما بگيري.» (همو,106)
رسول اكرم(ص): خداوند بلند مرتبه مي فرمايد:«كسي كه كلام مرا با نظر وعقيده شخصي خود تفسير كند به من ايمان ندارد.» (همو)
امام رضا(ع) خطاب به علي بن محمدبن مهم مي فرمايد:« كتاب خداوند بلند مرتبه را باعقيده و نظرشخصي خودتأويل و توجيه نكن زيرا همانا خداوند عزوجل مي فرمايد:و تأويل ان را احدي جز خداوند و رسوخ كنندگان در دانش نمي دانند.» (همو108)
از كلام معصوم بر مي آيدكه ايشان به شدت از اجتهاد به رأي منع مي كردند و به اصحاب خويش سفارش اكيد به دوري از اين نوع اجتهاد مي نمودند.
2) اجتهاد مشروع اجتهادي است كه مجتهد با احراز شرايط و مقدمات آن و براساس ادله استنباط كه در رأس آن كتاب و سنت است,كسب مي نمايد اين اجتهاد نه تنها برخلاف كتاب نيست بلكه مبين و مفسر مشروع دين وحلال شبهات ومسائل مستحدثه آن مي باشد و اين همان اجتهادي است كه معصوم به آن سفارش مي نمايند و اگر مجتهد در اين اجتهاد با وجود تلاش و كوشش فراوان به واقعيت و كنه امر نرسد و اشتباه كند يك ثواب و اجر مي برد و اگر به واقع امر برسد دو پاداش در انتظار اوست.
اجتهاد مشروع خود بر دوقسم تقسيم مي شود:« 1)اجتهاد مطلق 2) اجتهاد تجزي
1) اجتهاد مطلق: اجتهادي است كه شخص به واسطه آن بر استنباط احكام فعلي[نه واقعي] از اماره معتبر[مثل خبرواحد]يا در مواردي كه به اماره معتبر دست نيافته,از اصلي كه عقلاً يا نقلاً معتبر است اقتدار پيدا كند
2) اجتهاد تجزي آن است كه شخص به واسطه آن بر استنباط برخي از احكام[نه همه آنها,از روي مدارك يادشده] اقتدار يابد.»(خراساني,1409ه ق,ص466)
با اين تقسيم بندي به اين نتايج مي رسيم كه مجتهد نيز مي تواند به دو گونه باشد:مجتهد مطلق و مجتهد متجزي. مجتهد مطلق كسي است كه قادر به استنباط و استخراج برخي از احكام است وتوانايي استخراج بقيه احكام را ندارد و تفاوت اين دو نوع مجتهد مي تواند ناشي از شدت يا ضعف ملكه و قوه استنباط باشد. تفاوت بين اين دو رامي توان همانند دو پزشك تصور نمود كه يكي در تمامي رشته هاي پزشكي تخصص لازم را كسب نموده اما ديگري فقط در برخي رشته ها مثلا(قلب يا مغز) تخصص پيدا كرده است. البته ابواب فقهي و علوم مورد نياز براي اجتهاد مطلق زياد است و به فرموده امام خميني:«... اقوال و ادله عقليه و نقليه واجماعاتش تتبع زيادي مي خواهد و افراد سريع الذهني نياز دارد وعمر انسان كفايت آن را نمي كند كه پنجاه باب فقه به طور شايسته و آن گونه كه بايد تحقيق شود.پس خوب است كه براي هربابي يك شخص متخصص شود و آن وقت هر سؤال و استفتايي كه پيش مي آيدبه متخصص آن ارجاع دهيم تا او جواب دهد.»(موسوی الخميني(امام)،1358،ج21,ص130)
آخوند خراساني در كفايه الأصول نه تنها تجزي را ممكن مي داند بلكه آن را ضروري مي شمارد و مي فرمايد: «ايرادي نيست كه اجتهاد مطلق امري ممكن است و براي علماي اعلام حاصل شده است و اينكه مجتهد گاهي در مسئله اي متحير است و از ترجيح و تعيين حكمش ناتوان است يا دربرخي مسائل مجتهدين مردد هستند[منافاتي با اجتهاد مطلق ندارد زيرا تحير و ناتواني مذكور] نسبت به حكم واقعي مسئله است [نه حكم ظاهري],زيرا درهر مسئله اي دليل مساعد برحكم واقعي وجود ندارد يا فقيه پس از فحص از دليل به مقدار لازم برآن دست نيافته است[بنابراين فتواندادن آنان به خاطر احتياط است ]نه آنكه اطلاع و احاطه ناچيز باشد».(خراساني,ص463)
اگرچه اكثرعلماي شيعه و سني معتقد به امكان اجتهاد تجزي مي باشند اما برخي ازعلما قائل به عدم امكان اجتهاد متجزي اند
«دليل قائلين به امكان تجزي اين است كه اگر كسي به طور كامل و با توجه به جميع جوانب به دليل مسئله اي دست يافت در آن مسئله با مجتهد مطلق مساوي خواهد بود و جهل او به ادله ساير مسائل دخلي در آن ندارد بنابراين همان طور كه مجتهد مطلق مي تواند درآن مسئله اجتهاد كند,فرد متجزي نيز مجاز به اين كارخواهد بود روايت ابي خديجه از امام صادق(ع) نيز شاهد اين مدعا است: «انظروا الي رجلٍ منكم يعلم شيئاً من قضايانا فاجعلوه بينكم حكماً فاني قدجعلته قاضياً فتحاكموا اليه» نظر كنيد به فردي از شما كه چيزي از مسائل ما را مي داند پس او را بين خود حكم قراردهيد به درستي كه من او را قاضي قراردادم پس در محاكمات خود به او رجوع كنيد. قول اظهر نيز همين است. اما دليل قائلين به عدم امكان تجزي اين است كه :ادله اي كه فرض كرده ايم مجتهد متجزي از آنها اطلاع ندارد,ممكن است به همان حكم مورد اجتهاد مرتبط باشد و لذا اطمينان به عدم مانع از وجود مقتضاي ادله اي كه مي داند,حاصل نخواهد شد. اما گروه اول در پاسخ گفته اند:فرض ما اين است كه او جميع آنچه را كه دخل در مسئله مورد نظر دارد به حسب اطمينان خود بدست آورده است و احتمال مذكور خلاف فرض مسئله است»(مشكيني,ص296)
ثمره عملي اين اختلاف نظر اين است كه درصورت اعتقاد به اجتهاد تجزي مجتهد متجزي در مسائلي كه اجتهاد نموده بايد طبق نظر خود عمل نمايد و تقليد او در آن مسائل از ديگري حرام است از اين نظر همانند مجتهد مطلق است كه به نظر و فتواي خود عمل مي كند و تقليد از ديگري بر او حرام است اما اگر معتقد به عدم صحت اجتهاد تجزي با شيم,نتايج مذكور را بدست نخواهيم آورد.
در تقسيم بندي ديگري مي توان اجتهاد را به دو قسم بالقوه و بالفعل تقسيم كرد.
اجتهاد بالقوه اجتهادي است كه در آن مجتهد واجد قدرت استنباط است اما اين قدرت هنوز به مرحلي فعليت نرسيده و مجتهد آن را براي استنباط احكام, به كار نبرده است و هنوز در مرحله بالقوه قراردارد.
اجتهاد بالفعل اجتهادي است كه در آن مجتهد قدرت استنباط را دارد و آن را به مرحله فعليت رسانده و كاربردي نموده است.

د) معناي لغوي و اصطلاحي شيوه:
« شيوه در لغت به معناي راه وروش,طريقه,قاعده,قانون,خوي و عادت است»(عميد,1360ه ش,ج2,ص1346)
در لغت نامه دهخدا نيز تقريباً همين معاني ذكر شده:« شيوه به معناي طور,عمل,طرز,قاعده,رسم,طريق,سبك,اسلوب,نهج,تيره,سنق سان ,گونه,هنجار,راه»(دهخدا,ج26,ص231)
در اين لغت نامه معناي اصطلاحي شيوه نيز اين گونه ذكر شده است:«قاعده,طريقه,عمل,عادت و خوي طبيعت,قانون,مذهب و طريقه,سامان و سرانجام, هنر و كمال,ابزار و آلت,دل فريبي و خاطر نوازي»(همو)
بنابراين شيوه اجتهاد مي تواند به معناي چگونگي,طريق و كيفيت استنباط احكام شرعي باشد.
ه) معناي لغوي و اصطلاحي مذهب:
مذهب به فتح ميم و هاء در لغت به معناي«شيوه,آئين,كيش, اصل و اساس» است(خليل جر,ج2,ص1864)همچنين به معناي« راه وروش و طريقه است»(عميد,ج2,ص1782) فرقه« با كسر فاء به معناي دسته وگروه و با ضم فاء به معناي جدايي و دوري است.»(خليل جر،1381،ص1571)
تعداد مذاهب اسلامي زياد است برخي آن را تا هفتاد و دو مذهب مي دانند. مؤيد اين مطلب حديث پيامبر(ص) است كه فرمود:«ستفترق امتي علي بضع و سبعين فرقه»(ري شهري,1379ه ش,ج10,ص4611): به زودي امت من به هفتاد و چند دسته پراكنده مي شوند.
امام علي(ع) نيز در اين مورد مي فرمايند:«لتفرقن هذه الأمه علي ثلاث و سبعين فرقه والذي نفسي بيده ان الفرق كلها ضاله الا من اتبعني و كان من شيعتي»(همو،ص4613) : اين امت هفتاد و سه فرقه خواهند شد سوگند به آن كه جانم در دست اوست همه اين فرقه ها گمراهند مگر كسي كه از من پيروي كند و شيعه من باشد.
همچنين رسول خدا در اين مورد مي فرمايد: «ليأتين علي امتي ماأتي علي بني اسرائيل تفرقت علي ثنتين و سبعين مله و تفترق امتي علي ثلاث و سبعين مله كلهم في النار الا واحده»(همو): آنچه بر سر بني اسرائيل آمد مو به مو برسرامت من نيز خواهد آمد... بني اسرائيل هفتادو دو ملت شدند وامت من نيز به زودي هفتاد و سه ملت خواهند شد به جز يك فرقه همگي در آتش باشند.
و اين فرقه فرقه شدن اگرچه عوامل متعددي داشت اما مهمترين علت تفريق امت,اختلاف نظر بين جانشين پيامبر(ص) بود كه بلافاصله پس از رحلت حضرت به وقوع پيوست و در همان آغاز مسلمين به دو مذهب كلي شيعه و سني تقسيم شدند.



شايد بتوان به گونه اي ديگر علل تفريق امت واحده اسلام راترسيم نمود:
درطول تاريخ اديان الهي,سه عامل مهم,حركت عامه مردم را از دين واقعي و مقصود اصلي پيامبران متوقف كرده است. بالطبع قرآن كريم كه معجزه اي آسماني و جاوداني است در فواصل مختلف امت اسلامي را به دوري از اين سه عامل فرا مي خواند. اين سه عامل عبارتند از:تحريف واقعيات,التباس حق و باطل و كتمان حقائق
«يحرفون الكلم عن مواضعه»(نساء/46) و باز مي فرمايد:«افتطمعون ان يؤمنوا لكم و قد كان فريقا منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعدما عقلوه وهم يعلمون»(بقره/75):آيا انتظارداريد مردم شما را باور كنند درحالي كه گروهي از شما با وجود دانايي دين را تحريف نموده ايد؟
و درمقام التباس مي فرمايد:
«ولا تلبسوا الحق بالباطل و تكتموا الحق و انتم تعلمون»(بقره/42)
و درمقام كتمان حقائق مي فرمايد:
«واذا اخذ الله ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس و لا تكتمونه فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون»(آل عمران/187)
به اين مطلب مهم اشاره مي كند كه خداوند از پيروان اديان پيمان گرفته كه درراه حفظ دين و تبيين صادقانه آن همواره بكوشند و دچار انحراف كتمان نشوند و ثمن بخص دنيا را درمقابل فروش دين معاوضه ننمايند.
اينجاست كه رسول اكرم(ص) درطول حيات خويش به طرق مختلف و درقالب الفاظ متفاوت,امت اسلام را از وقايع رقت انگيزي كه ممكن است در پيش رو داشته باشند برحذر مي دارد و پس از اشاره به تفرق امت موسي و عيسي مي فرمايد:«ان امتي ستفترق من بعدي علي ثلاث وسبعين فرقه! فرقه منها ناجيه...»(قزويني,1418,ج 8,ص424)

