متن جلسه اول کلاس آقای طیبی فر

چ, 11/24/1397 - 11:00
متن جلسه اول کلاس آقای طیبی فر

بسمه تعالی

متن جلسه اول کلاس آقای طیبی فر

یکی از اصول اعتقادی مسلمانان اعتقاد به مسئله نبوت و رسالت است ، نبوت یکی از اصول همه ادیان الهی و دین اسلام است ، دین بدون اعتقاد به نبوت معنایی ندارد چون دین یعنی آن مکتب و آئینی که توسط پیامبر (ص) از طرف خداآمده است . نبوت جز لاینفک دین است . سوالی که مطرح است در باره فلسفه نبوت است ، سئوال می کنند مگر انسان موجود ناتوانی است اندیشه لازم را برای اداره خودش ندارد که لازم است کسی به عنوان نبی از طرف خدا کمر به هدایت او ببندد ، در جواب باید گفت موجودات بعضی با حواس و بعضی با غریزه هدایت می شوند مانند زنبور عسل که خداوند غریزه ساخت خانه بر درخت و کوه و بلندی عنایت کرد و دستور استفاده از ثمرات الهی و گلها را به او داد ، اگر از این دستور تخلف کند برگیاهی بدبو بنشیند و یا بر چیز متعفنی بنشیند هنگام ورود به کندو گردن او زده می شود . در امور غریزی تکامل ، ترقی معنا ندارد ، ساخت کندوی زنبور عسل در چند هزار سال قبل با کندوی امروز زنبور عسل تفاوتی نمی کند پس آن موجود کار غریزی می کند کار غریزی نه تکامل دارد نه رشد دارد و نه پیشرفت ، اما انسان هم از حس و غریزه استفاده می کند مخزن غذای خود را در سینه مادر پیدا می کند  ولی هرچه بزرگتر می شود به تدریج این غریزه ضعیف تر و کم فایده تر می شود ولی چیزی پراثرتر ، نیرومند تر جای آن را می گیرد به نام عقل و خرد که این را موجودات دیگر ندارند ، پس انسان با موجودات دیگر متفاوت است ، سئوال دیگری که مطرح است آیا برای رسیدن به سرمنزل مقصود این اندیشه و خرد کفایت نمی کند ؟ درست است که انسان با موجودات دیگر فرق می کند ولی عقل و خرد دارد ، آیا نمی تواند این عقل و خرد انسان را به سرمنزل مقصود برساند در جواب باید گفت روشن است که عقل و خرد به تنهایی نمی تواند انسان را به سرمنزل مقصود برساند حتی خرد سالم بی غرض رای به عدم صلاحیت خود برای رساندن انسان به سرمنزل مقصود می دهند ، چون اولا عقل بشر محدود است ولی نیاز ش نامحدود است ، قدرت فهم همه نیازها را ندارد تا بتواند جای آنها را با قانون پر کند ، بنابراین اگر توجه کنیم این ضعف برای انسان  مشکل ایجاد می کند ، عقل انسان نارساتر از آن است که همه دردها و درمانها را متناسب شناسایی کند و برای آنها درمان ببیند ، ثانیا واقعیت های تاریخی و علمی این را هم قبول دارد ، آیا عقل های مانند ارسطو ، افلاطون ، سقراط توانستند بشر را اداره کنند، مدینه فاضله ترسیم شده توسط افلاطون فقط به درد صندوق خانه خود افلاطون می خورد  ، ثالثا مکتب های عقلی و فلسفی در دوران های گذشته و حال در مقابل یکدیگر صف آرایی کردند ، چه طور می توانند بشر را هدایت نمایند ، با توجه به این مطالب اگر بخواهیم نبوت را معنا کنیم باید بگویم انسان تا به یک مبداء فراتر و بالاتر و عمیق از خود انسان متصل نباشد نمی تواند به هدایت و سعادت برسد. انسان برای رسیدن یک هدایت قوی و عمیق از حس بالاتر و از غریزه توانمند تر و از عقل قدرتی بالاتر که حتی عقل و غریزه و حس را هم راهنمایی کند و پرورش دهد نیاز دارد و هیچ منافاتی هم با این عقل و حس و غریزه نداشته باشد ، آن قدرت بالاتر بتواند خرد عقلی را که توسط هوس، طمع  دفع شده اند را از زیر خروارها خاک بیرون و راهنمایی کند . به فرمایش امیرالمومنین علی (ع): لیسیروا دفاع العقول : و دین صحیح وقتی در مقابل عقل کامل عرضه شود هیچ تعارضی و منافاتی با همدیگر نخواهد داشت ، احکام الهی و معارف دین را با عقل و خرد نمی توانیم ببینیم ، معنایش این است که اگر شما روایتی از معصوم یا آیه ای در قرآن نداشته باشید نمی توانید بگویید نماز ظهر چند رکعت است ، نمی توانید با عقل آن را بفهمید ، بله آنچه ما می بینیم یک صدم از معارف عمیق دین است ولی در طول تاریخ هرکسی مقداری از دین را فهمیده تا امروز به جایی رسیده ایم که بشریت به عمق دین مومن تر و معترف تر از گذشته شده است ، باید متوجه بود وقتی در کنار عقل ، قدرتی مانند هوس و طمع و ابزار حیوانی وجود دارند نمی تواند عقل درست بفهمد ، نبی و دین این موانع را از اطراف عقل دور می کند .