آمل شهر هزار سنگر

Submitted by sharifi on

جنگل... مقاومت... بیداری...
این سه واژه چقدر به هم گره میخورند. 60 سال پیش سر میرزای بیداری را در همین جنگل از تنش جدا کردند. چون مقاوم بود و خونش نهال انقلاب را آبیاری کرد. 60 سال بعد ورق برگشت و حالا که درخت مبارزات به ثمر نشسته، باز هم شاخه هایش از تبر معاندان در امان نیست. این بار آمل و جنگل هایش و خودخوانده سربداران...
اعضای اتحادیه کمونیست‌های ایران که قبل از انقلاب مشی سیاسی و فرهنگی داشتند در سال‌های آغازین جمهوری اسلامی و به خصوص پس از عزل بنی‌صدر دست به تغییرات اساسی در اهداف خود زدند و مشی مبارزه مسلحانه را در پیش گرفتند وتشكیل جبهه‌  سوم علیه جمهوری اسلامی را در دستور کار خود قرار دادند. ناصر میرریاحی از رهبران اتحادیه‌ی كمونیست‌ها مبدع این تز بود. او معتقد بود كه عراق در جنگ، بخش عمده‌ای از امكانات و نیروی نظامی ایران را در جبهه‌ی اول به خود مشغول كرده است. مبارزات برخی از كردها در كردستان، جبهه‌ی دوم علیه نظام اسلامی است. بنابراین با ایجاد جبهه‌ی سوم می‌توانند در یك جنگ بدون مقاومت، نظام نوپای سیاسی را به ورطه‌ی سقوط بكشانند. به همین خاطر رهبران شورش‌گر اتحادیه‌ی كمونیست‌ها، جنگل‌های منطقه‌ی عمومی جنوب غربی شهر آمل را انتخاب كرده و به جولان در آن پرداختند.
معاندان هم تسلیحات داشتند و هم از نظر بدنی و آموزش‌های نظامی آماده بودند. اما مدافعان جوان بودند و ضعف تجربه باعث شد در ابتدا چندین شهید را تقدیم انقلاب کنند. سردار علیجان میرشکار فرمانده تیپ سوم لشکر ویژه 25 کربلا و از اهالی آمل چنین بیان می‌دارد: سربداران برداشتی اشتباه از مردم آمل داشتند. آملی‌ها چون طایفه‌ای هستند، آنها فکر می‌کردند از ترفند اختلاف طایفه‌ای می‌توانند استفاده بکنند. با توجه به اینکه طایفه‌های آمل به هیچ عنوان هیچ‌گونه رقابتی باهم ندارند و به نحوی می‌توان گفت اتحاد خاصی هم بین آنها حاکم است و تنها رقابت آن روزهای آملی‌ها در روز عاشورا بود. این طایفه‌ها فقط و فقط برای بهتر برگزارکردن مراسم روز عاشورا با هم رقابت حسنه‌ای می‌کردند. سربداران به اشتباه فکر می‌کردند در بین این طایفه‌ها می‌توانند اختلاف بیندازند.
نخستین شهید حماسه جنگل شهید ولی الله کارگر در روز ۲۴ آبان سال 60 در حین گشت‌زنی در جنگل‌های اطراف آمل با گروهی مواجه می‌شود که هویت آنها شناسایی شده نبود. این شهید برای دفاع از وضعیتی که در آن گرفتار شده بود تیری به سمت جنگل شلیک می‌کند که به صورت اتفاقی به یکی از سرکردگان کمونیست‌ها که در جنگل مخفی شده بودند برخورد کرده و وی را به هلاکت می‌رساند. اگرچه منافقین در این درگیری وی را به شهادت می‌رسانند اما این حرکت شهید ولی الله کارگر موجب ترس و وحشت شدید در میان جنگل‌نشینان می‌شود و حمله آنها به شهر آمل را از آبان‌ به بهمن به تاخیر می‌اندازد و تعداد زیادی از نیروهای آنها نیز به دلیل واهمه از لو رفتن عملیات از گروه جدا می‌شوند.