مذاهب مشهور اسلام:
همچنان كه ذكر شد: مسلمين به دو گروه بزرگ شيعه و سني تقسيم مي شوند بنابراين دين اسلام داراي دو مذهب كلي شيعه و سني است و هريك از اين دو مذهب به چندين شاخه تقسيم مي شوند. توضيح اينكه:
شيعيان معتقد به تعيين امام از جانب رسول اكرم و به دستور خداوند مي باشند و اينكه رسول اكرم(ص) جانشين پس از خود را در موقعيت هاي مختلف معرفي نموده است. به ديگر سخن: شيعيان گروهي هستند كه به دستوري كه به پيامبر داده شده بود باقي ماندند و تغيير مرام ندادند. بنابر اين شيعه نه فرقه اي است كه پس از پيامبربه وجود آمده باشد نه تحت تأثير سياستهاي زمانه يا مباحث كلامي ايجاد شده باشد بلكه شيعه در عصر خود پيامبر(ص) شكل گرفت و بر دستورات مرام حضرت پايدار ماند. اما اهل سنت برخلاف شيعيان, امامت امام علي(ع) را پس از رسول اكرم قبول ندارند و ابوبكر,عمر,عثمان و علي(ع) را به ترتيب خليفه مسلمين مي دانند و معتقدند كه رسول اكرم خود شخصا جانشين خويش را تعيين نفرموده است بلكه اين امر مهم را به عهده مردم گذاشته است. بنابر اين اين اختلاف عقيده منجر به شكاف عميقي بين مسلمانان گرديد كه اثر آن امروز نيز ظاهر مي باشد.
مذهب شيعه نيز در گذر زمان و تحت تأثير عوامل مختلف به فرقه هاي زيادي تقسيم شد كه مهمترين اين فرقه ها عبارتند از:
1- كيسانيه 2- زيديه 3- ناووسيه 4- اسماعيليه 5- فطحيه 6- واقفيه 7- خطابيه 8- مغيريه 9- غلات
10- اماميه(اثني عشريه)
1- فرقه كيسانيه: معتقد به امامت محمدبن حنفيه بودند و برخي از آنان نيز معتقد بودند كه پس از امام حسن(ع) و امام حسين(ع) محمدبن حنفيه امام است.
2- فرقه زيديه:پيروان زيدبن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب اند و امامت امام باقر(ع) را نپذيرفته اند و به جاي ايشان به امات زيد,برادر او و فرزند امام سجاد(ع) گرائيدند. به اعتقاد اين فرقه هر عالم شجاع و كريمي كه به عنوان امام خروج كند واجب الطاعه است خواه از اولاد امام حسن باشد يا از اولاد امام حسين. اين فرقه همه شيعيان غير از خود را رافضيه مي نامند.اين فرقه به سه دسته جاروديه,سليمانيه وبتريه تقسيم مي شود.
الف) جاروديه:پيروان ابي الجارود زيادبن منذر هستند كه معتقدند كه پيامبر علي(ع) را به توصيف منصوب نموده است نه به اسم
ب) سليمانيه: پيروان سليمان بن جرير اند. به عقيده اين ها,امت مسلمان در بيعت با ابوبكر و عمر با وجود علي(ع)به خطا رفتند اما چون اين خطا يك خطاي اجتهادي بود موجب فسخ آنان نمي شود اما عثمان به خاطر برخي بدعت ها كافر است.
ج) صالحيه و بتريه: صالحيه پيروان حسن بن صالح بن حي و فرقه بتريه پيروان كثير اند مذهب اين دو گروه يكي است واعتقاد آنها مانند اعتقاد سليمانيه است با اين تفاوت كه در ايمان و كفر عثمان توقف كرده اند
3- فرقه ناووسيه: معتقد به امام زمان بودن امام صادق(ع) مي باشند و اينكه حضرت از دنيا نرفته است
4- اسماعيليه معتقدند كه اسماعيل فرزند امام صادق(ع) پس از آن حضرت امام بوده است و اختلاف آنان اين است كه آيا وي درزمان حيات پدرش از دنيا رفته است يا خير؟ برخي معتقدند كه از دنيا نرفته است و امام به دليل تقيه از خلفاي بني اسرائيل اظهار نموده كه او رفته است به اين گروه «ظاهريه» مي گويند. و برخي ديگر معتقدند كه امامت در افراد مخفي آنها بوده است به اين گروه«باطنيه» مي گويند.
5- فطحيه:معتقد به امامت عبدالله بن افطح برادر پدر ومادري اسماعيل و فرزند امام صادق(ع) اند. اسماعيل پس از وفات پدرش تنها هفتاد روز عمر كرد و از او فرزند ذكوري باقي نماند.
6- واقفيه: امام هفتم,موسي بن جعفر(ع) را امام آخر و مهدي منتظر مي دانند
7- خطابيه:معتقد به الوهيت امام صادق(ع) و پيامبري ابالخطاب اند و اينكه اطاعت از او براي امام صادق واجب است. اين فرقه امور واجب را حرام و حرام را حلال مي دانستند. و واجبات را ترك نمودند . احاديث فراواني از امام صادق(ع) مبني بر نكوهش و مذمت اين فرقه در كتب معتبر حديثي وجود دارد.( سبحاني،1368,ص236)
8- مغيريه: پيروان مغيره بن سعيد عجلي اند كه درپشت دروازه كوفه عليه حكومت خالدبن عبدالله قري قيام نمود و در جريان اين قيام شكست خورد و خود و طرفدارانش در سال119 سوزانده شدند(طبري،1375,ج5,ص456)
كشي به نقل از امام رضا(ع) ذكر كرده:مغيره بن سعيد بر امام باقر(ع) دروغ بست پس خداوند حرارت آتش را به اوچشاند.(كشي,ص196)
9- غلات:در حق پيامبر(ص) و اهل بيت او غلو كردند و آنان را از حدود مخلوق بودن خارج دانستند. خطابيه و مغيريه از همين گروه مي باشند. در ملل ونحل شهرستاني غلات به ده گروه تقسيم مي شوند:
سبائيه,كامليه,عليائيه,مغيريه,متصوريه,خطابيه,كياليه,هشاميه,نعمانيه,يونسيه و نصيريه(اسحاقيه)(ن ك: شهرستاني,ج1,ص174)
امروزه اثري ازاين فرقه ها به جززيديه واسمائيليه وجود ندارد وبيشترين تعداد شيعيان رااماميه تشكيل مي دهند
مذهب اهل سنت نيز به شاخه هاي متعددي تقسيم مي شود كه مهمترين اين شاخه ها عبارتند از:
1- حنفي, 2- مالكي,3- شافعي 4- حنبلي 5- ظاهري 6- اوزاعي
از ميان فرقه هاي مذكور تنها چهار فرقه اول باقي مانده اند
1- حنفي: قديمي ترين مذاهب اربعه اهل سنت است كه توسط ابوحنيفه نعمان بن ثابت پايه گذاري شد. زادگاه او در كوفه بود و اين مذهب در همان مكان به وجود آمد و سپس به مناطق ديگر سرايت نمود.ابوحنيفه جايگاه مهمي در تاريخ مذاهب اسلامي دارد او از جهت نژادي ايراني و اجداد او در شرق اين سرزمين ساكن بوده اند منابع براي امام ابوحنيفه جز حماد فرزند ديگري ثبت نكرده اند و به علت انتخاب كنيه«ابوحنيفه»نيز اشاره اي نشده است. شغل او فروش پارچه هاي خز و ابريشمي بود. وي از جهت اقتصادي وضع خوبي داشت و صاحب مكنت و ثروت و سخاوت بود.
پيروان ابوحنيفه روش او را اهل رأي مي نامند زيرا او كمتر از حديث استفاده مي كرد و بيشتر به قياس استناد مي نمود و درآن مهارت زيادي داشت. وي در افتاء صريح و بي باك بود و دربحث جبر واختيار معتقد به زياد وكم بودن آن نبود و اصل كفر و ايمان را تصديق و انكار مي دانست.
2- مالكي: ازنظرقدمت دومين مذهب اهل تسنن است ومنسوب به مالك بن انس اصبحي است.اصحاب اين مذهب را«اهل حديث » نيز مي خوانند.«اين مذهب در مدينه- زادگاه امام آن- تشكيل شد و سپس درحجاز منتشر شد ومصر وبصره و آفريقا و اندلس تا ديگرشهرهاي اسلامي را دربرگرفت. مالك بن انس فقيهي محدث و داراي منزلت در دولت بود, منصور و ديگرخلفاي بني العباس به او اعتنا و توجه ويژه داشتند.تا جايي كه منادي در ايام حج فرياد مي زد:لايفتي الناس الا مالك بن انس و ابن الماجشون و اين امر در انتشار مذهب مالك مؤثر بود. وي به درخواست منصور كتابي براي مراجعه مردم در شهر ها به آن نگاشت كه «الموطاء» نام دارد و از مآخذ مهم و معتبر سني است..»( عظيمي,1385ه ش,ص76)
3- شافعي: « بنيانگذار اين مذهب,امام محمدبن ادريس شافعي قرشي است و اين مذهب ازحيث زمان سومين مذهب از مذاهب چهارگانه اهل سنت است شافعي از امام مالك دانش فرا گرفت سپس خود مذهبي مستقل پديدآورد. او فقيه,حافظ قرآن و آگاه به لغت,شعر و كلام عرب بود اما نسبت به علم كلام كراهت داشت ...
وي تا سن 50 سالگي مذهبي داشت كه پس از ورود او به مصر عنوان مذهب قديمي شافعي را پيدا كرد و امام شافعي از مسائل او تبري جست و مواهب فقهي جديدي را بر شاگردانش املاء نمود.
نقل شده كه او 113 كتاب در فقه و تفسير و اصول و ادبيات و... نوشته است. كتاب«الأم» مهمترين كتاب فقهي او شمرده مي شودكه مشتمل بر مذهب جديد شافعي است. همچنين كتاب«الرسائل» وي بيانگر اصول و اساس مكتب جديد اوست.(همو81)
4- حنبلي:
اين مذهب منتسب به امام احمدبن حنبل شيباني است كه درسال 164 هجري قمري در بغداد متولد شد و درسال241 درهمان جا وفات يافت. وي از شاگردان خاص شافعي بود وپس از رفتن شافعي به مصر, مذهب حنبلي را در بغداد پديدآورد.
احمدبن حنبل فقيهي حافظ احاديث وزهد بود و درافتاءداراي تحفظ و تجنّب بود ويك كتاب مهمي درفقه به عنوان اصل و مرجع در مذهب, تأليف ننمود و چيزي جزاحاديث و برخي موضوعات فقهي از او بدست نيامده است كه حاوي استنباط فقهي باشد اما آنچه مسلم است اينكه پيروان و مقلدان مذهب حنفي درهردوره اي از ادوار اسلام اندك بوده اند.(همو)
و)تفاوت مذهب با مكتب:
«مذهب و مكتب گاهي به يك معنا به كار مي روند و گاهي دربرابر هم,دراين صورت تفاوت آنها چنين است: مذهب طريقه وروشي است مربوط به اصول اعتقادات,مي دانيم كه مسئله امامت ازمسائل اصلي اعتقاد اسلامي است و به همين دليل اعتقاد به اينكه چه كسي امام يعني جانشين پيامبر باشد مذهبي به وجود آورده است.
مكتب روشي است مربوط به مسائل علمي يعني در ميان پيروان يك مذهب گاه ديده شده كه روشهاي گوناگوني براي استنباط مسائل علمي و فقهي پيدا شده است مثلا در ميان شيعه دوازده امامي برخي براي استنباط احكام فقه به اخبار و آيات استناد نموده اند,آنهارا اخباري ناميده ان و دسته اي علاوه بر اين دو به فنون اصولي نيز استناد كرده اند و اصولي ناميده شده اند و گاه ديده شده كه پيروان مذاهب مختلف در بررسي هاي علمي روش واحدي دارند و پيرو يك مكتب علمي هستند.»(محمدي,بی تا،ص16)

مكاتب مشهور اسلام:
الف) فقيهان و متكلمان
اين دو مكتب در مذهب اهل سنت به وجود آمدند. از ميان فرقه هاي مذهب اهل سنت,حنفي ها پيرو مكتب فقيهان و شافعي و حنبلي پيرو مكتب متكلمان شدند. حنفيه ها در استخراج قواعد فقهي از روش استقراء استفاده مي كردندو چون به دنبال قواعدي در جهت تطبيق آنهابرفروع و مصاديق بودند وبه فروع و مصاديق و مسائل جزئي توجه بيشتري مي نمودند,فقيه ناميده شدند چراكه معناي فقه همان استنباط فروع و احكام جزئي از اصول است اما متكلمين برخلاف فقيهان به اصول و قواعد كلي توجه وافر داشتند و در مواردي كه هرحكم فرعي با قاعده اي كلي هماهنگي نداشت,ازآن دست برمي داشتند و هميشه احكام مطابق با قواعد كلي را ذكر مي نمودند.
ب) اخباريان و اصوليان:
اين دو مكتب درمذهب شيعه به وجود آمدند. مكتب اخباري درقرن دوازدهم توسط ميرزامحمد امين استرآبادي بنا شد. او باتأليف كتاب فوائدالمدنيه اساس فقه اخباري را بنا نهاد و به مخالغت با علم اصول پرداخت وي مدعي بود كه مسلكي نو را بنا ننهاده بلكه روش اصحاب ائمه و قدما را بيان نموده است اخباري گري دشمن سرسختي براي علم اصول فقه به شمار مي آمد زيرا براين مبنا بود كه عقل هيچ كاربردي در شرع ندارد و مسائل شرعي را بايد فقط از طريق قرآن و اخبار واجماع اخذ كرد.علاوه براين ظواهر قرآن نيز فقط درصورتي حجت است كه روايات آنها را تفسير كرده باشد
اصوليان برخلاف اخباريان به قواعد عقلي و استدلالي توجه بيشتري داشتند و برخلاف اخباريان كه به تعطيلي عقل در شرع اعتقاد داشتند قائل به كاربرد ويژه عقل در مسائل شرعي بودند(همو ,21)
اهميت و ضرورت اجتهاد

اجتهاد در اسلام يك حركت ضروري و بايسته است و در حقيقت نيرويي است كه فقه را با حوادث و سير تكاملي زندگي بشر همگام نموده و درتطبيق كليات و اصول برقضاياي جزئي وعينيت بخشيدن به قوانين شريعت به عنوان عنصري پايدار ايفاي نقش مي نمايد در عين حال كه اصل شريعت را همواره ثابت و پايدار نگه مي دارد عملي كردن به فرامين آن را در شرايط مختلف تحقق مي بخشد. اجتهاد همانند موجود زنده و پويايي است كه درطي مراحل مختلف روند تكاملي خود را پشت سرگذاشته و اوضاع هر برهه زماني تأثير بسزايي در تطور و تحول آن برجاي نهاده است.
علما و فقهاي عصر حاضر با برپايي حكومت اسلامي كه تالي تلو حكومت رسول اكرم(ص) است در برابر انبوهي از سؤالات و مسائل درموضوعات مختلف ودرابعاد گوناگون قرار دارند و چاره اي جز پاسخگويي به اين موارد ندارند. در طي سالهاي متمادي و طولاني همواره از سوي علماي فرهيخته ادعا شده كه قوانين فقهي بيان شده در اسلام, توانايي اداره كامل جامعه اسلامي و كشور عزيزمان را دارد و همين ادعا امروزه در محل آزمايش قرارگرفته است. در حكومت اسلامي كنوني,مجتهدي ,اجتهاد تكميلي را به تمامه به نمايش مي گذارد كه بتواند در ابعاد مختلف سياسي,اجتماعي,عبادي,اخلاقي و... كليات وحي را به درستي تبيين و تفسير كرده و در شرايط متغير مكاني و زماني به صدور حكم اصيل و مورد نظر اسلام بپردازد.
ابن سينا,دانشمند بزرگ مسلمان باروشن بيني خاصي اين مسئله را اينگونه تبيين مي كند: « كليات اسلامي ثابت و لايتعير و محدود است اما حوادث و مسائل نامحدود و متغير است و هرزماني مقتضيات مخصوص خود و مسائل مخصوص به خود را دارد. به همين جهت ضرورت دارد كه درهرعصر وزماني گروهي متخصص و عالم به كليات اسلامي و عارف به مسائل و پيشامدهاي زمان,عهده دار اجتهاد و استنباط حكم مسائل جديد از كليات اسلامي بوده باشند( مطهري,,ص 92)
مخلص كلام اين كه:رويكرد حكومتي و همه جانبه اجتهاد به جاي رويكرد فردي وشخصي و تك بعدي آن, خود بيانگر اهميت و ضرورت اجتهاد و فقاهت در عصر ما و همه اعصار است.
الف) جايگاه اجتهاد در فرهنگ قرآن:
در قرآن مجيد مشتقات ماده(ج ه د) بيش از بيست بار ذكر شده است خصوصاًصيغه هاي جهد و جهاد كه مصدر باب مفاعله اين ماده مي باشد:
«ويقول الذين آمنوا اهؤلاءالذين اقسموا بالله جهد أيمانهم إنهم لمعكم...» (مائده/53)
« واقسموا بالله جهد ايمانهم لئن جاءتهم آيه ليؤمنن بها قل انما الايات عندالله و ما يشعركم...»(انعام/109)
« واقسمو بالله جهدايمانهم لئن امرتهم ليخرجن قل لاتقسموا طاعه معروفه...»( نور/53)
«واقسموا بالله جهد أيمانهم لئن جاءهم نذير ليكونن اهدي من احدي الامم فلما جاءهم نذيرٌ مازادهم الا نفوراً»(فاطر/42)
درتمامي موارد فوق به معناي هرگونه تلاشي است كه همه توانايي شخص در آن براي رسيدن به هدف به كار رود.
همچنين درجايي ديگر مي فرمايد:«الذين يلمزون المطـّوّعين من المؤمنين في الصدقات و الذين لايجدون الاجهدهم فيسخرون منهم سخر الله منهم و لهم عذاب اليم»(توبه79)
آن منافقاني كه بر انفاق مؤمنان خرده مي گيرند و مؤمنان ناداري را كه تمام توان مالي خود را در راه خدا مي دهند به مسخره مي گيرند خدا آن منافقان را استهزا مي كند و عذابي دردناك در انتظار آنهاست
خداوند متعال دربسياري ازآيات ديگر به صورت غير مستقيم به اجتهاد اشاره مي كند مانند آيه 122 سوره مباركه توبه كه تفقه را براي هر طائفه اي ضروري مي رساند و اين مهم جز با پيمودن راه اجتهاد وفقاهت ممكن نخواهد بود.
ب) جايگاه اجتهاد در روايات معصوم(ع):
آنچه كه از منابع معتبر تاريخي و حديثي بدست مي آيد حاكي از آن است كه در عصر پيامبر(ص),به واسطه حضور ايشان به عنوان منبع تشريع و نزول وحي,اجتهاد و فقاهت به شكل متداول آن رواج نداشت اما دغدغه فقيه پروري,تفريع فروع براصول,داشتن صغري و كبراي كلي در استنباط احكام الهي يا تبيين علل حكم و تسري صحيح آن بر مصاديق ديگر,مواردي است كه در همان زمان رسول اكرم(ص) شكل گرفت. اصطلاح تفقه و فقه در زمان حضور رسول خدا به معناي اخص آن يعني استخراج احكام الهي به كار نمي رفت اما به معناي تفكر عميق و دقيق به هدف استخراج حقائق از درون مصادراصيل اسلامي به اشكال مختلف,سفارش و تأكيد مي شد. به عنوان مثال حديثي كه در كتب اهل سنت و شيعه نيز ذكر شده مبني بر اينكه پيامبر(ص) فرمود:«نضرالله عبدا سمع مقالتي فوعاها و بلغها من لم يسمعها فرب حامل فقه غيرفقيه و رب حامل فقه إلي من هو افقه منه»(مجلسي،1363، ج 2,ص 102)
در اين روايت,پيامبر(ص) علاوه بر تعريف فقه و فقيه مسئوليت خطيري را درقالب زيباترين گفتار برعهده مسلمين مي نهد و مي فرمايد:«خدا شادمان كند و مسروردارد بنده اي را كه گفتار مرا بشنود و آن را از عمق جان پذيرا شود و قلبش ظرف اين سخن گردد و آن را درك و حفظ نمايد و به آناني كه نشنيده اند برساند. چه بسا حامل فقهي كه خود فقيه نيست چه بسا حامل فقهي كه پيام خود را به فهيم تر و افقه از خود برساند تا او استفاده و كشف بهتري از آن صورت دهد»
بنابراين شاكله مباني فقهي واجتهادي درعصر رسول خدا(ص),درقالب سخنان رسول اكرم و پيگيري و تأكيد همه جانبه حضرت شكل پيدا كرد. براي دست يابي به اين امر مهم,تعدادي از مجتهدان صحابه كه آگاه به مباني استنباط احكام بودند با اجازه پيامبر و در شرايطي كه به پيامبر دسترسي نداشتند به استنباط احكام و اجتهاد مي پرداختند. مضافا اينكه مفهوم مصطلح اجتهاد (: تلاش و كوشش در شرايط مختلف) با اين عمل صحابه همخواني كامل دارد وعمل به چنين اجتهادي كه تاحدودي سرنوشت ساز است نيز در شرايط و موقعيت هاي مختلف از سوي پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع) سفارش شده است:
«برمن درود بفرستيد و دردعانمودن تلاش بسيارمبذول داريد.»(احمدبن حنبل،1412ق,ج1,ص199)
پيامبر(ص) در ضمن اين نوع احاديث درحقيقت شيوه عملي كردن اجتهاد و كوشش و توان فراوان در جهت استنباط احكام الهي را به علماي امت خويش سفارش مي نمايد.
«همه توان خود را در زندگي به كار گيريد چراكه هركس به آنچه كه ساختار آفرينش اوست خواهد رسيد» (محمصاني,1380،ص171)

در اين حديث نيز واژه اجتهاد به معناي به استفاده از قدرت و نيروي جهت دار براي اعمال نيك كه نمايانگر هدف خلقت انسان است به كار رفته است.
امامان معصوم نيز لفظ جهد و اجتهاد را بارها ذكر نموده وپيروان خويش را به آن سفارش نموده اند.
امام علي(ع) مي فرمايد:انه ليس علي الامام الا ماحمل من امر ربه الا بلاغ في الموعظه و الاجتهاد في النصيحه و الاحياء و اقامه الحدود علي مستحفيها و اصدار السهمان علي اهلها(خطبه 105)
امام باقر(ع) به رغم حضور معصوم به ابان بن تغلب مي فرمايد:«اجلس في مسجدالمدينه و افت للناس فاني احب ان يري في شيعتي مثلك(نجاشي،1407ق، ص7)
در مسجد مدينه بنشين و براي مردم فتوا صادرنما كه من دوست دارم فقيهان توانمندي مانند تو در بين شيعانم ديده شود.»
لذا در عصر حضور معصومين فقهاءو مجتهدين متدين سعي براين داشتند تا با قوانين فقهي دقيقا مصادر كلي را ازمتن قضاياي جزئي بيرون آورند و قضاياي حقيقيه را از دل قضاياي خارجيه بيرون بكشانند و به عنوان قواعد كلي براي استنباط احكام و پاسخ به مسائل مستحدثه استفاده نمايند و ابزاركافي و لازم در استخراج حكم شرعي داشته باشند.