و عقل سالم کامل را تقویت و تائید می کنند تا او خوب بفهمد لذا قرآن دستور به تفکر و تعقل داده است . افلاتعقلون ، افلا یتفکرون ، خداوند دو حجت را یکی درونی و یکی برونی کنار هم قرار داده است ، یکی حجت نبوت و یکی حجت عقل ، کار وحی سرکوب غریزه و حواس و عقل نیست بلکه نیروی خرد و اندیشه را تقویت ، تهذیب و تزکیه و دستگیری می کند چون که ما ناقص هستیم  دانش و بینش بشری برای هدایت ما کافی نیست  باید دستی از غیب برون آید و ما را هدایت کند ، نتیجه این مطلب این است که انسان بدون وحی که توسط پیامبران به بشر می رسد نمی تواند به سرمنزل مقصود و سعادت برسد ، برهمین اساس خداوند در آیه 213 سوره بقره به برابری و همسان بودن انسانها و یک امت و گروه بودن آنها اشاره می کند که (کان الناس امة واحدةً) یعنی از نظر نیازها و مایه ها در یک اندازه اند ، هم عقل هم فکر و هم هوش و هم حس ششم دارند ، حواس ظاهره دارند ، خانه و لباس می خواهند پس به طور طبیعی انسانها امت واحد بودند با نیازهای همسان و مایه های برابر و مشابه ، البته بعضی شرایط شکوفایی برای انسانها را فراهم می کند ، از میان انسانها برای خداوند بالاترین ، قویترین، عمیق ترین ، پرشورترین و پرمایه ترین را خداوند به عنوان پیامبر برانگیخت ، برای اینکه هم مُبشر به بهشت دنیا و آخرت ، مُبشر به مدینه فاضله ، مُبشر به استعداد امنیت و صلح و رفاه ، مُبشر به از بین رفتن فقر و نوامیدی و ترس و جهالت و در نهایت اتصال به رضوان الهی باشندو هم منذر و ترساننده از جهنم و پل صراط ، بدبختی دنیا و آخرت ، تسلط جهل و فقر و سقوط به دره فساد و نابودی مایه های انسانی  ، این دو ویژگی را بیان می کند ولی در کنار بشارت و انذار کتاب نازل می کند آن کتابی به حق یعنی مطابق با فطرت عالم ، فطرت انسان ، سرشت جهان تا انسانها را در مسیر طبیعی و فطری قرار دهند ، تا روند تکاملی ادامه دهند وجلو ببردو با استفاده از این کتاب قانون الهی میام مردم حکم شود ، قضاوت گردد. حکومت کند در مورد اختلافی بنابراین حکومتی که انبیاء آورده اند نه حکومت فرد نبی است نه شخص نه استبداد، بلکه حکومت قانون و کتاب الله است ، البته در زمان غیبت هم حکومت ولایت فقیه حکومت فرد نیست حکومت فقه است و حکومت قانون الهی است ، لذا نه هیچ استبداد ی در کار است و نه هیچ حاکمیت فرد ، نکته دیگری که اینجا باید گفت این که وقتی سخن از آمدن پیامبر(ص)  می شود  در تعابیر قرآنی سخن از بعثت است . بعثت یعنی چه ؟ رابطه او با نبوت چیست ؟ بعثت به معنای برانگیختگی است ، یعنی تحرک ، حرکت بعد از فوت و سستی ، مرده ای که سالها در گورستان است  وقتی در قیامت برمی خیزد و برانگیخته می شود می گویند : هذا یوم البعث ، انسانی که خانه خوابیده به طور عادی در جامعه زندگی می کند ، جامعه او را به هر سمت می کشاند ، اگر این فرد به خود آمد و بیدار شد تلاش کرد ، حرکت کرد می گویند برانگیخته شده است ، این یک نوع بعثت است ، اما نسبت به پیامبر (ص) به گونه دیگر است، شما اگر یک عالم نجیب ، سربه زیر مساله گو که گاهی هم نطقی انجام می دهد اگر مردمی قدرش را بدانند مومن شوند و اگر ندانستند کافر شوند آیا این را می توانید معنای بعثت بیان کنید ؟ خیر ، بلکه بعثت دو تحول و دگرگونی در پیامبر(ص) بوجود می آورد ، اول بعثت درونی در باطن پیامبر (ص) قیامتی به پا می شود ، مایه های به ودیعه گذاشته الهی در او بیدار می شود ، مانند چشمه ای که هزاران نهر از او جاری می شود ، دوم یک تحول وحیانی و درونی ، این شور و انقلاب این چشمه فیاض که در روح و باطن نبی است به اجتماع سرازیر می شود و در جامعه تحول ایجاد می کند ، رستاخیز عظیمی را در متن جامعه به پا می کند این معنای بعثت است ، نبی همه مایه های یک انسان که او را از پستی خاک خارج و به اوج انا لله و انا الیه راجعون می رساند دارد، ولی نبی بالاتر را دارد ، از ناحیه الهی هم فیض و لطف شامل او می شود ، تا انسانها را پرورش دهد . تابتواند بار