ورق از زمانی به نفع سپاه برگشت كه به تدبیر و پیشنهاد آیت‌الله جوادی‌آملی نیروهای سپاه وارد جنگل شدند. رفتن نیروهای سپاه متجاوزین را تجزیه كرد. ماجرا از این قرار بود كه آیت‌الله جوادی آملی به سپاه آمل آمدند. فرمانده وقت سپاه آمل به‌وسیله‌ی نقشه، به‌طور كامل حركات، اهداف و مواضع اتحادیه‌ی كمونیست‌های ایران را در گزنه‌سرا، مَنگُل‌درّه و... برای ایشان توضیح می‌دهند و می‌گویند كه حزب‌اللهی‌ها به‌خاطر ترورها، وحشت دارند كه سر كارشان بروند. خیلی وضع بدی است. تدبیر سپاه وقت بر این بود که در سطح وسیعی در شهر از نیروهای مسلح استفاده كنند؛ به‌طوری‌كه زیر تیر هر چراغ‌برق، یك بسیجی باشد. ایشان در جواب می‌گویند: مگر نمی‌گویید كه این‌ها در جنگل هستند و از آن‌جا می‌آ‌‌يند و محیط را ناامن می‌كنند. چرا شما می‌خواهید شهر را امن كنید؟ شما هم بروید محیط آن‌ها را ناامن كنید. شما هم بروید در جنگل. همین جمله پیشنهادی از ایشان در مركز فرماندهی در چالوس ارائه می‌شود و مورد قبول واقع شد. نیروهای سپاه در پایگاه‌های جنگلی مستقر می‌شوند و تجزیه کمونیستها و کمبود امکانات عامل حمله به شهر می‌شود. برای سهولت و عدم شناسایی با لباس‌های سپاه که اهدایی بنی صدر به گروه بود وارد شهر شده و در چند خانه مستقر می‌شوند. آخرین ساعات پنج بهمن حمله آغاز می‌شود و صدای تیراندازی در شهر می‌پیچد. تیراندازی و سپس تسخیر شهر تا شش صبح ادامه داشت، اما با آغاز صبح ششم بهمن، حماسه ی مردم آمل شکل گرفت و صدها نیروی داوطلب مردمی با روی آوردن به مقر سپاه و گرفتن اسلحه، به مقابله‌ی سربداران جنگل رفتند. سنگربندی‌ها آغاز شد. از زن و مرد و پیر و جوان همگی با آوردن شن و گونی اقدام به سنگرسازی و نبرد سنگر به سنگر کردند تا آنجا که آمل لقب «هزار سنگر» گرفت.در مقر سپاه تصمیم گرفته می‌شود حمله در شب متوقف شود. صبح ششم بهمن به كمك مردم، سپاه ابتكار عمل را در دست می‌گیرد. برنامه‌ی کمونیست‌ها برای حمله، تسخیر سه نهاد بود؛ اول ساختمان بسیج بود كه از لحظ استراتژیك در محل خوبی بود. ضمن این‌كه ساختمان بسیج از لحاظ استقامت ساختمان محكمی بود. مكان دوم فرمانداری و مكان سوم، سپاه.
تئوری‌هایی كه در بعضی از كشورها مثل كوبا یا انقلاب چین، جواب داده بود و كمونیست‌ها توانسته بودند در 24ساعت، موفق شوند، در آمل به‌وسیله‌ی مردم در 24ساعت، طومارش بسته شد. خود مردم کمونیست‌ها را می‌گرفتند و تحویل می‌دادند. سردار شعبانی فرمانده وقت سپاه آمل در خاطراتی چنین نقل می‌کند: دمِ در سپاه، سه نفر از حزب‌اللهی‌ها دو نفر از آن‌ها را گرفته و برای تحویل آورده بودند. پرسیدم چگونه آن‌ها را دستگیر كردید؟ گفت این‌قدر تیر زدند و ما این‌قدر سنگ زدیم تا تیرهای‌شان تمام شد و  گرفتیم‌شان. جالب است كه آن بنده‌ی خدا تا آن روز آرپی‌جی ندیده بود. می‌گفت این سلاحش هم كه شكسته را بگیر! زن و مرد كمك می‌كردند؛ زنان در سنگرسازی و... یا موردی را دیدم كه كسی در پشتش شن ریخته و عقب‌عقب راه می‌رفت، مثل یه سنگر كه اگر تیر زدند به آن بخورد. حضور مردم به حدی بود كه همه‌جا تبدیل به سنگر شده بود. یادم می‌آید كه خانمی كه برای امرار معاش خانواده تخم‌مرغ می‌فروخت، كار خود را رها كرد و با چادر خود شن و ماسه می‌آورد. به‌خاطر همین جان‌فشانی‌ها بود كه امام در وصیت‌نامه‌ی خویش، از حماسه‌ی مردم آمل یاد می‌كنند. امام خمینی(ره) در وصیت نامه خودشان تنها شهری که اسم می‌آورند شهر آمل است و از مردم این شهر به خاطر مقاومتشان تشکر می‌کنند. از چهل شهید درگیری آمل فقط دو سه نفرشان پاسدار بودند مابقی مردم عادی بودند که در مقابل آنها ایستادگی کردند.