سير تاريخي اجتهاد
الف) اجتهاد اهل سنت
اهل سنت ازهمان زمان رحلت پيامبر(ص) به اجتهاد و استنباط احكام پرداختند. در ابتدا استنباط حكم به صورت ساده و كوتاه بود و مسائل مورد اجتهاد غالبا در موضوعات مادي مانند: ارث,طلاق,نكاح و غنيمت به كار مي رفت. و اجتهاد هنوز به صورت يك حرفه و شغل براي مجتهدين در نيامده بود كه منبع درآمدي براي آنان باشدبدينسان علما در صورت بروز خطا در استنباط خود,صادقانه به اشتباه خويش اعتراف مي نمودندومهمتر اينكه:در اين دورهمباني استنباط(ادله اربعه)كه عبارت بودنداز:كتاب,سنت,اجماع و رأي به شكلي علني مطرح گرديد.
در زمان خلفاي راشدين نقل روايات شايع نبود و به علت تعصبات بين مذاهب اهل سنت و شيعه و سايرين(خوارج كه هردوفرقه را رد مي كردند), احاديثي به نفع مذهب خويش و به زيان طرف مقابل نقل مي شد و اين امر مي توانست يكي از علل اختلاف بين مذهب اهل رأي و اهل حديث در مباني استنباط و اجتهاد سنت,اجماع و قياس و... باشد .پس از گسترش اسلام وفتوحات حكومت اسلامي,جنبش فكري جديدي پديدار شد و تمدن اسلام به كشور ها و شهرهاي بزرگي همچون مصر ,بغداد و كوفه و بصره سرايت نمود و تعداد حافظان و قاريان فزوني يافت. اهل سنت در مقابل مراجعات مردم به آنان و نبود احاديث كافي و عدم دسترسي به آيات صريح قرآن به قواعدي مانند استحسان,سد و فتح ذرايع و... استناد مي كردند.
در دوران خلافت عمربن عبدالعزيز به دستور وي,سنت و حديث به شكلي منسجم تدوين شد و علم اصول فقه كه به بيان مباني استنباط احكام و فلسفه فقه مي پرداخت به وسيله امام شافعي تدوين شد. در اين زمان بود كه اصطلاحات فقهي همچون سنت,مندوب ومستحب و واجب در بين اهل سنت به وجود آمد. در نيمه قرن چهارم رشداجتهاد متوقف گشت و علما به اقوال فقهاي قبلي اكتفا نمودند و خود از استنباط دست برداشتند اما باب اجتهاد هنوز به كلي بسته نشده بود.
در اواسط قرن هفتم اجتهاد اهل سنت به ضعف گرائيد وفقها در اين زمان به ائمه فقه خود وابسته شدند بدون اينكه پويايي كافي در استنباط احكام داشته باشند اما از اواخر قرن13 تاكنون علماي اهل سنت از وابستگي به پيشينيان رها شده و به مسائلي پرداختند كه سازگاري بيشتري با مسائل روز دارد؛ چراكه با ظهور مسائل مستحدثه به اين مطلب دست يافتند كه باب اجتهاد بايد مفتوح باشد و مورد كنكاش وبررسي قرار گيرد زيرا دين اسلام جاودانه است و قوانين اش تا ابد قابل اجراست.
ب) اجتهاد شيعه:
شيعه به علت دسترسي به امامان معصوم خود نيازي به اجتهاد وسيع احساس نمي كرد امامان شيعه(ع) به علت علم لدني كه از رسول اكرم به آنها ارث رسيده بود نياز به اجتهاد نداشتند بنابراين اجتهاد در زمان حضور معصوم در ميان پيروان آنان به صورت گسترده مطرح نمي شد.
امامان شيعه در مسائل فقهي به بيان اصول و قواعد كلي مي پرداختند و تفريع جزئيات را برعهده شاگردان خويش مي گذاشتند. علماي شيعه درصورت بروز مسائل و موضوعات و طرح سؤالات مردم به ائمه مراجعه مي نمودند.
در زمان امام باقرو امام صادق(ع) كتب حديثي زيادي تأليف گشت و ازسوي ائمه نيز رواياتي تحت عنوان اخبارعلاجيه براي حل مشكل تعارض بين احاديث و روايات معصوم مطرح گرديد. نكته قابل توجه اينكه:در عرف فقها در اين برهه زمان,اصطلاح«اجتهاد» به معناي«استدلالات غير علمي» رايج بود و به همين دليل علمان شيعه تا قرن 5 و6 نسبت به اجتهاد علاقه مند نبودند. اما اجتهاد به معناي«استدلال عقلي و تحليلي» از قرن دوم به بعد در بين شيعه رايج گرديد.
پس از غيبت صغري تا پايان زندگي شيخ طوسي,اجتهاد در شيعه به كمال و نشاط لازم رسيد وبه صورت كلاسيك درآمد و انديشه فقهي علماي شيعه داراي استراتژي وخط مشي مشخصي شد و به صورت نظام مند درآمد.مهمترين منابع حديثي شيعه اماميه در اين زمان تأليف گرديد علاوه براين افتاءبراساس اطلاعات موجود در احاديث شيوع يافت.اما پس از رحلت شيخ طوسي و به دليل منزلت والاي او نزدعلما و ازطرف ديگر به دليل فشارهاي قدرت حاكم بر شيعيان, اجتهاد دچار ركود شد.
باظهورابن ادريس دراواخرقرن 6 هجري حركت فقهي تجديد شد و متون فقهي كاربردي تر و گسترده تري تأليف شدند. درقرن 7 و با درخشش محقق تحولي شگرف در واژه اجتهاد نزدعلماي شيعه پديدآمد.وب كلمه«اجتهاد» را «راه و رسم استنباط احكام» نام نهاد و پس از محقق حلي پژوهش در مورد اجتهاد رشد چشمگيري پيدا كرد و در اين باب ميراث پرمايه اي برجاي گذاشت.(عظيمي،ص209)
با توجه به مطالب فوق به اين امر دست مي يابيم كه اجتهاد در مسير روبه رشد خود در يك فرآيند تاريخي,در هر برهه از زمان ضرورتهاي جديدي را پيش كشيده و نياز خود را به استفاده از تلاشهاي گسترده تر بروز داده است البته درگذر زمان و در برخي ادوار از مسير منطقي بيرون افتاده و تا حدودي درسير نزولي و جمود فكري قرار گرفته اما امروز درمسير زنده و پويايي سير مي نمايد به حدي كه علماي شيعه و اهل سنت با گذشت زمان و درك بهتر از شرايط مكاني و زماني اي كه پيش آمده, سعي در كنار گذاشتن تعصبات دارند و پيروي از براهين و ادله مستحكم را جايگزين تقليد محض خود نموده اند چراكه فقه اسلامي,فقهي است پويا و شيوه هاي اجتهاد در مذاهب اسلامي اگرچه دربرخي فروعات مربوط به كتاب و سنت و عقل و اجماع با يكديگر اختلاف دارند اما در اصول و مباني استنباط هيچ نوع نزاعي به چشم نمي خورد. به عنوان مثال: درباره اصل كتاب(قرآن مجيد) و حجيت و اعتبار آن هيچ اختلافي بين مسلمانان نيست اما در برخي از ويژگي هاي آن مانند عمومات آيات قرآن كه آيا مي توان آن را به وسيله خبرواحد تخصيص زد يا مطلقات قرآن را مقيد كرد بين فقها اختلاف نظر وجود دارد. يا مانند بحث در اطراف مقصود از كلمه يا جمله اي از قرآن كه نتيجه آن اختلاف در يك حكم فرعي فقهي خواهد بود.
درباره اصل عمل به سنت نيز اختلافي بين مسلمانان نيست اما درباب خبرواحد جمهورصحابه و فقها عمل به خبرواحد را عقلاً ممكن دانسته اند و دراين باب به اخبار متواتر نقل شده ار پيامبر(ص) و اجماع فقها استناد نموده اندعلاوه بر اين شيعه اماميه نيز عمل به خبرواحدراعقلاً جايز و شرعاً واقع مي دانند اما برخي از فرقه ها همچون قدريه و ظاهريه عمل به خبر واحد را ناپسند مي دانند.
اختلاف ديگري كه در مورد سنت وجود دارد وتاحدود زيادي منجر به تفاوت روش اجتهاد بين مذهب اهل سنت و شيعه شده اين است كه آيا سنت نبوي حجت است يا سنت مروي از ائمه معصومين نيز حجت است؟ اهل سنت تنها سنت نبوي را حجت مي شمارند اما شيعيان به حكم برخي آيات قرآني و احاديث متواتري كه در كتب اهل سنت نيز ذكر شده و حديث قطعي السند ثقلين به قول,فعل و تقرير امامان شيعه نيز استناد مي ورزند.
بدين ترتيب علماي فريقين در مسائل مستحدثه مي توانند با تكيه بر اصول ثابت و پايدار احكام اسلامي به استخراج احكام شرعي بپردازند و سعي بر رفع نيازهاي امروز داشته باشند.


شیوه های اجتهاد درمذاهب اسلامي:
الف) سبك اجتهاد در مذهب اهل سنت:
فقه اهل سنت ازآغاز تكوين علمي و استدلالي خود با مسئله خلافت رويكردي جانبدارانه داشت اما هرگز به طورجدي و مصمم به موجه سازي نظريه خلافت و سازماندهي فقهي و اصولي اين مسئله نپرداخت و همين تقليل گرايي عمده ترين موردي است كه در طول تاريخ فقه اسلامي باعث عميقتر شدن شكاف اختلاف بين مدهب شيعه وسني گرديد.علاوه براين با مطرح شدن جريان سدباب اجتهاد كه روح اجتهادْآزادمبتني برعقلانيتي كه معدّ استدلالات عقلي نظريه هاي امامت و ولايت بود,نشانه مي گرفت. چراكه اين نوع پويايي و استدلال را به نفع خلافت وسياست آن زمان نمي ديد. بدين منظور اهل سنت تنها به اخبار نبوي كه ازطرق معروفه خودشان نقل شده بود استناد مي ورزيدند و همين امر باعث شد كه اجتهاد به دوطرز محقق شده ,به دو گونه انقسام پذيرد: اجتهاد شيعه و اجتهاد اهل سنت
اما درمورداسلوب اجتهاد در اهل سنت: اين نكته قابل ذكر است كه مذاهب اربعه اهل سنت,حتي جميع مذاهب اسلامي قرآن و سنت را مبنا و اصل مسلم و منبعي لايتغير براي اجتهاد مي دانند. دراين ميان ابوحنيفه,بنيانگذار مذهب حنفي كمتر از ساير مذاهب برسنت اعتــــماد مي كند و براي استنباط احكام از زمره كساني است كه دراستناد به قياس و استحسان مبالغه نموده,حتي آن را برقول صحابي مقدم مي دارد؛مضافاً اينكه درمواردي ازعرف عام نيزـ به شرط عدم معارضت با كتاب, سنت , اجماع , قياس و استحسان ـ براي استنباط مسائل مستحدثه بهره مي جويد. برخلاف مذهب فقهي مالكي كه علاوه بر تكيه كردن به قرآن و احاديث خصوصاً احاديث اهل حجاز(عظيمي, ص 78), مصالح مرسله را به شرطي كه درتعارض با اصول وقواعد مسلم شرعي نباشد, به كار مي برد. به طور مثال:ضربه زدن به شخص متهم به سرقت به منظور گرفتن اعتراف از او را جايز مي شمارد چراكه اين عمل از نظرفقهي داراي مصلحت مرسله و مقاصد خاص شرعي است برخلاف عبادات كه آنها را مبتني برتعبدصرف مي داند و برخلاف فروع ديگرفقهي كه درك مقاصد و ضرورت تحقق آنها اهميت فراواني دارد.
نكته مهم اينكه:مالك,بنيانگذار مذهب مالكي,نخستين كسي بود كه مصالح مرسله به معناي خاص را به عنوان منبع شناخت احكام شريعت وارد صحنه اجتهاد واستنباط نمود وبراين اعتقادبود كه استنباط همه احكام و موضوعا مستحدثه درخلال زمان و مكان,از نصوص خاصه اي كه از رسول خدا(ص) و جانشينان او در دسترس قراردارد ممكن نيست. لذا اكتفا به آنها موجب ناتواني درامر پاسخگويي بسياري از موضوعات مستحدثه است. چراكه عناصرخاص استنباط احكام(كتاب و سنت) محدودند امام رويدادها وحوادث زمان نامحدود. به همين دليل بايد از طريق مصالح مرسله تشريع و قانونگذاري نمود تا سؤالات متنوع و نامحدود بي پاسخ نماند. به همين منظور وي پي بردن به علل مدرك مصلحت هارا سرچشمه اي براي قانونگذاري شمرد و آن را مصالح مرسله ناميد.
(ن ك: غزالي1980م، ج 1 ص 139)
مذهب حنبلي در مقايسه با مذاهب مذكور اهل سنت از پيروان كمتري برخوردار است اما همخواني نزديكي با مذهب مالكي دارد و اين همخواني در مصالح مرسله نمود بيشتري مي يابد و در رديفي بالاتر از قياس قرار مي گيرد؛ به حدي كه دليل رعايت مصالح مرسله را در بعضي موارد قوي تر از ادله اجماع مي داند و در هنگام تعارض با اجماع ,آن را مقدم مي شمارد. تفاوت چشمگير اين مذهب با مذهب مالكي در نوع استفاده از قياس به عنوان اصل اجتهاد و استنباط است. بااين بيان كه: امام مذهب حنبلي,احمدبن حنبل, خود شخصاً همه احاديث مرسل و مقطع و قول صحابي را برقياس مقدم مي كرد و جز به حدضرورت از قياس استفاده نمي نمود(ن ك: عمر سليمان ,141ه ق, ص 138)
وي در موارد تعارض ادله يا اختلاف صحابه يا عدم اطلاع خودش بركنه مطلب,درفتوا توقف مي نموداما اين برجستگي همواره در سبك اجتهادي وي هويداست كه اساس فقه وي مبتني بر قرآن و حديث بود و جزآن دو هر چيز ديگر را بدعت مي دانست لذابرخي وي را از زمره محدثين مي شمارند نه فقها(ن ك: جعفري, 1380ه ش, ص 218)
در دهه هاي اخير تلاش علماي اهل سنت جهت گشوده شدن اجتهاد و نفي تئوري تقليد از يك سو و ايجاد حكومت اسلامي شيعه در ايران از سوي ديگر, زمينه اي براي نگاهي مجدد به مبحث اجتهاد اهل سنت گشوده است به گونه اي كه درتقابل فروعات فقهي مستخرج از منابع اجتهادي اهل سنت, موضوعات بسيار وسيعي وجود دارد كه منابعي مانند قياس, استحسان و حتي مصالح مرسله قادر به جوابگويي همه اين مسائل نمي باشد.در چنين شرايطي خاستگاههاي انديشه اهل سنت دراين مسائل روش شناسي متفاوتي را در پردازش اجتهاد و استنباط سيستم جديد ايجاب مي كند.بدين منظور هم سويي علما و فقهاي اهل سنت با جريانات تفكر فقهي عميق مبتني بر اصول اساسي استنباط لازم است چراكه در چنين شرايطي به ظهور هرچه بيشتر عقلانيت سيستمي فقه كنوني كه كلان و شناور است مي انجامد.
ب) سبك اجتهاد در مذهب تشيع:
اجتهاد و فقه شيعه داراي مختصاتي است كه دررأس آن سنت نبوي و درتداوم آن سيره علوي درراستاي اقامه شريعت راستين اسلام است وعلماي شيعه همواره احكام فقهي خود را از سرچشمه زلال معارف همين منبع عظيم دريافت مي كنند و در تداوم شيوه پيشوايان طاهر خويش در حفظ سنت و نفي بدعت به شدت ايستادگي مي كنند.
درواقع,احياي شيوه حقيقي نبوي و حركت كامل برروي خطوط اصلي و استراتژي مشخص شده توسط خدا و پيامبرش كاري بس دشوار است كه جز باعنايت پروردگار و هدايت فرستادگانش ممكن نيست. لذا بايد ذكر نمود كه مباني فقهي شيعه ميراث گرانمايه رسالت و امامت است و همان چيزي است كه پيكره اصلي آن در عصر پيامبر و جانشينان برحقش ترسيم گرديده بود و برگرفته از تبيين رسالتي بود كه قرآن درطول تاريخ حيات اسلام بردوش اهل تفقه و تدبر و علماي فرهيخته نهاده است وآنان را به جهادفكري و فقهي فرامي خواند و آيه نفرمتضمن همين معناست:«فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذارجعوا اليهم لعلهم يحذرون(توبه/122)
چرا ازهرقوم و جمعيتي عده اي براي فهم دين,جلاي وطن نمي كنند تاضرورتهاي جامعه خويش را برآورده سازند و رسالت هدايت و انذارمردم را برعهده گيرند.
لذا تفقه در دين درروايات و احاديث معصوم,اساس رسيدن به كمال محسوب مي شود و اين مهم با مساعدت حلم حسني و انقلاب عظيم حسيني و قيام شكافنده حق از باطل ومعدن دانش وطلوع فجرصادق در تاريكي هاي جهل به جامانده از تمايلات نفساني و اعطاي وافر فضائل و رضايت مندي رضا و جود جواد وصبرعظيم عسگريين وهدايتمندي پيداي پنهان, جهت يافته است به گونه اي كه هريك از اين بزرگواران به مقتضاي شرايط زماني و مكاني به گونه اي منحصربه فرد به اقامه و تجديد حيات فقه اسلامي پرداخته اند واين امتيازي است بس سترگ براي مذهب شيعه كه اهل سنت از آن بي بهره اند.
اما مكاتب فقهي شيعه كه پيروان خاص خودش را دارد عمدتاً از اين مكتب بهره برده اند وليكن فقه مذهب زيديه تمايل بيشتري با مذهب فقهي حنفي دارد و شايد به همين علت برخي آن را از نظرفقهي,پيرو فقه حنفي مي دانند. فقه اسماعيليه درمقايسه به فقه اماميه اخص مطلق از آن است چراكه پيروان آن عمدتا مسائل فقهي خودرا از امام صادق(ع) اخذ مي نمودنداما چون به مسائل فلسفي و كلامي علاقه وافري داشتند كمي بيشتر از فقهاي شيعه به عقل تكيه مي كردند و حتي احاديث وارده را توسط مباني عقلي تأويل مي نمودند. نكته مهم در مورد اين مذهب اين است كه پيروان آن هرگز از فقه اهل سنت تبعيت نمي كردند و حتي در برخي موارد با استدلالات اهل سنت مقابله مي نمودند.
با توجه به اين كه فقه اماميه نسبت به فقه ساير مذاهب شيعه گسترش بيشتري داشته, هرگاه سخن از فقه شيعه به ميان مي آيد,فقه اماميه به ذهن متبادر مي شود. فقه اماميه بر چهار اصل كتاب,سنت,عقل و اجماع استوار است . فقه جعفري نام ديگر فقه اماميه است. وجه تسميه اين فقه به فقه جعفري,اهتمام فراوان امام جعفرصادق(ع) در احياي آن و بخشيدن خوني تازه به رگهاي پيكره آن مي باشد. توضيح اينكه:امام صادق(ع) بنيانگذار روشي شد كه سالهاقبل از سوي پيامبر(ص) آغاز شده بود و ائمه هدي پيوسته درتداوم وپردازش آن مي كوشيدند. اگرچه به دليل انحراف خلافت ازجايگاه اصلي خود انديشه هاي باطل و شيوه هاي انحرافي اجتهادي همچون استقراء,قياس,استحسان و... به عالم اسلام راه يافته بود اما امام صادق(ع) طي يك انقلاب عظيم فرهنگي آموزشي,مدبرانه و هوشمندانه زمينه يك بسيج علمي و عملي را فراهم نمود.اقدامات مهم او دين واقعي اسلام به دور از هرگونه كژي و ناراستي را به جهانيان معرفي نمود.