مسئولیت نبوت را بر دوش بکشد در نتیجه مایه های که در وجود نبی است سرشارتر ، عمیق تر ، قابل استفاده تر از مایه های است که در مردم معمولی وجود دارد ، در سوره ضحی به نکات قابل توجهی خداوند اشاره می کند ، خداوند قسم می خورد به آن نوری که براثر بعثت و رسالت که آفاق عالم را فراگیر است به محض اینکه این نور برپیامبر (ص) وارد شد ، مدتی فطرت ایجاد شده، فطرت یعنی مدتی وحی از پیامبر (ص) قطع شد ، بعد بعضی 40 سال ، بعضی 2 سال و بعضی 3 سال و پیامبر (ص) احساس ناراحتی کرد ، خطاب رسید پیامبر (ص) احساس ناراحتی نکن تو ترد نشده ای ، رها نشده ای ، خشمی از ما بر تو گرفته نشده  است ، فرجام کارت از آغاز کارت بهتر خواهد شد، هم در دنیا و هم در آخرت ، در آخرت شفاعت و در دنیا هدایت انسانها ، تشکیل مدینه فاضله ، قهر و غلبه بر دشمن و فتح بلاد نصیب تو می گردد. آنجا که خداوند در سوره ضُحی می فرماید : تو گم گشته بودی تو را هدایت کردیم ، یعنی این صراط مستقیمی که با بعثت و نبوت به تو ارائه گردید در اختیار تو نبود ، هرچند این آیه را به گونه دیگری هم معنا کرده اند ، اولین نغمه های وحی با اشاره به آفرینش خلقت انسان از علق و مساله آموزش انسان و تعلیم اموری که اگر وحی نبود انسان قابلیت شناخت آنها را نداشت و با اشاره به طغیانگری انسان آنگاه که احساس بی نیازی کند و در نهایت برگشت به سمت حق را مطرح می کند ، از آنجا که انسان یک موجود شگفت انگیر است و با داشتن نیروی خرد و عقل و قدرت شناخت کلیات نظام هستی و قدرت استنتاج از جزئیات که اینها در هیچ موجود دیگری نیست  اگر تحت سرپرستی وحی نباشد تا این سرمایه ها را هدایت کنند دست به طغیان می زند  و با این طغیانگری تمام سرمایه ها و مایه های انسانی خود را از دست می دهد . نکته دیگری که راجع به انبیاء باید گفت بعضی از انبیاء قطب انقلابهای الهی هستند که ما به آنها اولوالعزم می گوئیم ، یعنی دارای مکتب و شریعت هستند ، بعضی از آنها کار اولوالعزم ها را دنبال می کنند و بعضی کار آنها را تکمیل و به ثمر می رسانند. بعضی به دنبال برگرداندن رجعت هایی که در انقلاب های به ثمر رسیده عمل می کنند، مانند ائمه اطهار و وجود نازنین حضرت ولی عصر (عج) ، در اینجا شاید سئوال شود چرا انبیاء این قدر خود را به زحمت می اندازند و خود را به آب و آتش می زنند برای هدایت انسان ، در جواب باید گفت انبیاء آمده اند تا انسان را هدایت کنند تا مانند تمام مخلوقات و موجودات در مسیر خودشان حرکت کنند هرجا از مسیر خارج شوند کار یک انسان بوده است ، تغیر حرکت اتم ها ، ترکیب نادرست گیاهان موجب نابودی بشر یا تبدیل به مواد مخدر ویرانگرمی شوند ، چون انسان موجودی دارای قدرت تعقل و اراده و اختیار است می تواند راه خود را کج کند و دیگران را هم در مسیر کج راهی قرار دهد ، لذا نیاز به قانونی دارد که منطبق با سرشت عالم و سرشت انسانی که یکی از اجزاء عالم باشد و پیامبران برای اینکه این انسان از سرشت انسانی خود جدا نشوند ، هرسختی را تحمل و هرناگواری را پذیرا هستند و خود را به آب و آتش می زنند. برای هدایت بشر قرآن به نمونه های زیادی از طغیانگری اشاره می کند و دو مسیر حق و باطل و درست و نادرست را در سوره قصص ترسیم می نماید. پیامبر (ص) قصه حضرت موسی (ع) که مظهر غلبه حق بر باطل است نقل می کند

 که این قصه طبق حق و حقیقت است یعنی افسانه و اسطوره نیست ، برای مردمی که ایمان آورده اند ، اگر در این قصه دقت شود که سنت الهی را زمینه حق و باطل بدانند مردم راهشان را معین می کنند ، فرعون بزرگی را به خود بست و برای خود برگزید درحالیکه فقر محض بود و هیچ،

کار دیگر فرعون طبقه بندی مردم ، گروه گروه کردن مردم بود، عده ای را در پنجه ضعف قرار داد وآنها را از امکانات و قدرت بی بهره کرد  و به شدت تحت فشار قرار داد . اجازه آمدن نسل جوان رانمی داد ، مخصوصا وقتی مطلع شد موسی باید متولد شود که جهان مادی را بر او دگرگون و منقلب کند بنای از بین بردن سلامت نسل ایجاد فحشا و فساد ، زنهای آنها رازنده نگه داشت ، همه این جنایات برای این بود که او مفسد و فساد انگیز بود .