یکی از پیرمردهای آملی می‌گفت: در روز ششم بهمن در جریان درگیری پیرمردی را دیدم که به پاسداری می‌گوید: چرا دست از مبارزه برداشتی؟ پاسدار گفت: دیگر سنگر ندارم، پیرمرد رفت کیسه گونی سنگر را گذاشت روی کولش و عقب عقب رفت و گفت: من سنگر تو! بیا بجنگ.
در ساختمان بسیج، تنها هفت نفر بودند. بعدها که از مهاجمین پرسیدند چرا ساختمان را تصرف نکردید گفتند آن‌قدر تیراندازی از ساختمان زیاد بود که نمی‌توانستیم کاری بکنیم. این موضوع را بعدها با علامه حسن‌زاده‌آملی در میان می‌گذارند كه ایشان ضمن خواندن آیه‌ی: " أَنِّی مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ” (انفال؛ آیه‌ی 9) گفتند كه در جنگ بدر هم ملائكه آمدند و به پیامبر كمك کردند و این‌ها این موضوع را نمی‌فهمند.
حدود ساعت چهار بود كه بسیاری از آن‌ها، كشته، مجروح و اسیر شده بودند. آن‌ها قصد فرار داشتند و از مواضع خود عقب‌نشینی می‌كردند. سرانجام نیز از 95 نفری كه به شهر حمله كردند، تقریباً 86، 87 نفر جنازه و اسیر و مجروح بر جای مانده و هفت نفر از آن‌ها توانستند فرار كنند كه البته حدود دو هفته‌ی بعد، دستگیر شدند. این چنین بود که طومار نهضت‌های کمونیستی پیچیده شد.
رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با مردم مازندران در این خصوص فرمودند:«ظاهر قضیه این است که در درون شهر، مردم در مقابل گروه‌هاى اشرار و متجاوز سنگر درست کردند – حالا یا هزار تا، یا بیشتر یا کمتر – اما من یک تفسیر دیگرى دارم:این سنگرها، سنگرهاى درون خیابانها نیست، این سنگرِ دلهاست؛ هزار تا هم نیست، هزاران سنگر است؛ به عدد هر مؤمنى، هر انسان باانگیزه‌ى باشرفى، یک سنگر در مقابل تهاجم دشمن وجود دارد.»
حضرت علامه حسن زاده در تقدیر از حماسه سازان آمل چنین فرمودند: «آفرین بر شمائی که فقط با سلاح ایمان در مقابل آنان قیام کردید، چنانکه به آنان مهلت ندادید که در دارالمومنین «شهرستان آمل» نفس تازه کنند. عده‌ای از آنان را به کیفرشان رسانده و عده‌ای را دستگیر و خلع سلاح کردید، شما بی‌سلاح و آنان مسلح، شما در پناه خدای عزوجل و آنان در پناه جنگل.»
آیت الله جوادی آملی در تاثیر شهادت شهدای حماسه آمل بر تداوم انقلاب اسلامی چنین می‌گوید: اصلا مکتب اسلام آن است که، خون شهید زمین را و زمینه زندگی را پاک می‌کند. وقتی خون در راه رضای خدا ریخته شد، آن خون پاک است و خون پاک آن سرزمین را پاک می‌کند .وقتی سرزمین پاک شد از آن میوه پاک حاصل می‌شود. وقتی در بزرگداشت شهدای صدر اسلام این فرازها را می‌خوانیم، می‌بینیم که می‌گوید: «طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم»‌ای شهدای راه حق شما پاک بودید و پاک شدید و سرزمینی که شما در آن دفن شده اید هم پاک است. خون شهید منطقه را پاک می‌کند خون شهید زمینه زندگی را پاک می‌کند. اگر جایی جای شهادت بود این سرزمین پاک می‌شود.قرآن کریم می‌فرماید: «والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه» خدا روییدنی‌های پربار را از سرزمین پاک می‌رویاند اگر عده‌ای در آمل در جریان حمله جنگلی‌ها به خاک و خون کشیده شدند و شربت شهادت نوشیدند، منطقه گسترده شمال را و شهر شهید پرور آمل را پاک کردند .وعده خدا این است که از سرزمین پاک میوه پاک می‌روید اذن خدا در این است که از منطقه طیب میوه‌ها و روئیدنی‌های پاک بروید.»