دريك نگاه كلان مي توان اقدامات حضرت را اينگونه برشمرد:
1- استخراج و كشف حقائق احكام و قوانين شرعي از بطن دين مبين اسلام وارائه قواعدي جامع و شيوه اي كارآمد به تشيع
2- استحكام زيرساختهاي دين و سازماندهي و نظم آفريني اسلوب صحيح فقه به دور از هرگونه افراط وتفريط
3- آموزش روش هاي اجتهاد و ارائه سازوكارهاي مناسب وكليدهاي عملي زندگي وحمايت و تربيت شاگردان بزرگي كه هريك طلايه داران پرچم حق و عدالت بودند.
4- زدودن زنگار ابهامات و شبهات و كجروي هاي فكري و عملي و نشان دادن صراط مستقيم الهي در همه ابعاد زندگي.
با اين اقدامات اساسي فقه شيعه عملا به اثبات رسانيد كه در همه شؤون جاري وساري است و توان حل همه گونه مشكلات متنوع و همه جانبه فردي و اجتماعي را داشته و خواهد داشت.


















نتايج عملي:
1- راز تفاوت تأملات مربوط به فقه و اجتهاد دربين مذاهب اسلامي در اين نكته نهفته است كه اهل سنت مباحث مربوط به امامت,ولايت,حكومت را درفقه صرف مي بينند و علماي شيعه خاستگاه اين مباحث را دركلام وعقايد.
2- اختلاف در برخي فروعات بين مذاهب اهل سنت و شيعه,اگر توأم با اغراض نفساني نباشد يكي از مهمترين عوامل پيشرفت دانش اجتهاد است علاوه براين تبادل آراء و گفتگوهاي علمي, به سفارش ائمه اطهار(ع),نقش بسزايي دركشف حقائق ديني و پويايي وجاودانگي فقه خواهد داشت.
3- درجريان حركت تكاملي فقه اماميه ,درزمينه نوآوري ها و ابتكارات فقهي و اصولي و گسترش فروعات و مسائل مربوط به آن به رشد و تكامل اين حركت سرعت بيشتري داده شده است اگرچه درشرايط كنوني با كمبود مجتهدين متخصص مواجه ايم.
4- فقهاي اماميه درهيچ شرايطي متكي به مقامات دولتي و حكومتها نبوده و نيستند و درشرايطي كه دول مختلف سعي در بهره برداري از جايگاه اين فقها را داشتند, هيچ يك از فقهاي برجسته و فرهيخته اين فرصتها را براي مقاصد شخصي خويش مغتنم نمي شمردند برخلاف فقهاي اهل سنت كه در جريانات سياسي دخالت نكرده , چندان مخالفتي با زمامداران سياسي حتي با وجود انحرافات آنان از خود نشان نمي دادند و مباني فكري و اعتقادي خويش را در راستاي اهداف حكام وقت تنظيم مي نمودند.
5- با تغيير شرايط مكاني و زماني و اثبات اين امر كه فقه و فقيه جامع الشرايط قادر به زعامت و رهبري جامعه اسلامي است,فقها و علما در بوته آزمايش قرار دارند وبراي رشد وآباداني جامعه اسلامي خويش بايد تلاشي مضاعف بر گذشته مبذول داشته باشند.











پيشنهادات راهبردي:
رسالت انديشمندان و فقيهان ايشان را به رعايت اموري از اين قبيل فرا مي خواند:
1- پرهيز از ارائه راهكارهاي فردگرايانه و اظهار نظرهاي شخصي وسليقه اي
2- تخصصي نمودن اجتهاد به رشته هاي مختلف و گسترش دامنه آن به تمام ابعاد فردي اجتماعي.
3- تبيين جايگاه اصلي فقه و فلسفه آن به عنوان منبعي براي شناخت مصالح و مفاسد فردي و اجتماعي
4- زدودن هرگونه ابهام و شبهه در مباني فقهي و اصولي و بطن گرايي در هرزمينه علمي و دوري از ظاهرگرايي و جمود فكري و عملي
5- آموزش ضمن خدمت براي طلاب سريع الذهن و داراي انديشه پويا و آشنا كردن آنان با جديدترين متد فقهي.
6- ورود جدي و همه جانبه محققين در گفتمانهاي فقهي و اجتهادي و احيا كردن تفكر جعفري
7- پاسخگويي به مسائل روز از طريق عملي كردن فقه پوياي جعفري.















منابع و مآخذ:
• قرآن كريم
• ابن حنبل,احمدبن محمد,مسند احمدبن حنبل, داراحياءالتراث العربي,بيروت,1412ه ق.
• جر,خليل,المعجم العربي الحديث(لاروس) تهران,ترجمه سيد حميد طبيبيان ,اميركبير,1381.
• جعفري,يعقوب,مسلمانان دربسترتاريخ,تهران,دفترنشرفرهنگ اسلامي,چاپ سوم,1380.
• دهخدا,علي اكبر,فرهنگ دهخدا,مؤسسه انتشارات چاپ دانشگاه تهران,1378.
• ري شهري,محمد محمدي,ميزان الحكمه,مترجم:حميدرضا شيخي,تهران,مكتب الاعلام الاسلامي,چاپ سوم.
• سبحاني,جعفر,كليات علم رجال,بي تا ,دارالكتب الاسلاميه,1368.
• شهرستانی، الملل والنحل
• صبحي محمصاني,فلسفه قانونگذاري دراسلام,ترجمه:احمدگلستاني,تهران,1380.
• طبري,محمدبن جرير,تاريخ طبري,مترجم:ابوالقاسم پاينده,تهران,انتشارات اساطير,1375.
• عمرسليمان الاشعر,تاريخ الفقه الاسلامي,دارالنفائس للنشر والتواريخ,141 ه ق.
• عميد,حسن,فرهنگ لغت عميد,تهران,اميركبير,1360.
• غزالي,محمد,المستصفي في علم الأصول,بيروت,دارالكتاب العربي,1980م.
• القزويني,سيدمحمدكاظم,موسوعه الامام الصادق,قم,مكتبه بصيرتي,چاپ اول,1318.
• قمي,ميرزاابوالقاسم,قوانين الاصول,بي جا,كتابفروشي علميه اسلامي,1378ق.
• محمدي,ابوالحسن,مباني استنباط حقوق اسلامي,انتشارات دانشگاه تهران,چاپ هفدهم.
• محقق حلي,معارج الأصول,مؤسسه آل البيت,1403ق.
• محقق خراساني,كفايه الأصول,مؤسسه آل البيت,1409ق.
• مطهری، مرتضی،ختم نبوت؛ قم انتشارات صدرا،1354ه ش.
• مجلسي,محمدباقربن محمدتقي,بحارالأنوار,تهران,دارالكتب الاسلاميه,چاپ چهارم,1363ه ش.
• موسوي الخميني,سيدروح اله,تحريرالوسيله,قم,دارالكتب العلميه,اسماعيليان,1358.
• نجاشي,الاسدي الكوفي,احمدبن علي بن احمدبن العباس,رجال نجاشي,قم,مؤسسه النشر الاسلامي لجماعه المدرسين,1407ق.
• ّّّّّّّـــــــــ , نهج البلاغه,ترجمه:محمددشتي,قم,انتشارات موعود اسلام,چاپ اول,1369
• ولائي,عيسي,فرهنگ تشريحي اصطلاحات اصول,تهران,نشر ني,1380






















بسمه تعالی
تهیه و تنظیم: طاهره سادات نعیمی(معاون پژوهش پایگاه الزهرا- شهرک واوان اسلامشهر)
تلفن:02283173232-02283183132
چكيده:
اسلام كاملترين دين الهي است كه از سوي خداوند متعال توسط پيامبراكرم(ص)براي هدايت همه انسانها و درهرشرايطي آورده شده است و قرآن كتابي است جاودانه كه تمامي احكام فردي واجتماعي دربطن آن نهفته است و پيامبر و جانشينان او مبين و مفسر اين معجزه آسماني مي باشند. حراست از دين مبين اسلام وشناساندن آن به همه جهانيان,وظيفه علما و فقهاي دين است و دراين امر اجتهاد و فقاهت نقشي نمادين و مهم ايفا مي نمايد. اجتهاد به معناي به كارگيري منتهاي كوشش يك فقيه و تفكرعميق و كاربردي او براي بيرون كشيدن حقائق الهي ازدل قوانين كلي اسلام جايگاهي ديرينه در دين اسلام دارد وآيات وروايات فراواني درباب آن وجوددارد.باوفات پيامبر(ص) و تفريق امت به مذاهب چندگانه,اجتهاد به صورتهايي تعريف واز سوي برخي فرق به كار گرفته شد كه مورد نظر آيات وروايات نبود.ودربرخي موارد به طورصريح اين معاني مورد مذمت قرار مي گرفت.اهل سنت به دليل اينكه ازهمان ابتدا با رويكردي جانبدارانه درامرخلافت,مباني اصيل اجتهادي(قرآن وسنت) را براي پاسخگويي به مسائل مستحدثه كافي نمي دانست , به سوي شيوه هاي انحرافي وافراطي اجتهادچون قياس,استقراء,استحسان,مصالح مرسله و... كشيده شد. مذهب شيعه اماميه كه ميراث دارتراث صادقين(ع) بود با اقدامات انقلابي اين بزرگواران به اصولگرايي و پردازش و تنقيح ملاكات اصلي و استخراج احكام حقيقي از درون منابع عظيم دين پرداخت ودراين راستا واجدفقهي پويا و زنده شد كه توانايي حاكميت برتمامي شئونات فردي و اجتماعي بشرداشت.دراين برهه حساس زماني نقش علماي اماميه پررنگ تر است كه بايدبا تلاشي پايا ,استقامتي بي منتهاوتدبيري زيبازمينه عملي كردن فقه اصيل جعفري راآماده سازند.




كليدواژه:

اجتهاد- شیوه اجتهاد- تفقه- مذهب- شيعه و اهل سنت-





مقدمه
اسلام آخرين و كاملترين دين در ميان اديان الهي است كه توسط پيامبر(ص) براي عالميان و در هرجايگاه و زماني آورده شده است و حاوي قوانين كامل و جامعي است كه تمامي شئونات انساني و مصالح فرد و جامعه را دربرمي گيرد. اين قوانين كامل در قالب كتاب آسماني قرآن كريم برسينه فرستاده اش,محمد(ص)نازل گشت . قرآن كريم اساسي ترين اصل در استنباط احكام شرع مي باشد كه همراه باسنت معصوم,تكيه گاهي امن براي شناخت احكام حقيقي و راستين است. جامعيت و جهاني بودن دين اسلام,علاوه بر ادله شرعي,به ضرورت عقل,حق ولايت اوليا و وصايت اصفياي معصوم را درحراست و حمايت از دين مبين اسلام,خواستار است تا هم دين را از بحران هاي برخاسته از تمايلات رهايي بخشند و هم از تحريف و التباس حق و باطل مصون بدارند و هم رسالت خاتميت كه با عنوان« رحمه للعالمين»(انبيا 107) و«كافه للناس»(سبأ28) و«خاتم النبيين»(احزاب 40) معرفي شده, با ولايت انسانهاي كامل و بزرگ محقق گردد. چنان كه در حديث كبير ثقلين اين بزرگواران درقالب:«عترتي» به وضوح ذكر گرديده اند وبدين گونه ضرورت پيوستگي كتاب و عترت توسط رسول اكرم(ص), به طور كامل بيان شده است. حكمت اين ضرورت,درآيات حكيمانه الهي متعدداً وارد شده و نمود آشكار آن در آيه«اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الأمر منكم»(نساء59) است كه اتصال بلافصل اطاعت از «اولي الامر» به اطاعت رسول خود مبين اين لزوم است. از نظر علماي علم اصول اين لزوم,لزوم عقلي است و اگر اطيعوا قبل از اولي الامر ذكر نشده, خود بيانگر اتصال آن به رسول خدا و همانندي اهداف و مقاصدآن دو است و نشان دهنده ولايت اولي الامر بر تمامي مسلمانان جهان است.
اجتهاد مفهومي ريشه دار و ضابطه مند در فرهنگ اسلامي است كه رابطه مستقيمي با اولي الامر دارد چراكه با توجه به روايات متقن معصوم, اولي الامر از زمره مجتهدان و فقهايي هستند كه داراي خصائص و ويژگيهاي بارزي همچون:تقوا,عدالت,علم,ورع و.... مي باشند واين امر تقريبا مورد اتفاق همه ي مسلمانان است و درصورت بروز اختلاف,مقدار و كيفيت آن كاملا مشخص است علاوه براين اجتهاد به مفهوم صحيح آن,يكي از مهمترين عوامل پويايي و جاودانگي دين اسلام است و نقش بسيار مهمي در حراست از دين اسلام دارد در اين مقال سعي برآن شده كه به مفهوم واقعي اجتهاد و روش آن در مذاهب اسلامي پرداخته شود و درقالب طرحي مختصر, اسلوب وطرق استنباط مجتهدان شيعه و سني بيان گردد.مضافا اينكه نتايج وكليدهاي راهبردي نيز درحدتوان ذكر شده است ودراين قسمت جاداردكه از جناب آقاي دكترمحمدباقر پارساپور,عضو هيئت علمي دانشگاه قم كه باملاحظه واعمال نظر خويش مراراهنمايي فرمودند و همچنین از سرکار خانم دکتر عزت السادات میرخانی،تشكر ویژه داشته باشم.



طرح مقاله:
در ابتدا به تبيين مفاهيمي از قبيل: اجتهاد,اقسام و مقدمات اجتهاد, مذهب,مكتب,شيوه مي پردازيم و پس از آن مذاهب و مكاتب مشهور اسلام راذكر مي نمائيم. سپس به ضرورت و اهميت اجتهاد و جايگاه آن در قرآن و سنت و سيرتاريخي آن پرداخته,در پايان شيوه ها و اسلوب و خطوط كلي اجتهاد و روش استنباط در مذاهب اسلامي را بيان مي داريم. درخلال بيان اين مطالب به تجزيه وتحليل پرداخته,نتايج عملي و راهبردي اجتهاد و تفقه را به طور مختصرذكر خواهيم كرد.