در فطرت انسانها در جامعه و در جهان ایجاد فساد می کرد، او از ثمر بخشی ذخیره های الهی در این عالم جلوگیری می کرد. ولی غافل بود که اراده الهی نجات مستضعفین از ضعف و سپردن زمامداری عالم را به آنها و آنها را وارث برای زمین قرار داد. و دارای تمکن و قدرت قرارداد ، سئوال دیگری که مطرح است اگرکسی از اهداف پیامبران سوال کند که پیامبران چه هدفی را دنبال می کردند ، باید گفت یک هدف اولیه انبیاء دارند و آن رساندن انسان به سرمنزل تعالی و تکامل است ، چون انسان موجودی است که دارای استعدادهای فراوان و انژی های متراکم است و می تواند به جایگاهی بالاتر ، عزیزتر و شریف تر برسد وانبیاء می خواهند این استعداد ها را از قوه به فعل برسانند و شکوفا کنند، چون انسان عقل و استعداد دارد  و مرتب در حال تکامل است. هرچه انسان ساعیده تر می شود نقش و نگارهای او آشکار تر می شود ، تا جایی که از فرشته و ملک بالاتر می رود ، برای رسیدن باید در سایه تعلیم و تزکیه انبیاء و زدودن صفات بد و هوسرانی ها به این جایگاه نائل گردد. که این هدف دوم انبیاء است وقتی سخن از معجزه انبیاء به عمل می آید انسانها دو دسته می شوندیک : انسانهای عقل به چشم که شکاف کوه و دیوار یا آمدن درخت و یا شاخه چوبی اژدها شدن را از پیامبر (ص) می خواهند ، اما انسانهای عقل به سر بزرگترین معجزه انبیاء را ساختن انسانهای خوب و آراسته به فضائل می دانند ، بدترین انسانها زیرسایه  وحی نبوی که قرار می گیرند تمام فضائل انسانی در آنها متجلی می شود ، مگر ابوذر که بود که پیغمبر (ص) او را آینه شفاف و روشن ساخت  از آنجای که انسان نامحدود به ابرقدرت نامحدود الهی است ، در روند تکاملی خود آخر ندارد انالله و انا الیه راجعون ، مکاتب مادی هرچه به او بدهند از رفاه و آبادی و نفی تبعیض و استمثار مربوط به چند روز این دنیاست نمی توانند آینده را برای او ترسیم کنند . کار اصلی انبیاء ساختن محیطی سالم و مناسب که بتواند در خود انسان بپروراند ، باید محیطی درست کرد که این محیط خودش انسانهای مناسب پرورش دهد ، برای ایجاد چنین محیطی نیاز به جامعه است ، نیاز به نظامی است که این محیط را فراهم کند ، هردرختی در هرمحیطی رشد نمی کند تا ثمر مناسب دهد ،  آیا انبیاء دنبال این بودند دانه دانه آدم بسازند؟ خیر در شان انبیاء نیست به سراغ تک تک بروند هر چند برای زمینه سازی اولیه در مکه و مدینه تعدادی افراد را ساختند ولی وقتی که جامعه تشکیل شد آنوقت به صورت جمعی وقتی فضا آماده شد مردم به سراغ دین آمدند، خلاصه انبیاء دو هدف را دنبال می کردند ، یکی ساختن انسانها و پیراستن آنها از بدی ها ، آراستن آنها به فضیلت ها و خوبی ها ، یکی هم تشکیل جامعه توحیدی ، نظام الهی ، حکومت خدایی با قوانین و مقررات الهی تا این محیط با هدایت رهبران الهی پرورش دهد ، خداوند در سوره حدید آیه 25 می فرماید: ما پیامبران را با دلائل روشن و روشنگر و همه فهم فرستادیم ، به همراه او کتاب یعنی مجموعه معارف و مقررات اصل دین و آموزشهای دینی که همان ایدئولوژی مکتب است را هم فرستادیم و برای دستگاهی که می تواند تعادل و توازن اجتماعی بوجود آورد. که همان میزان است ، آن را هم فرستادیم ، همه برای این است تا مردم تحت هدایت انبیاء بتوانند خود قائم به قسط شوند و زندگی عادلانه جامعه عادلانه را بوجود آوردند تا فرصت تکامل و تعالی پیدا کنند ، روشن است نظام الهی با رهبری حاکم عادل برای شیاطین جن و انس و گرگ ها و دزدها قابل تحمل نخواهد بود ، لذا برای حفاظت از این جامعه خداوند می فرماید: و انزلنا الحدید

