شهید محمدرضا علیزاده دهخدایی که دانشجوی رشته زبان در دانشگاه مونترال کانادا بود، با عزیمت به ایران و حضور در جبهههای جنگ تحمیلی، دین خود را به امام راحل و شهیدان انقلاب ادا کرد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بسیج طلاب محمدرضا علیزاده دهخدایی در روز ۲۹ خرداد ماه ۱۳۳۵ در قزوین متولد شد. او ضمن سپری کردن دوران شیرین کودکی، مقاطع تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را در مدارس مسعود و شهیدی طی کرده سپس دیپلم خود را در پایان مقطع تحصیلی متوسطه از دبیرستان پاسداران فعلی اخذ نمود.
وی پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۷ جهت ادامه تحصیل به کشور کانادا مسافرت و در رشته زبان در دانشگاه مونترال کانادا مشغول به تحصیل شد. محمدرضا که در ایام پرشکوه انقلاب اسلامی در کانادا بود با جمعی از دوستان دانشجوی خود، ضمن شرکت در راهپیماییهای ایرانیان مقیم، به سفارت ایران در اوتاوا حمله کرد و ضمن پایین آوردن تصاویر سران پهلوی، عکس حضرت امام خمینی(ره) را در دیوار آن نصب نمودند که روزنامه های وقت کانادا عکس این شهید بزرگوار را در حین نصب تمثال حضرت امام در صفحات اول خود چاپ نمودند.
وی که از سفرش به کانادا ۳ ماه بیشتر نگذشته بود، برای حضور در اعتراض های مردمی علیه رژیم ستمشاهی، عازم ایران شد و به گروه جمعیت حافظ وحدت قزوین پیوسته و از طرف این جمعیت به واحد حفاظت هواپیمایی ملی ایران (هما) معرفی شد.
محمدرضا، از اول خرداد ماه سال ۱۳۵۹ به طور موقت در شرکت هواپیمایی ملی ایران مشغول به کار شد و سپس برای مقابله با دشمنان خارجی از طریق کمیته انقلاب اسلامی قزوین به منطقه عملیاتی جنوب کشور اعزام شد.
وی در مقابله با دشمنان بعثی و در راه دفاع از آرمان های انقلاب اسلامی، سرانجام در تاریخ ۱۶ آذر ماه ۱۳۵۹ بر اثر اصابت ترکش خمپاره در جبهه آبادان به شهادت رسید که پیکر پاک و مطهرش پس از گذشت 10 ماه و باز پس گیری مناطق جنگی مربوط از دست سربازان رژیم بعث، کشف و جهت تشییع و خاک سپاری به قزوین انتقال داده شد.
بخشی از وصیتنامه شهید محمدرضا علیزاده دهخدایی
خواهران و برادران هموطن! آخرین سخن خود را که شاید بعدها نتوانم گفت با شما میخواهم بگویم. قبل از هر چیز درود به شما میفرستم که همچنان حماسه آفرین میباشید و تاریخ به شما افتخار خواهد کرد. مانند پسر سیزده سالهای که با بستن نارنجک به خود به زیر تانک رفت (شهید محمد حسین فهمیده) و توانست به این ابرقدرت ها و به این انسان نماهای وحشی بفهماند که چگونه یک پسر ۱۳ ساله ایرانی با سلاح ایمان میتواند تمام کامپیوترها و نقشهها و تانک های آنان را که از فولاد میباشد در هم بکوبد و تمام حساب های آنها را به هم بریزد.
آفرین و درود بر مادرانی که این چنین فرزندانی دلیر در دامان خود پرورش دادهاند تا عاشورا را تکرار نمایند. اینجاست که ثابت میشود، مادران بهترین استادان روی زمین هستند.
و اما شما ای پدر و مادرم! خواهران! برادر و منسوبین! میدانم شما آنقدر شجاع و دلیر و با ایمان هستید که هرگز برای امانتی که خدا به شما داده و اکنون از شما گرفته، آنهم در جایی بس با شکوه، در جبهه نبرد حق و باطل، هرگز گریه نخواهید کرد، مبادا قطره اشکی از چشمان قشنگ مادرم بریزد و اگر میخواهید من خشنود باشم باید راه حق را ادامه دهید و دیگران را هم تشویق به پیمودن این راه کنید تا حماسههای تاریخ توسط سربازان اسلام و ایران هر چه باشکوهتر شود.
این را بدانید آن کسانی که در راه باطل قدم بر میدارند و هدف خیانت به اسلام و انقلاب ایران و وطن عزیز ما ایران را به هر نوع و به هر شکل دارند، به زودی زود نابود خواهند شد و این شمایید که باید در نابودی آنان کمک نمایید تا هر چه زودتر اسلام پیروز شده و همه برادران و خواهران در زیر پرچم اسلام، با صلح، صفا و برادری و برابری زندگی نمایند، دیگر ظلم و ستم وجود نداشته باشد.
آخرین سخن من این است که؛ من خود را جز شهدا نمیدانم و لیکن چون شهیدان، راه حق را دوست داشته و دارم. اگر امکان دارد مرا در کنار شهیدان امامزاده حسین(ع) دفن کنید. امید است که خداوند این امانت را از شما پدر و مادرم بپذیرد و مورد تأییدش باشد تا هم شما و هم من راضی باشم.
دیدگاه ها