مفهوم شناسي
الف)معناي لغوي و اصطلاحي اجتهاد
اجتهاد[ازريشه جهد] ازباب افتعال(به مفهوم مطاوعه و پذيرش) به معناي« بذل مجهود است براي پيدا كردن مقصود از راه استدلال – اجتهد اجتهاداً في الأمر يعني در كار كوشيد و سعي و جهد كرد.»(خليل جر،1381,ج1,ص46)
درفرهنگ عميد معناي اجتهاد اين گونه ذكر شده:«اجتهادمصدر[ باب افتعال] به معناي جهدكردن,كوشيدن و كوشش كردن است ودر اصطلاح فقه:استنباط مسائل شرعي از قرآن يا حديث نبوي است»(عميد،1360،ج1,ص84)
در فرهنگ تشريحي اصطلاحات اصولي اين گونه آمده است:« اجتهاد در لغت از جهد(به ضم جيم) به معناي رنج و مشقت و(به فتح جيم) به معناي كوشش است و در اصطلاح عبارتست از نيروي علمي پايدار كه انسان به كمك آن بتواند تحصيل حجت و احكام شرعي فرعي كند»(ولائي,1380ه.ش,ص38.)
صاحب كفايه الأصول نيز در انتهاي كتاب گرانسنگ خويش اينچنين تعريف مي نمايد : « اجتهاد در لغت عبارتست از تحمل رنج ومشقت است و در اصطلاح اصول چنانكه از حاجبي و علامه[حلي] نقل شده كه اجتهاد عبارتست از: ملكه اي كه با آن بر استنباط حكم شرعي فرعي از اصل[= كتاب,سنت,عقل و اجماع] اقتدار حاصل مي شود,به طوري كه بتواندفرع را از اصل بالفعل يا با قوه قريب به فعل استنباط نمايد و پنهان نيست كه اختلاف عبارتهاي اصوليون دربيان معناي اصطلاحي اجتهاد به دليل آن نيست كه درحقيقت و ماهيت شرح اسم و لفظ اجتهاد و اشاره به آن به ونسيله لفظ ديگراند,اگرچه لفظ مذكور برحسب مفهوم,مساوي اجتهاد نباشد[ومفهوم اجتهاد,اعم و اخص از مفهوم آن تعاريف باشد]همچنان كه اهل لغت در هنگام بيان معاني الفاظ لفظي را به لفظ ديگري مبدل مي سازند,هرچندلفظ دوم برحسب مفهوم,اعم يا اخص از لفظ اول باشد...درهرحال بهتر است كه عبارت«الظن بالحكم»[درتعريف اجتهاد]را به«الحجه علي الحكم» تبديل كرد [و گفت:اجتهاد عبارت است از به كاربردن وسع و قدرت در به دست آوردن حجت برحكم شرعي]زيرا ملاك درباب اجتهاد,تحصيل حجت است به صورت بالفعل يا بالقوه نه تحصيل ظن,حتي ازنظر اهل سنت كه تنها درزمان انسداد باب علم به احكام,ظن را حجت مي دانند[ملاك تحصيل حجت است]بنابراين ظن به طور مطلق نزد عامه يا هنگام انسدادبرخي از اماميه از افراد حجت است از اين زو ترديدي نيست كه به كار گرفتن وسع در تحصيل غيرظن ازافراد حجت مانند علم به حكم يا غيرآن از طرق تعبدي اي كه مفيد ظن نيست – حتي ظن نوعي- نيز اجتهاد است.» (محقق خراساني,1409ه,ص463)
سپس مرحوم آخوند ادامه مي دهد:« از اين سخن روشن مي شود كه شخص اخباري نبايد از اجتهاد به اين معناابا داشته باشد»(همو,ص464)
به نظر مي رسد كه هدف صاحب كفايه ازبيان تعاريف لغوي و اصطلاحي به نوعي تقريب بين مكاتب اسلامي و ضرورت اجتهاد حتي براي منكرين آن(مانند اخباريون)باشد. صاحب كفايه درضمن توضيحات مذكور به نوعي به نظر صاحب قوانين(ميرزاي قمي)نيز اشاره مي كند. چراكه صاحب قوانين مي گويد: قيد ظني براي اخراج ضروريات و احكام قطعي نظري است ... ضروريات با لفظ «استفراغ الوسع» خارج مي شود اما اخراج احكام قطعي نظري از شمول تعريف اجتهاد صحيح نيست»(قمي،1378,ج2,ص101)
اما محقق حلي در معارج الأصول اجتهادرا به گونه اي ديگر تعريف كرده است:« اجتهاد از باب افتعال از ريشه جهد است و در باب وضع و قرارداد به معناي بذل مجهود براي رسيدن به هدف همراه با تحمل سختي و مشقت است و به همين دليل در مورد حمل بار سنگين اجتهد گفته مي شود نه در مورد حمل بار هاي سبك و درعرف فقها به معناي تلاش وكوشش علمي براي استخراج احكام شرعي از ادله ي معتبر شرعي است..» (محقق حلي،1403ق،ص179)
برخي ديگر از اصوليون تعريف ديگري براي اجتهاد ذكر كرده اند: «اجتهاد عبارت است از:نيروي نفساني و ثابت كه به وسيله آن توانايي بر استنباط حكم شرعي فرعي از اصل به صورت بالفعل يا بالقوه نزديك حاصل شود.»(بهائي,ج2,ص102)
تفاوت تعريف اخير با تعاريف قبلي مذكور اين است كه اين تعريف كلي تر و عام تراست به طوري كه هم شخص داراي ملكه استنباط را شامل مي شود و هم شخص بدوي ملكه استنباط را اما تعاريف قبلي فقط شامل كسي مي شود كه داراي ملكه استنباط است.باتوجه به تعارف مذكور دريك جمعبندي مي توان استنباط را اينگونه تعريف نمود: اجتهاددراصطلاح به معناي قوه ادراكي پايدار است كه شخص را به استخراج و استنباط احكام شرعي فرعي ازروي ادله تفصيليه قادر مي سازد.



ب) علوم مقدماتي اجتهاد
بنا برآنچه كه از تعريف اجتهاد مشخص مي شود,علم به ادله تفصيليه(= قرآن, سنت,عقل و اجماع) مقدمه مهم اجتهاد است « به طور كلي هر علمي كه به نوعي در استنباط حكم شرعي دخالت داشته باشد مي تواند مقدمه اي براي اجتهاد باشد وبه گونه اي اخص ,اگر بخواهيم علوم مشخصي را به عنوان مقدمه براي اجتهاد بيان كنيم
مي توان گفت:«مجتهد براي آنكه بتواند استنباط و اجتهاد كند بايد به نه رشته علمي آگاهي داشته باشد و آن عبارتست از:
سه رشته از علوم ادبي: لغت,صرف و نحو- سه رشته از علوم معقول: اصول,كلام و منطق - سه رشته از علوم منقول: تفسير آيات, آشنايي با احاديث مربوط و علم رجال.»(ولائي،1380،ص38)
لزوم سه رشته از علوم ادبي(لغت,صرف و نحو عربي) واضح است چراكه ادله استنباط به زبان عربي نوشته شده است و علم به كنه اين ادله بدون آگاهي از علم عربي امكان ندارد. البته علوم بلاغت(معاني,بيان و بديع) نيز از علوم ادبيات عرب سودمند در اجتهاد است اما ضروري و بايسته نيست.
دانستن علم اصول فقه به صورت كلي كه بحث ادله و قواعد فقهي,تعادل و تراجيح,اصول لفظي و عملي را شامل شود براي دانستن صورت اجتهاد لازم است و آگاهي به علم كلام واصطلاحات فلسفي و كلامي نيز در اجتهاد ضرورت داردهمچنين دانستن علم منطق كه از علوم عقلي و استدلالي است و طريق استدلال درست را به عالم آموزش مي دهد نيز در اجتهاد ضروري است.
تفسير آيات درحد اجتهاد كه شامل تسلط نسبي بر كيفييت نزول و آيات الاحكام و ناسخ منسوخ آن مي شود نيز براي احراز اجتهاد لازم است. همچنين علم رجال و تراجم يا زندگي نامه راويان اخبار و وثوق آنان كه ميزان اعتبار احاديث معصوم را به خوبي مشخص نمايد لازم است(محمدي,1383ه ش,ص360)

ج) اقسام اجتهاد
اجتهاد برحسب شرايط و عوامل مختلف,تقسيمات گوناگوني پيدا مي كند. در يك تقسيم بندي كلي و برحسب قبول يا غيرقابل قبول بودن اجتهاد در نگاه شرع مقدس اسلام بر دو گونه است:1) اجتهاد ممنوع 2) اجتهاد مشروع
1) اجتهاد ممنوع: عبارتست از :«اجتهادي كه برطبق اعمال نظر شخصي و عمل به رأي خود فرد انجام مي گيرد نه برطبق شرع. به اين نوع اجتهاد,اجتهاد به رأي يا اجتهاد در مقابل نص نيز مي گويند.»(ن ك:مشكيني,299) سخنان رسول اكرم(ص) در نكوهش اين نوع اجتهاد حاكي از آن است كه حضرت به شدت از اين گونه اجتهاد نهي مي كردند و ازآن بر سرنوشت خود مجتهد و جامعه اطراف او واهمه داشتند:
« بيشترين ترس من از امت بعد ازخودم از مردي است كه قرآن را در غير جايگاهش به تأويل مي برد.» (مجلسي,1362ه ش,ج92,باب 10,ص112)
امام علي(ع): نيز در اين باره مي فرمايد:«بترس از اينكه قرآن را با رأي و نظر شخصي خود تفسير كني مگرآنكه فهم آن را از علما بگيري.» (همو,106)
رسول اكرم(ص): خداوند بلند مرتبه مي فرمايد:«كسي كه كلام مرا با نظر وعقيده شخصي خود تفسير كند به من ايمان ندارد.» (همو)
امام رضا(ع) خطاب به علي بن محمدبن مهم مي فرمايد:« كتاب خداوند بلند مرتبه را باعقيده و نظرشخصي خودتأويل و توجيه نكن زيرا همانا خداوند عزوجل مي فرمايد:و تأويل ان را احدي جز خداوند و رسوخ كنندگان در دانش نمي دانند.» (همو108)
از كلام معصوم بر مي آيدكه ايشان به شدت از اجتهاد به رأي منع مي كردند و به اصحاب خويش سفارش اكيد به دوري از اين نوع اجتهاد مي نمودند.
2) اجتهاد مشروع اجتهادي است كه مجتهد با احراز شرايط و مقدمات آن و براساس ادله استنباط كه در رأس آن كتاب و سنت است,كسب مي نمايد اين اجتهاد نه تنها برخلاف كتاب نيست بلكه مبين و مفسر مشروع دين وحلال شبهات ومسائل مستحدثه آن مي باشد و اين همان اجتهادي است كه معصوم به آن سفارش مي نمايند و اگر مجتهد در اين اجتهاد با وجود تلاش و كوشش فراوان به واقعيت و كنه امر نرسد و اشتباه كند يك ثواب و اجر مي برد و اگر به واقع امر برسد دو پاداش در انتظار اوست.
اجتهاد مشروع خود بر دوقسم تقسيم مي شود:« 1)اجتهاد مطلق 2) اجتهاد تجزي
1) اجتهاد مطلق: اجتهادي است كه شخص به واسطه آن بر استنباط احكام فعلي[نه واقعي] از اماره معتبر[مثل خبرواحد]يا در مواردي كه به اماره معتبر دست نيافته,از اصلي كه عقلاً يا نقلاً معتبر است اقتدار پيدا كند
2) اجتهاد تجزي آن است كه شخص به واسطه آن بر استنباط برخي از احكام[نه همه آنها,از روي مدارك يادشده] اقتدار يابد.»(خراساني,1409ه ق,ص466)
با اين تقسيم بندي به اين نتايج مي رسيم كه مجتهد نيز مي تواند به دو گونه باشد:مجتهد مطلق و مجتهد متجزي. مجتهد مطلق كسي است كه قادر به استنباط و استخراج برخي از احكام است وتوانايي استخراج بقيه احكام را ندارد و تفاوت اين دو نوع مجتهد مي تواند ناشي از شدت يا ضعف ملكه و قوه استنباط باشد. تفاوت بين اين دو رامي توان همانند دو پزشك تصور نمود كه يكي در تمامي رشته هاي پزشكي تخصص لازم را كسب نموده اما ديگري فقط در برخي رشته ها مثلا(قلب يا مغز) تخصص پيدا كرده است. البته ابواب فقهي و علوم مورد نياز براي اجتهاد مطلق زياد است و به فرموده امام خميني:«... اقوال و ادله عقليه و نقليه واجماعاتش تتبع زيادي مي خواهد و افراد سريع الذهني نياز دارد وعمر انسان كفايت آن را نمي كند كه پنجاه باب فقه به طور شايسته و آن گونه كه بايد تحقيق شود.پس خوب است كه براي هربابي يك شخص متخصص شود و آن وقت هر سؤال و استفتايي كه پيش مي آيدبه متخصص آن ارجاع دهيم تا او جواب دهد.»(موسوی الخميني(امام)،1358،ج21,ص130)
آخوند خراساني در كفايه الأصول نه تنها تجزي را ممكن مي داند بلكه آن را ضروري مي شمارد و مي فرمايد: «ايرادي نيست كه اجتهاد مطلق امري ممكن است و براي علماي اعلام حاصل شده است و اينكه مجتهد گاهي در مسئله اي متحير است و از ترجيح و تعيين حكمش ناتوان است يا دربرخي مسائل مجتهدين مردد هستند[منافاتي با اجتهاد مطلق ندارد زيرا تحير و ناتواني مذكور] نسبت به حكم واقعي مسئله است [نه حكم ظاهري],زيرا درهر مسئله اي دليل مساعد برحكم واقعي وجود ندارد يا فقيه پس از فحص از دليل به مقدار لازم برآن دست نيافته است[بنابراين فتواندادن آنان به خاطر احتياط است ]نه آنكه اطلاع و احاطه ناچيز باشد».(خراساني,ص463)
اگرچه اكثرعلماي شيعه و سني معتقد به امكان اجتهاد تجزي مي باشند اما برخي ازعلما قائل به عدم امكان اجتهاد متجزي اند
«دليل قائلين به امكان تجزي اين است كه اگر كسي به طور كامل و با توجه به جميع جوانب به دليل مسئله اي دست يافت در آن مسئله با مجتهد مطلق مساوي خواهد بود و جهل او به ادله ساير مسائل دخلي در آن ندارد بنابراين همان طور كه مجتهد مطلق مي تواند درآن مسئله اجتهاد كند,فرد متجزي نيز مجاز به اين كارخواهد بود روايت ابي خديجه از امام صادق(ع) نيز شاهد اين مدعا است: «انظروا الي رجلٍ منكم يعلم شيئاً من قضايانا فاجعلوه بينكم حكماً فاني قدجعلته قاضياً فتحاكموا اليه» نظر كنيد به فردي از شما كه چيزي از مسائل ما را مي داند پس او را بين خود حكم قراردهيد به درستي كه من او را قاضي قراردادم پس در محاكمات خود به او رجوع كنيد. قول اظهر نيز همين است. اما دليل قائلين به عدم امكان تجزي اين است كه :ادله اي كه فرض كرده ايم مجتهد متجزي از آنها اطلاع ندارد,ممكن است به همان حكم مورد اجتهاد مرتبط باشد و لذا اطمينان به عدم مانع از وجود مقتضاي ادله اي كه مي داند,حاصل نخواهد شد. اما گروه اول در پاسخ گفته اند:فرض ما اين است كه او جميع آنچه را كه دخل در مسئله مورد نظر دارد به حسب اطمينان خود بدست آورده است و احتمال مذكور خلاف فرض مسئله است»(مشكيني,ص296)
ثمره عملي اين اختلاف نظر اين است كه درصورت اعتقاد به اجتهاد تجزي مجتهد متجزي در مسائلي كه اجتهاد نموده بايد طبق نظر خود عمل نمايد و تقليد او در آن مسائل از ديگري حرام است از اين نظر همانند مجتهد مطلق است كه به نظر و فتواي خود عمل مي كند و تقليد از ديگري بر او حرام است اما اگر معتقد به عدم صحت اجتهاد تجزي با شيم,نتايج مذكور را بدست نخواهيم آورد.
در تقسيم بندي ديگري مي توان اجتهاد را به دو قسم بالقوه و بالفعل تقسيم كرد.
اجتهاد بالقوه اجتهادي است كه در آن مجتهد واجد قدرت استنباط است اما اين قدرت هنوز به مرحلي فعليت نرسيده و مجتهد آن را براي استنباط احكام, به كار نبرده است و هنوز در مرحله بالقوه قراردارد.
اجتهاد بالفعل اجتهادي است كه در آن مجتهد قدرت استنباط را دارد و آن را به مرحله فعليت رسانده و كاربردي نموده است.

د) معناي لغوي و اصطلاحي شيوه:
« شيوه در لغت به معناي راه وروش,طريقه,قاعده,قانون,خوي و عادت است»(عميد,1360ه ش,ج2,ص1346)
در لغت نامه دهخدا نيز تقريباً همين معاني ذكر شده:« شيوه به معناي طور,عمل,طرز,قاعده,رسم,طريق,سبك,اسلوب,نهج,تيره,سنق سان ,گونه,هنجار,راه»(دهخدا,ج26,ص231)
در اين لغت نامه معناي اصطلاحي شيوه نيز اين گونه ذكر شده است:«قاعده,طريقه,عمل,عادت و خوي طبيعت,قانون,مذهب و طريقه,سامان و سرانجام, هنر و كمال,ابزار و آلت,دل فريبي و خاطر نوازي»(همو)
بنابراين شيوه اجتهاد مي تواند به معناي چگونگي,طريق و كيفيت استنباط احكام شرعي باشد.
ه) معناي لغوي و اصطلاحي مذهب:
مذهب به فتح ميم و هاء در لغت به معناي«شيوه,آئين,كيش, اصل و اساس» است(خليل جر,ج2,ص1864)همچنين به معناي« راه وروش و طريقه است»(عميد,ج2,ص1782) فرقه« با كسر فاء به معناي دسته وگروه و با ضم فاء به معناي جدايي و دوري است.»(خليل جر،1381،ص1571)
تعداد مذاهب اسلامي زياد است برخي آن را تا هفتاد و دو مذهب مي دانند. مؤيد اين مطلب حديث پيامبر(ص) است كه فرمود:«ستفترق امتي علي بضع و سبعين فرقه»(ري شهري,1379ه ش,ج10,ص4611): به زودي امت من به هفتاد و چند دسته پراكنده مي شوند.
امام علي(ع) نيز در اين مورد مي فرمايند:«لتفرقن هذه الأمه علي ثلاث و سبعين فرقه والذي نفسي بيده ان الفرق كلها ضاله الا من اتبعني و كان من شيعتي»(همو،ص4613) : اين امت هفتاد و سه فرقه خواهند شد سوگند به آن كه جانم در دست اوست همه اين فرقه ها گمراهند مگر كسي كه از من پيروي كند و شيعه من باشد.
همچنين رسول خدا در اين مورد مي فرمايد: «ليأتين علي امتي ماأتي علي بني اسرائيل تفرقت علي ثنتين و سبعين مله و تفترق امتي علي ثلاث و سبعين مله كلهم في النار الا واحده»(همو): آنچه بر سر بني اسرائيل آمد مو به مو برسرامت من نيز خواهد آمد... بني اسرائيل هفتادو دو ملت شدند وامت من نيز به زودي هفتاد و سه ملت خواهند شد به جز يك فرقه همگي در آتش باشند.
و اين فرقه فرقه شدن اگرچه عوامل متعددي داشت اما مهمترين علت تفريق امت,اختلاف نظر بين جانشين پيامبر(ص) بود كه بلافاصله پس از رحلت حضرت به وقوع پيوست و در همان آغاز مسلمين به دو مذهب كلي شيعه و سني تقسيم شدند.