ما قدرت بازدارندگی را هم همراه پیامبر (ص) فرستادیم و سپس می فرماید : ان الله قوی عزیز ، یعنی از مبارزه دشمنان باپیامبر (ص) و رهبری وحکومت نترسید ، وظیفه خود را انجام دهید ، قدرت بالاتر و نفوذ ناپذیر تری بالای سر شماست . آن عزیز را معنا کردند ، آن کسی که همه جا پیروز و شکست ناپذیر است . در آیه 156 سوره اعراف خصوصیاتی را برای پیامبر(ص) بیان می کند و می فرماید: به هرچه مطابق عقل و فطرت است از فضائل امر می کنند یامرون بالمعروف : و از هر چه برای عقل و فطرت ناشناخته ومخالف آنهاست نهی می کنند وینهون عن المنکر: و از هرچه پاک و پاکیزه است را مجاز می شمارند، هرچه برای فکر و قلب وروح و جسم پلید است آن را حرام می کنند. زنجیرهای جهالت ، سنت های غلط نظام های پلید غیر انسانی ، دیکتاتوری ، استبداد ، زورگویی را از دست و پای شما بر می دارد ، این هم بخشی از اهداف انبیاء است ، سئوالی که به نظر می آید این است که کلیدی ترین نقطه شروع حرکت انبیاء چیست؟ باید گفت اساسی ترین نقطه کلیدی و شروع کار انبیاء توحید است ، لب و مغز و اساس و روح مکتب را نشان می دهد. هم توحید در عبادت و هم توحید در اطاعت ، لذا به محض اعلان هدف اصلی پیامبر (ص) که فقط این شعار یک مساله اعتقادی نبود بلکه یک مساله اجتماعی بود هم دشمان انبیاء و هم دوستداران انبیاء شناخته می شدند  چون سردمداران مخالف با انبیاء آن طور نبود که به خاطر چند بت این طور در مقابل انبیاء قد علم کنند ، بلکه آنها می دانستند مسائل اجتماعی این شعار مهمتر از چند عدد بت است ، یکی دیگر از ویژگی های انبیاء این بود که حرف آخر را اول می زدند ، چرا؟ چون پذیرش دین باید با آگاهی و بصیرت باشد ، اگر کورکورانه باشد فایده ای ندارد ، باید هرکس وارد دین می شود بداند کجا خواهد رفت ، در این مسیر تحمل سختی و شکنجه ها برایش آسان باشد ، این عمار و یاسر و سمیه آنقدر تحمل شکنجه می کنند یا بلال سخت ترین شکنجه را تحمل می کنند ، پذیرش توحیدی آنها از روی بصیرت بود ، چون دین برای آگاهی ، بصیرت و انسان بصیر مقام بالایی قائل است. جمع بندی مطلب در این بخش :

1- دین آگاهی و بصیرت را اصل می داند 2- همه الهیون عالم به یک معنا وارثان انبیاء هستند 3- همه باید کار خود را از نقطه ای که انبیاء شروع کردند که همان توحید است، شروع و ادامه دهند ، اینجا به سراغ آیه 36 سوره نحل می رویم ، پیام پیامبران دو چیز است: 1- عبودیت 2- اجتناب از طاغوت ، طاغوت یعنی چه ؟ طاغوت یعنی هرکسی و هر اندیشه ای که در مقابل حق قرار بگیرد در برابر پیام پیامبران آدم ها دو گروهند : گروهی پذیرای هدایت الهی می شوند و گروهی راه گمراهی در پیش می گیرند ، خداوند برای اینکه به بشر درس دیگری بدهد ، انسان رابه عبرت آموزی دعوت می کند ، عاقبت گمراهان ، عاقبت تمدن های برافتاده ، عاقبت کشورها و شهرهای ویران شده ، عاقبت قدرت فرعونیها و نمرودها را به ما گوشزد می کند ، که هر جامعه ای بر روال دین حرکت نکند رو به زوال است  یعنی تشکیلات ملی آنها نابود می شود ، شاید همه افراد آنها نابود نشوند،  اما تشکیلات ملی آنها نابود می شود ،پیامبران به آن اهداف بلندی که دارند و اعلام هم می کنند کسانی که حرکت انبیاء را معارض با خود می دانند در مقابل آنها به دشمنی می پردازند ، دوشندگان ملت ها ، ربا خواران جامعه ، حکام مستبد و همه کسانی که اندیشه توحیدی را در مقابل منافع مادی خود می دانند به دشمنی می