شايد بتوان به گونه اي ديگر علل تفريق امت واحده اسلام راترسيم نمود:
درطول تاريخ اديان الهي,سه عامل مهم,حركت عامه مردم را از دين واقعي و مقصود اصلي پيامبران متوقف كرده است. بالطبع قرآن كريم كه معجزه اي آسماني و جاوداني است در فواصل مختلف امت اسلامي را به دوري از اين سه عامل فرا مي خواند. اين سه عامل عبارتند از:تحريف واقعيات,التباس حق و باطل و كتمان حقائق
«يحرفون الكلم عن مواضعه»(نساء/46) و باز مي فرمايد:«افتطمعون ان يؤمنوا لكم و قد كان فريقا منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعدما عقلوه وهم يعلمون»(بقره/75):آيا انتظارداريد مردم شما را باور كنند درحالي كه گروهي از شما با وجود دانايي دين را تحريف نموده ايد؟
و درمقام التباس مي فرمايد:
«ولا تلبسوا الحق بالباطل و تكتموا الحق و انتم تعلمون»(بقره/42)
و درمقام كتمان حقائق مي فرمايد:
«واذا اخذ الله ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس و لا تكتمونه فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون»(آل عمران/187)
به اين مطلب مهم اشاره مي كند كه خداوند از پيروان اديان پيمان گرفته كه درراه حفظ دين و تبيين صادقانه آن همواره بكوشند و دچار انحراف كتمان نشوند و ثمن بخص دنيا را درمقابل فروش دين معاوضه ننمايند.
اينجاست كه رسول اكرم(ص) درطول حيات خويش به طرق مختلف و درقالب الفاظ متفاوت,امت اسلام را از وقايع رقت انگيزي كه ممكن است در پيش رو داشته باشند برحذر مي دارد و پس از اشاره به تفرق امت موسي و عيسي مي فرمايد:«ان امتي ستفترق من بعدي علي ثلاث وسبعين فرقه! فرقه منها ناجيه...»(قزويني,1418,ج 8,ص424)

مذاهب مشهور اسلام:
همچنان كه ذكر شد: مسلمين به دو گروه بزرگ شيعه و سني تقسيم مي شوند بنابراين دين اسلام داراي دو مذهب كلي شيعه و سني است و هريك از اين دو مذهب به چندين شاخه تقسيم مي شوند. توضيح اينكه:
شيعيان معتقد به تعيين امام از جانب رسول اكرم و به دستور خداوند مي باشند و اينكه رسول اكرم(ص) جانشين پس از خود را در موقعيت هاي مختلف معرفي نموده است. به ديگر سخن: شيعيان گروهي هستند كه به دستوري كه به پيامبر داده شده بود باقي ماندند و تغيير مرام ندادند. بنابر اين شيعه نه فرقه اي است كه پس از پيامبربه وجود آمده باشد نه تحت تأثير سياستهاي زمانه يا مباحث كلامي ايجاد شده باشد بلكه شيعه در عصر خود پيامبر(ص) شكل گرفت و بر دستورات مرام حضرت پايدار ماند. اما اهل سنت برخلاف شيعيان, امامت امام علي(ع) را پس از رسول اكرم قبول ندارند و ابوبكر,عمر,عثمان و علي(ع) را به ترتيب خليفه مسلمين مي دانند و معتقدند كه رسول اكرم خود شخصا جانشين خويش را تعيين نفرموده است بلكه اين امر مهم را به عهده مردم گذاشته است. بنابر اين اين اختلاف عقيده منجر به شكاف عميقي بين مسلمانان گرديد كه اثر آن امروز نيز ظاهر مي باشد.
مذهب شيعه نيز در گذر زمان و تحت تأثير عوامل مختلف به فرقه هاي زيادي تقسيم شد كه مهمترين اين فرقه ها عبارتند از:
1- كيسانيه 2- زيديه 3- ناووسيه 4- اسماعيليه 5- فطحيه 6- واقفيه 7- خطابيه 8- مغيريه 9- غلات
10- اماميه(اثني عشريه)
1- فرقه كيسانيه: معتقد به امامت محمدبن حنفيه بودند و برخي از آنان نيز معتقد بودند كه پس از امام حسن(ع) و امام حسين(ع) محمدبن حنفيه امام است.
2- فرقه زيديه:پيروان زيدبن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب اند و امامت امام باقر(ع) را نپذيرفته اند و به جاي ايشان به امات زيد,برادر او و فرزند امام سجاد(ع) گرائيدند. به اعتقاد اين فرقه هر عالم شجاع و كريمي كه به عنوان امام خروج كند واجب الطاعه است خواه از اولاد امام حسن باشد يا از اولاد امام حسين. اين فرقه همه شيعيان غير از خود را رافضيه مي نامند.اين فرقه به سه دسته جاروديه,سليمانيه وبتريه تقسيم مي شود.
الف) جاروديه:پيروان ابي الجارود زيادبن منذر هستند كه معتقدند كه پيامبر علي(ع) را به توصيف منصوب نموده است نه به اسم
ب) سليمانيه: پيروان سليمان بن جرير اند. به عقيده اين ها,امت مسلمان در بيعت با ابوبكر و عمر با وجود علي(ع)به خطا رفتند اما چون اين خطا يك خطاي اجتهادي بود موجب فسخ آنان نمي شود اما عثمان به خاطر برخي بدعت ها كافر است.
ج) صالحيه و بتريه: صالحيه پيروان حسن بن صالح بن حي و فرقه بتريه پيروان كثير اند مذهب اين دو گروه يكي است واعتقاد آنها مانند اعتقاد سليمانيه است با اين تفاوت كه در ايمان و كفر عثمان توقف كرده اند
3- فرقه ناووسيه: معتقد به امام زمان بودن امام صادق(ع) مي باشند و اينكه حضرت از دنيا نرفته است
4- اسماعيليه معتقدند كه اسماعيل فرزند امام صادق(ع) پس از آن حضرت امام بوده است و اختلاف آنان اين است كه آيا وي درزمان حيات پدرش از دنيا رفته است يا خير؟ برخي معتقدند كه از دنيا نرفته است و امام به دليل تقيه از خلفاي بني اسرائيل اظهار نموده كه او رفته است به اين گروه «ظاهريه» مي گويند. و برخي ديگر معتقدند كه امامت در افراد مخفي آنها بوده است به اين گروه«باطنيه» مي گويند.
5- فطحيه:معتقد به امامت عبدالله بن افطح برادر پدر ومادري اسماعيل و فرزند امام صادق(ع) اند. اسماعيل پس از وفات پدرش تنها هفتاد روز عمر كرد و از او فرزند ذكوري باقي نماند.
6- واقفيه: امام هفتم,موسي بن جعفر(ع) را امام آخر و مهدي منتظر مي دانند
7- خطابيه:معتقد به الوهيت امام صادق(ع) و پيامبري ابالخطاب اند و اينكه اطاعت از او براي امام صادق واجب است. اين فرقه امور واجب را حرام و حرام را حلال مي دانستند. و واجبات را ترك نمودند . احاديث فراواني از امام صادق(ع) مبني بر نكوهش و مذمت اين فرقه در كتب معتبر حديثي وجود دارد.( سبحاني،1368,ص236)
8- مغيريه: پيروان مغيره بن سعيد عجلي اند كه درپشت دروازه كوفه عليه حكومت خالدبن عبدالله قري قيام نمود و در جريان اين قيام شكست خورد و خود و طرفدارانش در سال119 سوزانده شدند(طبري،1375,ج5,ص456)
كشي به نقل از امام رضا(ع) ذكر كرده:مغيره بن سعيد بر امام باقر(ع) دروغ بست پس خداوند حرارت آتش را به اوچشاند.(كشي,ص196)
9- غلات:در حق پيامبر(ص) و اهل بيت او غلو كردند و آنان را از حدود مخلوق بودن خارج دانستند. خطابيه و مغيريه از همين گروه مي باشند. در ملل ونحل شهرستاني غلات به ده گروه تقسيم مي شوند:
سبائيه,كامليه,عليائيه,مغيريه,متصوريه,خطابيه,كياليه,هشاميه,نعمانيه,يونسيه و نصيريه(اسحاقيه)(ن ك: شهرستاني,ج1,ص174)
امروزه اثري ازاين فرقه ها به جززيديه واسمائيليه وجود ندارد وبيشترين تعداد شيعيان رااماميه تشكيل مي دهند
مذهب اهل سنت نيز به شاخه هاي متعددي تقسيم مي شود كه مهمترين اين شاخه ها عبارتند از:
1- حنفي, 2- مالكي,3- شافعي 4- حنبلي 5- ظاهري 6- اوزاعي
از ميان فرقه هاي مذكور تنها چهار فرقه اول باقي مانده اند
1- حنفي: قديمي ترين مذاهب اربعه اهل سنت است كه توسط ابوحنيفه نعمان بن ثابت پايه گذاري شد. زادگاه او در كوفه بود و اين مذهب در همان مكان به وجود آمد و سپس به مناطق ديگر سرايت نمود.ابوحنيفه جايگاه مهمي در تاريخ مذاهب اسلامي دارد او از جهت نژادي ايراني و اجداد او در شرق اين سرزمين ساكن بوده اند منابع براي امام ابوحنيفه جز حماد فرزند ديگري ثبت نكرده اند و به علت انتخاب كنيه«ابوحنيفه»نيز اشاره اي نشده است. شغل او فروش پارچه هاي خز و ابريشمي بود. وي از جهت اقتصادي وضع خوبي داشت و صاحب مكنت و ثروت و سخاوت بود.
پيروان ابوحنيفه روش او را اهل رأي مي نامند زيرا او كمتر از حديث استفاده مي كرد و بيشتر به قياس استناد مي نمود و درآن مهارت زيادي داشت. وي در افتاء صريح و بي باك بود و دربحث جبر واختيار معتقد به زياد وكم بودن آن نبود و اصل كفر و ايمان را تصديق و انكار مي دانست.
2- مالكي: ازنظرقدمت دومين مذهب اهل تسنن است ومنسوب به مالك بن انس اصبحي است.اصحاب اين مذهب را«اهل حديث » نيز مي خوانند.«اين مذهب در مدينه- زادگاه امام آن- تشكيل شد و سپس درحجاز منتشر شد ومصر وبصره و آفريقا و اندلس تا ديگرشهرهاي اسلامي را دربرگرفت. مالك بن انس فقيهي محدث و داراي منزلت در دولت بود, منصور و ديگرخلفاي بني العباس به او اعتنا و توجه ويژه داشتند.تا جايي كه منادي در ايام حج فرياد مي زد:لايفتي الناس الا مالك بن انس و ابن الماجشون و اين امر در انتشار مذهب مالك مؤثر بود. وي به درخواست منصور كتابي براي مراجعه مردم در شهر ها به آن نگاشت كه «الموطاء» نام دارد و از مآخذ مهم و معتبر سني است..»( عظيمي,1385ه ش,ص76)
3- شافعي: « بنيانگذار اين مذهب,امام محمدبن ادريس شافعي قرشي است و اين مذهب ازحيث زمان سومين مذهب از مذاهب چهارگانه اهل سنت است شافعي از امام مالك دانش فرا گرفت سپس خود مذهبي مستقل پديدآورد. او فقيه,حافظ قرآن و آگاه به لغت,شعر و كلام عرب بود اما نسبت به علم كلام كراهت داشت ...
وي تا سن 50 سالگي مذهبي داشت كه پس از ورود او به مصر عنوان مذهب قديمي شافعي را پيدا كرد و امام شافعي از مسائل او تبري جست و مواهب فقهي جديدي را بر شاگردانش املاء نمود.
نقل شده كه او 113 كتاب در فقه و تفسير و اصول و ادبيات و... نوشته است. كتاب«الأم» مهمترين كتاب فقهي او شمرده مي شودكه مشتمل بر مذهب جديد شافعي است. همچنين كتاب«الرسائل» وي بيانگر اصول و اساس مكتب جديد اوست.(همو81)
4- حنبلي:
اين مذهب منتسب به امام احمدبن حنبل شيباني است كه درسال 164 هجري قمري در بغداد متولد شد و درسال241 درهمان جا وفات يافت. وي از شاگردان خاص شافعي بود وپس از رفتن شافعي به مصر, مذهب حنبلي را در بغداد پديدآورد.
احمدبن حنبل فقيهي حافظ احاديث وزهد بود و درافتاءداراي تحفظ و تجنّب بود ويك كتاب مهمي درفقه به عنوان اصل و مرجع در مذهب, تأليف ننمود و چيزي جزاحاديث و برخي موضوعات فقهي از او بدست نيامده است كه حاوي استنباط فقهي باشد اما آنچه مسلم است اينكه پيروان و مقلدان مذهب حنفي درهردوره اي از ادوار اسلام اندك بوده اند.(همو)
و)تفاوت مذهب با مكتب:
«مذهب و مكتب گاهي به يك معنا به كار مي روند و گاهي دربرابر هم,دراين صورت تفاوت آنها چنين است: مذهب طريقه وروشي است مربوط به اصول اعتقادات,مي دانيم كه مسئله امامت ازمسائل اصلي اعتقاد اسلامي است و به همين دليل اعتقاد به اينكه چه كسي امام يعني جانشين پيامبر باشد مذهبي به وجود آورده است.
مكتب روشي است مربوط به مسائل علمي يعني در ميان پيروان يك مذهب گاه ديده شده كه روشهاي گوناگوني براي استنباط مسائل علمي و فقهي پيدا شده است مثلا در ميان شيعه دوازده امامي برخي براي استنباط احكام فقه به اخبار و آيات استناد نموده اند,آنهارا اخباري ناميده ان و دسته اي علاوه بر اين دو به فنون اصولي نيز استناد كرده اند و اصولي ناميده شده اند و گاه ديده شده كه پيروان مذاهب مختلف در بررسي هاي علمي روش واحدي دارند و پيرو يك مكتب علمي هستند.»(محمدي,بی تا،ص16)

مكاتب مشهور اسلام:
الف) فقيهان و متكلمان
اين دو مكتب در مذهب اهل سنت به وجود آمدند. از ميان فرقه هاي مذهب اهل سنت,حنفي ها پيرو مكتب فقيهان و شافعي و حنبلي پيرو مكتب متكلمان شدند. حنفيه ها در استخراج قواعد فقهي از روش استقراء استفاده مي كردندو چون به دنبال قواعدي در جهت تطبيق آنهابرفروع و مصاديق بودند وبه فروع و مصاديق و مسائل جزئي توجه بيشتري مي نمودند,فقيه ناميده شدند چراكه معناي فقه همان استنباط فروع و احكام جزئي از اصول است اما متكلمين برخلاف فقيهان به اصول و قواعد كلي توجه وافر داشتند و در مواردي كه هرحكم فرعي با قاعده اي كلي هماهنگي نداشت,ازآن دست برمي داشتند و هميشه احكام مطابق با قواعد كلي را ذكر مي نمودند.
ب) اخباريان و اصوليان:
اين دو مكتب درمذهب شيعه به وجود آمدند. مكتب اخباري درقرن دوازدهم توسط ميرزامحمد امين استرآبادي بنا شد. او باتأليف كتاب فوائدالمدنيه اساس فقه اخباري را بنا نهاد و به مخالغت با علم اصول پرداخت وي مدعي بود كه مسلكي نو را بنا ننهاده بلكه روش اصحاب ائمه و قدما را بيان نموده است اخباري گري دشمن سرسختي براي علم اصول فقه به شمار مي آمد زيرا براين مبنا بود كه عقل هيچ كاربردي در شرع ندارد و مسائل شرعي را بايد فقط از طريق قرآن و اخبار واجماع اخذ كرد.علاوه براين ظواهر قرآن نيز فقط درصورتي حجت است كه روايات آنها را تفسير كرده باشد
اصوليان برخلاف اخباريان به قواعد عقلي و استدلالي توجه بيشتري داشتند و برخلاف اخباريان كه به تعطيلي عقل در شرع اعتقاد داشتند قائل به كاربرد ويژه عقل در مسائل شرعي بودند(همو ,21)
اهميت و ضرورت اجتهاد

اجتهاد در اسلام يك حركت ضروري و بايسته است و در حقيقت نيرويي است كه فقه را با حوادث و سير تكاملي زندگي بشر همگام نموده و درتطبيق كليات و اصول برقضاياي جزئي وعينيت بخشيدن به قوانين شريعت به عنوان عنصري پايدار ايفاي نقش مي نمايد در عين حال كه اصل شريعت را همواره ثابت و پايدار نگه مي دارد عملي كردن به فرامين آن را در شرايط مختلف تحقق مي بخشد. اجتهاد همانند موجود زنده و پويايي است كه درطي مراحل مختلف روند تكاملي خود را پشت سرگذاشته و اوضاع هر برهه زماني تأثير بسزايي در تطور و تحول آن برجاي نهاده است.
علما و فقهاي عصر حاضر با برپايي حكومت اسلامي كه تالي تلو حكومت رسول اكرم(ص) است در برابر انبوهي از سؤالات و مسائل درموضوعات مختلف ودرابعاد گوناگون قرار دارند و چاره اي جز پاسخگويي به اين موارد ندارند. در طي سالهاي متمادي و طولاني همواره از سوي علماي فرهيخته ادعا شده كه قوانين فقهي بيان شده در اسلام, توانايي اداره كامل جامعه اسلامي و كشور عزيزمان را دارد و همين ادعا امروزه در محل آزمايش قرارگرفته است. در حكومت اسلامي كنوني,مجتهدي ,اجتهاد تكميلي را به تمامه به نمايش مي گذارد كه بتواند در ابعاد مختلف سياسي,اجتماعي,عبادي,اخلاقي و... كليات وحي را به درستي تبيين و تفسير كرده و در شرايط متغير مكاني و زماني به صدور حكم اصيل و مورد نظر اسلام بپردازد.
ابن سينا,دانشمند بزرگ مسلمان باروشن بيني خاصي اين مسئله را اينگونه تبيين مي كند: « كليات اسلامي ثابت و لايتعير و محدود است اما حوادث و مسائل نامحدود و متغير است و هرزماني مقتضيات مخصوص خود و مسائل مخصوص به خود را دارد. به همين جهت ضرورت دارد كه درهرعصر وزماني گروهي متخصص و عالم به كليات اسلامي و عارف به مسائل و پيشامدهاي زمان,عهده دار اجتهاد و استنباط حكم مسائل جديد از كليات اسلامي بوده باشند( مطهري,,ص 92)
مخلص كلام اين كه:رويكرد حكومتي و همه جانبه اجتهاد به جاي رويكرد فردي وشخصي و تك بعدي آن, خود بيانگر اهميت و ضرورت اجتهاد و فقاهت در عصر ما و همه اعصار است.
الف) جايگاه اجتهاد در فرهنگ قرآن:
در قرآن مجيد مشتقات ماده(ج ه د) بيش از بيست بار ذكر شده است خصوصاًصيغه هاي جهد و جهاد كه مصدر باب مفاعله اين ماده مي باشد:
«ويقول الذين آمنوا اهؤلاءالذين اقسموا بالله جهد أيمانهم إنهم لمعكم...» (مائده/53)
« واقسموا بالله جهد ايمانهم لئن جاءتهم آيه ليؤمنن بها قل انما الايات عندالله و ما يشعركم...»(انعام/109)
« واقسمو بالله جهدايمانهم لئن امرتهم ليخرجن قل لاتقسموا طاعه معروفه...»( نور/53)
«واقسموا بالله جهد أيمانهم لئن جاءهم نذير ليكونن اهدي من احدي الامم فلما جاءهم نذيرٌ مازادهم الا نفوراً»(فاطر/42)
درتمامي موارد فوق به معناي هرگونه تلاشي است كه همه توانايي شخص در آن براي رسيدن به هدف به كار رود.
همچنين درجايي ديگر مي فرمايد:«الذين يلمزون المطـّوّعين من المؤمنين في الصدقات و الذين لايجدون الاجهدهم فيسخرون منهم سخر الله منهم و لهم عذاب اليم»(توبه79)
آن منافقاني كه بر انفاق مؤمنان خرده مي گيرند و مؤمنان ناداري را كه تمام توان مالي خود را در راه خدا مي دهند به مسخره مي گيرند خدا آن منافقان را استهزا مي كند و عذابي دردناك در انتظار آنهاست
خداوند متعال دربسياري ازآيات ديگر به صورت غير مستقيم به اجتهاد اشاره مي كند مانند آيه 122 سوره مباركه توبه كه تفقه را براي هر طائفه اي ضروري مي رساند و اين مهم جز با پيمودن راه اجتهاد وفقاهت ممكن نخواهد بود.
ب) جايگاه اجتهاد در روايات معصوم(ع):
آنچه كه از منابع معتبر تاريخي و حديثي بدست مي آيد حاكي از آن است كه در عصر پيامبر(ص),به واسطه حضور ايشان به عنوان منبع تشريع و نزول وحي,اجتهاد و فقاهت به شكل متداول آن رواج نداشت اما دغدغه فقيه پروري,تفريع فروع براصول,داشتن صغري و كبراي كلي در استنباط احكام الهي يا تبيين علل حكم و تسري صحيح آن بر مصاديق ديگر,مواردي است كه در همان زمان رسول اكرم(ص) شكل گرفت. اصطلاح تفقه و فقه در زمان حضور رسول خدا به معناي اخص آن يعني استخراج احكام الهي به كار نمي رفت اما به معناي تفكر عميق و دقيق به هدف استخراج حقائق از درون مصادراصيل اسلامي به اشكال مختلف,سفارش و تأكيد مي شد. به عنوان مثال حديثي كه در كتب اهل سنت و شيعه نيز ذكر شده مبني بر اينكه پيامبر(ص) فرمود:«نضرالله عبدا سمع مقالتي فوعاها و بلغها من لم يسمعها فرب حامل فقه غيرفقيه و رب حامل فقه إلي من هو افقه منه»(مجلسي،1363، ج 2,ص 102)
در اين روايت,پيامبر(ص) علاوه بر تعريف فقه و فقيه مسئوليت خطيري را درقالب زيباترين گفتار برعهده مسلمين مي نهد و مي فرمايد:«خدا شادمان كند و مسروردارد بنده اي را كه گفتار مرا بشنود و آن را از عمق جان پذيرا شود و قلبش ظرف اين سخن گردد و آن را درك و حفظ نمايد و به آناني كه نشنيده اند برساند. چه بسا حامل فقهي كه خود فقيه نيست چه بسا حامل فقهي كه پيام خود را به فهيم تر و افقه از خود برساند تا او استفاده و كشف بهتري از آن صورت دهد»
بنابراين شاكله مباني فقهي واجتهادي درعصر رسول خدا(ص),درقالب سخنان رسول اكرم و پيگيري و تأكيد همه جانبه حضرت شكل پيدا كرد. براي دست يابي به اين امر مهم,تعدادي از مجتهدان صحابه كه آگاه به مباني استنباط احكام بودند با اجازه پيامبر و در شرايطي كه به پيامبر دسترسي نداشتند به استنباط احكام و اجتهاد مي پرداختند. مضافا اينكه مفهوم مصطلح اجتهاد (: تلاش و كوشش در شرايط مختلف) با اين عمل صحابه همخواني كامل دارد وعمل به چنين اجتهادي كه تاحدودي سرنوشت ساز است نيز در شرايط و موقعيت هاي مختلف از سوي پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع) سفارش شده است:
«برمن درود بفرستيد و دردعانمودن تلاش بسيارمبذول داريد.»(احمدبن حنبل،1412ق,ج1,ص199)
پيامبر(ص) در ضمن اين نوع احاديث درحقيقت شيوه عملي كردن اجتهاد و كوشش و توان فراوان در جهت استنباط احكام الهي را به علماي امت خويش سفارش مي نمايد.
«همه توان خود را در زندگي به كار گيريد چراكه هركس به آنچه كه ساختار آفرينش اوست خواهد رسيد» (محمصاني,1380،ص171)

در اين حديث نيز واژه اجتهاد به معناي به استفاده از قدرت و نيروي جهت دار براي اعمال نيك كه نمايانگر هدف خلقت انسان است به كار رفته است.
امامان معصوم نيز لفظ جهد و اجتهاد را بارها ذكر نموده وپيروان خويش را به آن سفارش نموده اند.
امام علي(ع) مي فرمايد:انه ليس علي الامام الا ماحمل من امر ربه الا بلاغ في الموعظه و الاجتهاد في النصيحه و الاحياء و اقامه الحدود علي مستحفيها و اصدار السهمان علي اهلها(خطبه 105)
امام باقر(ع) به رغم حضور معصوم به ابان بن تغلب مي فرمايد:«اجلس في مسجدالمدينه و افت للناس فاني احب ان يري في شيعتي مثلك(نجاشي،1407ق، ص7)
در مسجد مدينه بنشين و براي مردم فتوا صادرنما كه من دوست دارم فقيهان توانمندي مانند تو در بين شيعانم ديده شود.»
لذا در عصر حضور معصومين فقهاءو مجتهدين متدين سعي براين داشتند تا با قوانين فقهي دقيقا مصادر كلي را ازمتن قضاياي جزئي بيرون آورند و قضاياي حقيقيه را از دل قضاياي خارجيه بيرون بكشانند و به عنوان قواعد كلي براي استنباط احكام و پاسخ به مسائل مستحدثه استفاده نمايند و ابزاركافي و لازم در استخراج حكم شرعي داشته باشند.

سير تاريخي اجتهاد
الف) اجتهاد اهل سنت
اهل سنت ازهمان زمان رحلت پيامبر(ص) به اجتهاد و استنباط احكام پرداختند. در ابتدا استنباط حكم به صورت ساده و كوتاه بود و مسائل مورد اجتهاد غالبا در موضوعات مادي مانند: ارث,طلاق,نكاح و غنيمت به كار مي رفت. و اجتهاد هنوز به صورت يك حرفه و شغل براي مجتهدين در نيامده بود كه منبع درآمدي براي آنان باشدبدينسان علما در صورت بروز خطا در استنباط خود,صادقانه به اشتباه خويش اعتراف مي نمودندومهمتر اينكه:در اين دورهمباني استنباط(ادله اربعه)كه عبارت بودنداز:كتاب,سنت,اجماع و رأي به شكلي علني مطرح گرديد.
در زمان خلفاي راشدين نقل روايات شايع نبود و به علت تعصبات بين مذاهب اهل سنت و شيعه و سايرين(خوارج كه هردوفرقه را رد مي كردند), احاديثي به نفع مذهب خويش و به زيان طرف مقابل نقل مي شد و اين امر مي توانست يكي از علل اختلاف بين مذهب اهل رأي و اهل حديث در مباني استنباط و اجتهاد سنت,اجماع و قياس و... باشد .پس از گسترش اسلام وفتوحات حكومت اسلامي,جنبش فكري جديدي پديدار شد و تمدن اسلام به كشور ها و شهرهاي بزرگي همچون مصر ,بغداد و كوفه و بصره سرايت نمود و تعداد حافظان و قاريان فزوني يافت. اهل سنت در مقابل مراجعات مردم به آنان و نبود احاديث كافي و عدم دسترسي به آيات صريح قرآن به قواعدي مانند استحسان,سد و فتح ذرايع و... استناد مي كردند.
در دوران خلافت عمربن عبدالعزيز به دستور وي,سنت و حديث به شكلي منسجم تدوين شد و علم اصول فقه كه به بيان مباني استنباط احكام و فلسفه فقه مي پرداخت به وسيله امام شافعي تدوين شد. در اين زمان بود كه اصطلاحات فقهي همچون سنت,مندوب ومستحب و واجب در بين اهل سنت به وجود آمد. در نيمه قرن چهارم رشداجتهاد متوقف گشت و علما به اقوال فقهاي قبلي اكتفا نمودند و خود از استنباط دست برداشتند اما باب اجتهاد هنوز به كلي بسته نشده بود.
در اواسط قرن هفتم اجتهاد اهل سنت به ضعف گرائيد وفقها در اين زمان به ائمه فقه خود وابسته شدند بدون اينكه پويايي كافي در استنباط احكام داشته باشند اما از اواخر قرن13 تاكنون علماي اهل سنت از وابستگي به پيشينيان رها شده و به مسائلي پرداختند كه سازگاري بيشتري با مسائل روز دارد؛ چراكه با ظهور مسائل مستحدثه به اين مطلب دست يافتند كه باب اجتهاد بايد مفتوح باشد و مورد كنكاش وبررسي قرار گيرد زيرا دين اسلام جاودانه است و قوانين اش تا ابد قابل اجراست.
ب) اجتهاد شيعه:
شيعه به علت دسترسي به امامان معصوم خود نيازي به اجتهاد وسيع احساس نمي كرد امامان شيعه(ع) به علت علم لدني كه از رسول اكرم به آنها ارث رسيده بود نياز به اجتهاد نداشتند بنابراين اجتهاد در زمان حضور معصوم در ميان پيروان آنان به صورت گسترده مطرح نمي شد.
امامان شيعه در مسائل فقهي به بيان اصول و قواعد كلي مي پرداختند و تفريع جزئيات را برعهده شاگردان خويش مي گذاشتند. علماي شيعه درصورت بروز مسائل و موضوعات و طرح سؤالات مردم به ائمه مراجعه مي نمودند.
در زمان امام باقرو امام صادق(ع) كتب حديثي زيادي تأليف گشت و ازسوي ائمه نيز رواياتي تحت عنوان اخبارعلاجيه براي حل مشكل تعارض بين احاديث و روايات معصوم مطرح گرديد. نكته قابل توجه اينكه:در عرف فقها در اين برهه زمان,اصطلاح«اجتهاد» به معناي«استدلالات غير علمي» رايج بود و به همين دليل علمان شيعه تا قرن 5 و6 نسبت به اجتهاد علاقه مند نبودند. اما اجتهاد به معناي«استدلال عقلي و تحليلي» از قرن دوم به بعد در بين شيعه رايج گرديد.
پس از غيبت صغري تا پايان زندگي شيخ طوسي,اجتهاد در شيعه به كمال و نشاط لازم رسيد وبه صورت كلاسيك درآمد و انديشه فقهي علماي شيعه داراي استراتژي وخط مشي مشخصي شد و به صورت نظام مند درآمد.مهمترين منابع حديثي شيعه اماميه در اين زمان تأليف گرديد علاوه براين افتاءبراساس اطلاعات موجود در احاديث شيوع يافت.اما پس از رحلت شيخ طوسي و به دليل منزلت والاي او نزدعلما و ازطرف ديگر به دليل فشارهاي قدرت حاكم بر شيعيان, اجتهاد دچار ركود شد.
باظهورابن ادريس دراواخرقرن 6 هجري حركت فقهي تجديد شد و متون فقهي كاربردي تر و گسترده تري تأليف شدند. درقرن 7 و با درخشش محقق تحولي شگرف در واژه اجتهاد نزدعلماي شيعه پديدآمد.وب كلمه«اجتهاد» را «راه و رسم استنباط احكام» نام نهاد و پس از محقق حلي پژوهش در مورد اجتهاد رشد چشمگيري پيدا كرد و در اين باب ميراث پرمايه اي برجاي گذاشت.(عظيمي،ص209)
با توجه به مطالب فوق به اين امر دست مي يابيم كه اجتهاد در مسير روبه رشد خود در يك فرآيند تاريخي,در هر برهه از زمان ضرورتهاي جديدي را پيش كشيده و نياز خود را به استفاده از تلاشهاي گسترده تر بروز داده است البته درگذر زمان و در برخي ادوار از مسير منطقي بيرون افتاده و تا حدودي درسير نزولي و جمود فكري قرار گرفته اما امروز درمسير زنده و پويايي سير مي نمايد به حدي كه علماي شيعه و اهل سنت با گذشت زمان و درك بهتر از شرايط مكاني و زماني اي كه پيش آمده, سعي در كنار گذاشتن تعصبات دارند و پيروي از براهين و ادله مستحكم را جايگزين تقليد محض خود نموده اند چراكه فقه اسلامي,فقهي است پويا و شيوه هاي اجتهاد در مذاهب اسلامي اگرچه دربرخي فروعات مربوط به كتاب و سنت و عقل و اجماع با يكديگر اختلاف دارند اما در اصول و مباني استنباط هيچ نوع نزاعي به چشم نمي خورد. به عنوان مثال: درباره اصل كتاب(قرآن مجيد) و حجيت و اعتبار آن هيچ اختلافي بين مسلمانان نيست اما در برخي از ويژگي هاي آن مانند عمومات آيات قرآن كه آيا مي توان آن را به وسيله خبرواحد تخصيص زد يا مطلقات قرآن را مقيد كرد بين فقها اختلاف نظر وجود دارد. يا مانند بحث در اطراف مقصود از كلمه يا جمله اي از قرآن كه نتيجه آن اختلاف در يك حكم فرعي فقهي خواهد بود.
درباره اصل عمل به سنت نيز اختلافي بين مسلمانان نيست اما درباب خبرواحد جمهورصحابه و فقها عمل به خبرواحد را عقلاً ممكن دانسته اند و دراين باب به اخبار متواتر نقل شده ار پيامبر(ص) و اجماع فقها استناد نموده اندعلاوه بر اين شيعه اماميه نيز عمل به خبرواحدراعقلاً جايز و شرعاً واقع مي دانند اما برخي از فرقه ها همچون قدريه و ظاهريه عمل به خبر واحد را ناپسند مي دانند.
اختلاف ديگري كه در مورد سنت وجود دارد وتاحدود زيادي منجر به تفاوت روش اجتهاد بين مذهب اهل سنت و شيعه شده اين است كه آيا سنت نبوي حجت است يا سنت مروي از ائمه معصومين نيز حجت است؟ اهل سنت تنها سنت نبوي را حجت مي شمارند اما شيعيان به حكم برخي آيات قرآني و احاديث متواتري كه در كتب اهل سنت نيز ذكر شده و حديث قطعي السند ثقلين به قول,فعل و تقرير امامان شيعه نيز استناد مي ورزند.
بدين ترتيب علماي فريقين در مسائل مستحدثه مي توانند با تكيه بر اصول ثابت و پايدار احكام اسلامي به استخراج احكام شرعي بپردازند و سعي بر رفع نيازهاي امروز داشته باشند.