پردازند، مخصوصا کسانی که از طیف سران و روسا و سردمداران قدرت هستند ، و برای خود جاه و مقام و جبروتی ساخته اند. بالاخص مترفین که همان سرمایه داران و اشرافی گران ، گردن کش هستند ، خداوند در سوره انعام آیه 113 می فرماید : تنها تو دشمن نداری پیامبر (ص) ، بلکه همه انبیاء دارای دشمن هستند ، دشمنانی از جنس جن و انس که این گروه های مخالف ویژگی هایی دارند با یکدیگر مرتبط هستند و به هم  الهام می رسانند و نقشه می کشند برای مقابله با پیامبر (ص) ، برای پیشرفت کارشان از سخنان زیبا و آراسته و فریبنده برای اغفال جامعه ومردم استفاده می کنند ، مترفین و اشراف و ثروتمندان و گنج وران در مقابل پیامبر (ص) به پول و فرزند ، ایل و قبیله و طرفدارانشان می نازند . خداوند می فرماید : به آنچه که دارند می نازند و در مقابل انبیاء ایستادگی می کنند ، انبیاء در مسیر خود متحمل زحمات فراوانی می شوند ، شکنجه ها دیدند ، توسط طاغوتها سر از پیکرشان جدا شد آنها را لای درخت گذاشتند و اره اره کردند ، زندگی را بدون هیچ مالی پشت سر گذاشتند ، سئوالی که مطرح می شود این همه زحمت آیا آنها موفق بودند یا ناکام ماندند؟  باید گفت انبیاء از یک موجود در حد حیوان که قدرت تشخیص راه و چاره را نداشت و در توهش و نادانی زندگی می کرد او را به یک انسان متمدن تبدیل کردند ، اگر طبق تعلیم انبیاء عمل کنند عالی ترین و زیبا ترین جلوه های خلقت در برابر او ظهور خواهد کرد. هرکدام از انبیاء در زمان خودشان این شاگردان رااز خاک سیاه به اوج فرهنگ و دانش و معرفت رساندند، تا امروز اگر جهان از هر زمان دیگری منتظر یک مصلح کل است، نتیجه زحمات انبیاءو ائمه اطهار است . اگر خداوند می خواهد این مایه نقطه خام را با حرکتی طبیعی به سر منزل طبیعی و فطری اش یعنی تکامل و تعالی برساند انبیاء این مسیر را هموار کرده اند و بشر را رشد داده اند، البته نباید خواست و اراده انسانها را کنار گذاشت که خواست و اراده انسانها دخیل خواهد بود  برای رسیدن به سرمنزل مقصود ، این که بعضی تبلیغ می کنند حرکت انبیاء با شکت روبرو شد مخصوصا حاکمان جبار برای این است که نهضتی الهی در مقابل آنها تشکیل نگیرد و الی حرکت انبیاء حرکت پیروز مندانه ای بود ، برای هر پیروزی دوعنصر لازم است : یکی عنصر ایمان دوم عنصر اعتقاد ، اعتقاد از روی آگاهی همراه با تعهد پذیری و تلاش در کنار اینها عنصر صبر و مقاومت را و از میان در نرفتن راه و کار را در لحظه حساس و خطرناک رها نکردن را نباید فراموش کرد ، هرجا رهبر حقی و انبیاء در تاریخ شکست خورد ند اطرافیان آنها یکی از این دو عنصر یا هر دو عنصر را نداشتند ، عنصر ایمان و عنصر صبر و مقاومت . خداوند در سوره آل عمران آیه 139 به دوشرط فوق الذکر اشاره می کند ، وظیفه اتان را انجام دهید ، سستی نکنید اگر مومن باشید حتما بر دشمنان غلبه پیدا می کنید . هرجا این دو عنصر ضعیف شد شکست آمد ، این سنت الهی است ، در زمان انبیاء و ائمه مشکل همین دو عنصر بود ، دوران پیامبر (ص) که بر پیروزی های بزرگی منجر شد همین دو عنصر الهی در کنار اراده الهی و رهبری پیامبر (ص) عامل پیروزی اوشد ، فرعون در مقابل موسی وقتی تهدید به نسل کشی می کند که جوانانی که گرویدند به موسی نابود خواهم کرد ، اما موسی در مقابل این شدت عمل به آن دو عنصر اصلی اشاره می کند ، خطاب به اطرافیان می فرماید : استعینو ا بالله واصبروا، به این دو عنصر اشاره می کند و برای آینده ایجاد امید می کند . نکته ای را یکی از بزرگان گفتند که قابل