شیوه های اجتهاد درمذاهب اسلامي:
الف) سبك اجتهاد در مذهب اهل سنت:
فقه اهل سنت ازآغاز تكوين علمي و استدلالي خود با مسئله خلافت رويكردي جانبدارانه داشت اما هرگز به طورجدي و مصمم به موجه سازي نظريه خلافت و سازماندهي فقهي و اصولي اين مسئله نپرداخت و همين تقليل گرايي عمده ترين موردي است كه در طول تاريخ فقه اسلامي باعث عميقتر شدن شكاف اختلاف بين مدهب شيعه وسني گرديد.علاوه براين با مطرح شدن جريان سدباب اجتهاد كه روح اجتهادْآزادمبتني برعقلانيتي كه معدّ استدلالات عقلي نظريه هاي امامت و ولايت بود,نشانه مي گرفت. چراكه اين نوع پويايي و استدلال را به نفع خلافت وسياست آن زمان نمي ديد. بدين منظور اهل سنت تنها به اخبار نبوي كه ازطرق معروفه خودشان نقل شده بود استناد مي ورزيدند و همين امر باعث شد كه اجتهاد به دوطرز محقق شده ,به دو گونه انقسام پذيرد: اجتهاد شيعه و اجتهاد اهل سنت
اما درمورداسلوب اجتهاد در اهل سنت: اين نكته قابل ذكر است كه مذاهب اربعه اهل سنت,حتي جميع مذاهب اسلامي قرآن و سنت را مبنا و اصل مسلم و منبعي لايتغير براي اجتهاد مي دانند. دراين ميان ابوحنيفه,بنيانگذار مذهب حنفي كمتر از ساير مذاهب برسنت اعتــــماد مي كند و براي استنباط احكام از زمره كساني است كه دراستناد به قياس و استحسان مبالغه نموده,حتي آن را برقول صحابي مقدم مي دارد؛مضافاً اينكه درمواردي ازعرف عام نيزـ به شرط عدم معارضت با كتاب, سنت , اجماع , قياس و استحسان ـ براي استنباط مسائل مستحدثه بهره مي جويد. برخلاف مذهب فقهي مالكي كه علاوه بر تكيه كردن به قرآن و احاديث خصوصاً احاديث اهل حجاز(عظيمي, ص 78), مصالح مرسله را به شرطي كه درتعارض با اصول وقواعد مسلم شرعي نباشد, به كار مي برد. به طور مثال:ضربه زدن به شخص متهم به سرقت به منظور گرفتن اعتراف از او را جايز مي شمارد چراكه اين عمل از نظرفقهي داراي مصلحت مرسله و مقاصد خاص شرعي است برخلاف عبادات كه آنها را مبتني برتعبدصرف مي داند و برخلاف فروع ديگرفقهي كه درك مقاصد و ضرورت تحقق آنها اهميت فراواني دارد.
نكته مهم اينكه:مالك,بنيانگذار مذهب مالكي,نخستين كسي بود كه مصالح مرسله به معناي خاص را به عنوان منبع شناخت احكام شريعت وارد صحنه اجتهاد واستنباط نمود وبراين اعتقادبود كه استنباط همه احكام و موضوعا مستحدثه درخلال زمان و مكان,از نصوص خاصه اي كه از رسول خدا(ص) و جانشينان او در دسترس قراردارد ممكن نيست. لذا اكتفا به آنها موجب ناتواني درامر پاسخگويي بسياري از موضوعات مستحدثه است. چراكه عناصرخاص استنباط احكام(كتاب و سنت) محدودند امام رويدادها وحوادث زمان نامحدود. به همين دليل بايد از طريق مصالح مرسله تشريع و قانونگذاري نمود تا سؤالات متنوع و نامحدود بي پاسخ نماند. به همين منظور وي پي بردن به علل مدرك مصلحت هارا سرچشمه اي براي قانونگذاري شمرد و آن را مصالح مرسله ناميد.
(ن ك: غزالي1980م، ج 1 ص 139)
مذهب حنبلي در مقايسه با مذاهب مذكور اهل سنت از پيروان كمتري برخوردار است اما همخواني نزديكي با مذهب مالكي دارد و اين همخواني در مصالح مرسله نمود بيشتري مي يابد و در رديفي بالاتر از قياس قرار مي گيرد؛ به حدي كه دليل رعايت مصالح مرسله را در بعضي موارد قوي تر از ادله اجماع مي داند و در هنگام تعارض با اجماع ,آن را مقدم مي شمارد. تفاوت چشمگير اين مذهب با مذهب مالكي در نوع استفاده از قياس به عنوان اصل اجتهاد و استنباط است. بااين بيان كه: امام مذهب حنبلي,احمدبن حنبل, خود شخصاً همه احاديث مرسل و مقطع و قول صحابي را برقياس مقدم مي كرد و جز به حدضرورت از قياس استفاده نمي نمود(ن ك: عمر سليمان ,141ه ق, ص 138)
وي در موارد تعارض ادله يا اختلاف صحابه يا عدم اطلاع خودش بركنه مطلب,درفتوا توقف مي نموداما اين برجستگي همواره در سبك اجتهادي وي هويداست كه اساس فقه وي مبتني بر قرآن و حديث بود و جزآن دو هر چيز ديگر را بدعت مي دانست لذابرخي وي را از زمره محدثين مي شمارند نه فقها(ن ك: جعفري, 1380ه ش, ص 218)
در دهه هاي اخير تلاش علماي اهل سنت جهت گشوده شدن اجتهاد و نفي تئوري تقليد از يك سو و ايجاد حكومت اسلامي شيعه در ايران از سوي ديگر, زمينه اي براي نگاهي مجدد به مبحث اجتهاد اهل سنت گشوده است به گونه اي كه درتقابل فروعات فقهي مستخرج از منابع اجتهادي اهل سنت, موضوعات بسيار وسيعي وجود دارد كه منابعي مانند قياس, استحسان و حتي مصالح مرسله قادر به جوابگويي همه اين مسائل نمي باشد.در چنين شرايطي خاستگاههاي انديشه اهل سنت دراين مسائل روش شناسي متفاوتي را در پردازش اجتهاد و استنباط سيستم جديد ايجاب مي كند.بدين منظور هم سويي علما و فقهاي اهل سنت با جريانات تفكر فقهي عميق مبتني بر اصول اساسي استنباط لازم است چراكه در چنين شرايطي به ظهور هرچه بيشتر عقلانيت سيستمي فقه كنوني كه كلان و شناور است مي انجامد.
ب) سبك اجتهاد در مذهب تشيع:
اجتهاد و فقه شيعه داراي مختصاتي است كه دررأس آن سنت نبوي و درتداوم آن سيره علوي درراستاي اقامه شريعت راستين اسلام است وعلماي شيعه همواره احكام فقهي خود را از سرچشمه زلال معارف همين منبع عظيم دريافت مي كنند و در تداوم شيوه پيشوايان طاهر خويش در حفظ سنت و نفي بدعت به شدت ايستادگي مي كنند.
درواقع,احياي شيوه حقيقي نبوي و حركت كامل برروي خطوط اصلي و استراتژي مشخص شده توسط خدا و پيامبرش كاري بس دشوار است كه جز باعنايت پروردگار و هدايت فرستادگانش ممكن نيست. لذا بايد ذكر نمود كه مباني فقهي شيعه ميراث گرانمايه رسالت و امامت است و همان چيزي است كه پيكره اصلي آن در عصر پيامبر و جانشينان برحقش ترسيم گرديده بود و برگرفته از تبيين رسالتي بود كه قرآن درطول تاريخ حيات اسلام بردوش اهل تفقه و تدبر و علماي فرهيخته نهاده است وآنان را به جهادفكري و فقهي فرامي خواند و آيه نفرمتضمن همين معناست:«فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذارجعوا اليهم لعلهم يحذرون(توبه/122)
چرا ازهرقوم و جمعيتي عده اي براي فهم دين,جلاي وطن نمي كنند تاضرورتهاي جامعه خويش را برآورده سازند و رسالت هدايت و انذارمردم را برعهده گيرند.
لذا تفقه در دين درروايات و احاديث معصوم,اساس رسيدن به كمال محسوب مي شود و اين مهم با مساعدت حلم حسني و انقلاب عظيم حسيني و قيام شكافنده حق از باطل ومعدن دانش وطلوع فجرصادق در تاريكي هاي جهل به جامانده از تمايلات نفساني و اعطاي وافر فضائل و رضايت مندي رضا و جود جواد وصبرعظيم عسگريين وهدايتمندي پيداي پنهان, جهت يافته است به گونه اي كه هريك از اين بزرگواران به مقتضاي شرايط زماني و مكاني به گونه اي منحصربه فرد به اقامه و تجديد حيات فقه اسلامي پرداخته اند واين امتيازي است بس سترگ براي مذهب شيعه كه اهل سنت از آن بي بهره اند.
اما مكاتب فقهي شيعه كه پيروان خاص خودش را دارد عمدتاً از اين مكتب بهره برده اند وليكن فقه مذهب زيديه تمايل بيشتري با مذهب فقهي حنفي دارد و شايد به همين علت برخي آن را از نظرفقهي,پيرو فقه حنفي مي دانند. فقه اسماعيليه درمقايسه به فقه اماميه اخص مطلق از آن است چراكه پيروان آن عمدتا مسائل فقهي خودرا از امام صادق(ع) اخذ مي نمودنداما چون به مسائل فلسفي و كلامي علاقه وافري داشتند كمي بيشتر از فقهاي شيعه به عقل تكيه مي كردند و حتي احاديث وارده را توسط مباني عقلي تأويل مي نمودند. نكته مهم در مورد اين مذهب اين است كه پيروان آن هرگز از فقه اهل سنت تبعيت نمي كردند و حتي در برخي موارد با استدلالات اهل سنت مقابله مي نمودند.
با توجه به اين كه فقه اماميه نسبت به فقه ساير مذاهب شيعه گسترش بيشتري داشته, هرگاه سخن از فقه شيعه به ميان مي آيد,فقه اماميه به ذهن متبادر مي شود. فقه اماميه بر چهار اصل كتاب,سنت,عقل و اجماع استوار است . فقه جعفري نام ديگر فقه اماميه است. وجه تسميه اين فقه به فقه جعفري,اهتمام فراوان امام جعفرصادق(ع) در احياي آن و بخشيدن خوني تازه به رگهاي پيكره آن مي باشد. توضيح اينكه:امام صادق(ع) بنيانگذار روشي شد كه سالهاقبل از سوي پيامبر(ص) آغاز شده بود و ائمه هدي پيوسته درتداوم وپردازش آن مي كوشيدند. اگرچه به دليل انحراف خلافت ازجايگاه اصلي خود انديشه هاي باطل و شيوه هاي انحرافي اجتهادي همچون استقراء,قياس,استحسان و... به عالم اسلام راه يافته بود اما امام صادق(ع) طي يك انقلاب عظيم فرهنگي آموزشي,مدبرانه و هوشمندانه زمينه يك بسيج علمي و عملي را فراهم نمود.اقدامات مهم او دين واقعي اسلام به دور از هرگونه كژي و ناراستي را به جهانيان معرفي نمود.


دريك نگاه كلان مي توان اقدامات حضرت را اينگونه برشمرد:
1- استخراج و كشف حقائق احكام و قوانين شرعي از بطن دين مبين اسلام وارائه قواعدي جامع و شيوه اي كارآمد به تشيع
2- استحكام زيرساختهاي دين و سازماندهي و نظم آفريني اسلوب صحيح فقه به دور از هرگونه افراط وتفريط
3- آموزش روش هاي اجتهاد و ارائه سازوكارهاي مناسب وكليدهاي عملي زندگي وحمايت و تربيت شاگردان بزرگي كه هريك طلايه داران پرچم حق و عدالت بودند.
4- زدودن زنگار ابهامات و شبهات و كجروي هاي فكري و عملي و نشان دادن صراط مستقيم الهي در همه ابعاد زندگي.
با اين اقدامات اساسي فقه شيعه عملا به اثبات رسانيد كه در همه شؤون جاري وساري است و توان حل همه گونه مشكلات متنوع و همه جانبه فردي و اجتماعي را داشته و خواهد داشت.


















نتايج عملي:
1- راز تفاوت تأملات مربوط به فقه و اجتهاد دربين مذاهب اسلامي در اين نكته نهفته است كه اهل سنت مباحث مربوط به امامت,ولايت,حكومت را درفقه صرف مي بينند و علماي شيعه خاستگاه اين مباحث را دركلام وعقايد.
2- اختلاف در برخي فروعات بين مذاهب اهل سنت و شيعه,اگر توأم با اغراض نفساني نباشد يكي از مهمترين عوامل پيشرفت دانش اجتهاد است علاوه براين تبادل آراء و گفتگوهاي علمي, به سفارش ائمه اطهار(ع),نقش بسزايي دركشف حقائق ديني و پويايي وجاودانگي فقه خواهد داشت.
3- درجريان حركت تكاملي فقه اماميه ,درزمينه نوآوري ها و ابتكارات فقهي و اصولي و گسترش فروعات و مسائل مربوط به آن به رشد و تكامل اين حركت سرعت بيشتري داده شده است اگرچه درشرايط كنوني با كمبود مجتهدين متخصص مواجه ايم.
4- فقهاي اماميه درهيچ شرايطي متكي به مقامات دولتي و حكومتها نبوده و نيستند و درشرايطي كه دول مختلف سعي در بهره برداري از جايگاه اين فقها را داشتند, هيچ يك از فقهاي برجسته و فرهيخته اين فرصتها را براي مقاصد شخصي خويش مغتنم نمي شمردند برخلاف فقهاي اهل سنت كه در جريانات سياسي دخالت نكرده , چندان مخالفتي با زمامداران سياسي حتي با وجود انحرافات آنان از خود نشان نمي دادند و مباني فكري و اعتقادي خويش را در راستاي اهداف حكام وقت تنظيم مي نمودند.
5- با تغيير شرايط مكاني و زماني و اثبات اين امر كه فقه و فقيه جامع الشرايط قادر به زعامت و رهبري جامعه اسلامي است,فقها و علما در بوته آزمايش قرار دارند وبراي رشد وآباداني جامعه اسلامي خويش بايد تلاشي مضاعف بر گذشته مبذول داشته باشند.











پيشنهادات راهبردي:
رسالت انديشمندان و فقيهان ايشان را به رعايت اموري از اين قبيل فرا مي خواند:
1- پرهيز از ارائه راهكارهاي فردگرايانه و اظهار نظرهاي شخصي وسليقه اي
2- تخصصي نمودن اجتهاد به رشته هاي مختلف و گسترش دامنه آن به تمام ابعاد فردي اجتماعي.
3- تبيين جايگاه اصلي فقه و فلسفه آن به عنوان منبعي براي شناخت مصالح و مفاسد فردي و اجتماعي
4- زدودن هرگونه ابهام و شبهه در مباني فقهي و اصولي و بطن گرايي در هرزمينه علمي و دوري از ظاهرگرايي و جمود فكري و عملي
5- آموزش ضمن خدمت براي طلاب سريع الذهن و داراي انديشه پويا و آشنا كردن آنان با جديدترين متد فقهي.
6- ورود جدي و همه جانبه محققين در گفتمانهاي فقهي و اجتهادي و احيا كردن تفكر جعفري
7- پاسخگويي به مسائل روز از طريق عملي كردن فقه پوياي جعفري.















منابع و مآخذ:
• قرآن كريم
• ابن حنبل,احمدبن محمد,مسند احمدبن حنبل, داراحياءالتراث العربي,بيروت,1412ه ق.
• جر,خليل,المعجم العربي الحديث(لاروس) تهران,ترجمه سيد حميد طبيبيان ,اميركبير,1381.
• جعفري,يعقوب,مسلمانان دربسترتاريخ,تهران,دفترنشرفرهنگ اسلامي,چاپ سوم,1380.
• دهخدا,علي اكبر,فرهنگ دهخدا,مؤسسه انتشارات چاپ دانشگاه تهران,1378.
• ري شهري,محمد محمدي,ميزان الحكمه,مترجم:حميدرضا شيخي,تهران,مكتب الاعلام الاسلامي,چاپ سوم.
• سبحاني,جعفر,كليات علم رجال,بي تا ,دارالكتب الاسلاميه,1368.
• شهرستانی، الملل والنحل
• صبحي محمصاني,فلسفه قانونگذاري دراسلام,ترجمه:احمدگلستاني,تهران,1380.
• طبري,محمدبن جرير,تاريخ طبري,مترجم:ابوالقاسم پاينده,تهران,انتشارات اساطير,1375.
• عمرسليمان الاشعر,تاريخ الفقه الاسلامي,دارالنفائس للنشر والتواريخ,141 ه ق.
• عميد,حسن,فرهنگ لغت عميد,تهران,اميركبير,1360.
• غزالي,محمد,المستصفي في علم الأصول,بيروت,دارالكتاب العربي,1980م.
• القزويني,سيدمحمدكاظم,موسوعه الامام الصادق,قم,مكتبه بصيرتي,چاپ اول,1318.
• قمي,ميرزاابوالقاسم,قوانين الاصول,بي جا,كتابفروشي علميه اسلامي,1378ق.
• محمدي,ابوالحسن,مباني استنباط حقوق اسلامي,انتشارات دانشگاه تهران,چاپ هفدهم.
• محقق حلي,معارج الأصول,مؤسسه آل البيت,1403ق.
• محقق خراساني,كفايه الأصول,مؤسسه آل البيت,1409ق.
• مطهری، مرتضی،ختم نبوت؛ قم انتشارات صدرا،1354ه ش.
• مجلسي,محمدباقربن محمدتقي,بحارالأنوار,تهران,دارالكتب الاسلاميه,چاپ چهارم,1363ه ش.
• موسوي الخميني,سيدروح اله,تحريرالوسيله,قم,دارالكتب العلميه,اسماعيليان,1358.
• نجاشي,الاسدي الكوفي,احمدبن علي بن احمدبن العباس,رجال نجاشي,قم,مؤسسه النشر الاسلامي لجماعه المدرسين,1407ق.
• ّّّّّّّـــــــــ , نهج البلاغه,ترجمه:محمددشتي,قم,انتشارات موعود اسلام,چاپ اول,1369
• ولائي,عيسي,فرهنگ تشريحي اصطلاحات اصول,تهران,نشر ني,138 

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.