دقت است  می گویند ، بجنگید در همان وقتی که کار سخت شد بازهم مبارزه کنید و بجنگید آنوقت پیروز خواهید شد ، واقعیتهای تاریخی هم همین را برای ما نشان می دهد . شما ببینید ابراهیم را در آتش می اندازند ولی او در مکه جامعه توحیدی تشکیل می دهد ، حضرت موسی (ع)که روزی با فرعون آنچنان درگیر می شود روزی دستور دخول به ارض مقدس را می دهد ، پیامبری که در مکه آنقدر زیر فشار 13 سال سخترین محرومیتها و شکنجه ها را تحمل می کند هم دشمنان خود را زمینگیر و هم جامعه اسلامی تشکیل می دهد ، حضرت سلیمان نبی حکومت الهی که در سراسر عالم گسترش داشت را بوجود  می آورد ، نتیجه :

اگردو عنصر ایمان و صبر آمد پیروزی هم خواهد آمد ، شما ببینید اگر زیدبن علی (ع) که در زمان امام صادق (ع) به خلافت هشام بن عبدالملک در مسجد کوفه به پیشانی اش تیر زدند و شهیدش کردند چونکه یارانش این دو ویژگی را نداشتند ، هم زید حرفش حق مسلم بود و هم امضاء امام صادق (ع) را برای مبارزه داشت ، ولی عده ای از مردم و طرفداران بهانه جو ، نادان ، ناآگاه و یا مغرض تحت تاثیر تبلیغات سوء دشمن بیدار قرار گرفتند، در لحظه لازم او را تنها گذاشتند ، امیرالمومنین علی علیه السلام در زمان حکومتش خطاب به مردم می فرماید : ما در خدمت پیامبر (ص) بودیم پیامبر (ص) دستور می داد هر کس در مقابلمان بود با او می جنگیدیم ، پدرمان باشد ، برادرمان باشد، عمویمان باشد ، چون فرمان ، فرمان پیامبر (ص) بود این عمل ایمان ما و تسلیم بودن در برابر خداوند و پیامبر (ص) بیشتر می کرد ، و سپس می فرماید : سلحشورانه ما در مقابل دشمن می ایستادیم ، وقتی خدا دید ما راست می گوئیم ، بر دشمنانمان خواری و شکست و بر ما پیروزی نازل کرد ، بعد درد دل خودش را برای مردم آن روز بیان می کند ، وقتی با آدم گوش به حرف نکن روبرو شد اول قسم می خورد به جان خودم قسم اگر ما آن روز با پیامبر (ص) همان کاری را می کردیم که شما امروز دارید می کنید ، یک پایه از پایه های دین برپا نمی ایستاد و یک شاخه از شاخه های ایمان سرسبز نمی شد ،حضرت علی علیه السلام باز به همان دو نکته اشاره می کند که آن روز ایستادگی کردیم ، باور داشتیم و در کنار پیامبر (ص) پیروز شدیم ولی امروز این دو شرط نیست ، نکته دیگری که در پایان بحث در باره نبوت باید اشاره کنیم این است که این شعائر و شهادتی که ما با صدای بلند در نمازهایمان بیان می کنیم ثمره اش چیست ؟ اشهد ان لا اله الی الله محمداً رسول الله ، شهادت به نبوت و رسالت پیامبر (ص) و همچنین تعهد آور است  و آن تعهد دنبال گیری راه نبی و قبول مسئولیت برای به مقصد رساندن آن بار سنگینی که نبی بر دوش انسان می گذارد  است ، پیامبر (ص) قصد چه کاری را در این دنیا داشت و آن بار عظیمی را که می خواست بردارد و آن مانع عظیمی که می خواست از جا بکند آیا به طور کامل انجام شد ، آیا آن بنیان عظیمی را که می خواست بنا کند در زمان ما آیا ساخته شده است ؟ اگر نشده است ما با این شعار متعهدیم به هر مقدار که می توانیم آن را انجام دهیم اگر به این تعهد پایبند نباشیم آن شهادت و شعار دروغ است . ما می توانیم شهادت دهیم این پیامبر (ص) است ولی نمی توانیم شهادت دهیم که من معتقد به آن پیامبرم ، چون به تعهد خود عمل نکردم ، دین یعنی ایجاد یک جبهه بندی و صف بندی جدید، وقتی انسانها در یک جامعه جاهلی و گمراه در سراشیبی سقوط قرار گرفتند پیامبر (ص) واگونهای قطار در حال سقوط را از عقب می گیرد ، تعدادی خودشان را از دست پیامبر (ص) رها می کنند و به سمت سقوط ادامه مسیر می دهند ، اما عده ای از این نگهداری توسط پیامبر (ص) استقبال می کنند ، افرا دو دسته می شوند ، بعضی ها می گویند آیا پیامبر (ص) بین مردم ،رهبران الهی بین مردم اختلاف نمی اندازند ، به این معنا بین مردم اختلاف می آید اما در واقع اقدام پیامبر (ص) برای نجات مردم وبشریت بود ، در برابر حرکت پیامبر (ص) یک عده راه سعادت و بهشت این جهانی و آن جهانی راطی می کنند و یک صف هم در مقابل اینها قرار می گیرند ، این دو گروه تکلیفشان روشن است ، گروه سوم را می بینید که صف پیامبر (ص) را نگاه می کنند که دربش بهشت است ، صف مقابل را نگاه می کنند ، دربش جهنم است ، به سمت مقابل نمی روند اما رفتن به سمت صف پیامبر (ص) را هم دردسر دار می دانند ، می آیند بین دوصف یک نقطه امن ، امان آرامی پیدا می کنند  و آنجا خیمه می زنند و راحت زندگی می کنند ، آیا این آدم را می توان در صف بهشتیان محاسبه کرد ؟ قطعا این آدم بهشتی نیست ، چون هرکسی با پیامبر (ص) نبود علیه اوست ، هرکس با علی (ع)نبود علیه اوست ، ما در اسلام منطقه بی طرف نداریم ، کسی که ساکت است اعلان بی طرفی می کند برادر آن کسی است که راضی به آن ظلم و ستم است ، کسی که با ما نباشد بر علیه ماست ، شما عبدالله بن مسعود و یا خواجه ربیع را ببینید ، حاضر نیستند با علی ابن ابی طالب (ع) همراه شوند ، می گویند بناست در این جنگ خون مسلمانی ریخته شود و درخواست رفتن به سر حداد می کنند، اینها نمی فهمند جنگ بین حق و باطل اجتناب ناپذیر است ، هرکسی با حق نباشد با باطل است ولو در منطقه بی طرف باشد ، یا مانند عبیدالله بن حُر جعفی که به امام حسین (ع) می گوید : اسب تیز روام ،شمشیر بُرانم  در خدمت شما ، اما خودم نه ، اعلان بی طرفی می کند ، این مصداق این است که شهادت به پیامبر (ص) می دهد اما تعهد پذیر نیست ، آخرین کلام :

اگر امروز بخواهیم چهره علی علیه السلام  و معاویه را ترسیم کنیم و بدانیم ما به کدام سمت می رویم ، باید یک نفر را فرض کنیم هرچه می گوید بار مسئولیت بر دوش ما می گذارد ، خواهان تلاش جدی است ، از دروغ و حیله و رشوه ناراحت می شود، در اجرای حکم الهی به کسی رحم نمی کند ، در برابر درخواست برادرش از بیت المال ، آهن گداخته به او نزدیک می کند ، این یک نفر در مقابل نفر دیگر هرچه خواست انجام می دهد فقط از او تعریف و تمجید کند ، بگوید علی (ع) را کمک کن اگر ما و شما باشیم امروز به سراغ کدامیک می رویم ، اگر دل به راحتی ها ، تنعم ها ، عیش ها ، پولها و مقام ها می بندیم می بینیم به یک سمت می رویم ، یا همه اینها را رها می کنیم و در اردوگاه علی علیه السلام با آن همه سختگیری و سخت زندگی کردن قرار می گرفتیم ، کدامیک ؟

عبدالله بن عباس پسر عموی پیامبر(ص) و علی (ع) راوی دهها حدیث مفسر قرآن ، چهره موجه بین شیعه و سنی کاری با علی علیه السلام کرد در حالیکه استاندارد بصره بود، پولهای بیت المال را برداشت به مکه حرم امن الهی رفت ، کنیزکانی خرید و به خوشگذرانی مشغول شد ، علی علیه السلام در نهج البلاغه دو نامه تند و تیز برای عبدالله بن عباس نقل می کند که ، در دگرگونی های روزگار خمیر مایه آدم ها روشن می شود ، در یک جمع بندی کلان تعهد قبول نبوت یعنی دنبال نبی راه افتادن ، قبول تکلیف کردن ، آن طور که نبی می خواهد عمل کردن است ، لذا قرآن مومن حقیقی را وقتی می خواهد معرفی کند که می فرماید:

 الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله اولئک هم المومنون حقا