شهید آیت الله شيخ مهدی شاه آبادی

ی, 08/23/1395 - 09:14
شهید آیت الله شيخ مهدی شاه آبادی

حجت الاسلام شهید شيخ مهدی شاه آبادی حضرت امام خميني (ره) : با كمال تاسف و تاثر شهادت استادزاده محترم جناب حجةالاسلام آقاي شيخ مهدي شاه آبادي را به پيشگاه معظم حضرت بقية الله ارواحنا لمقدمه الفداء تبريك و تسليت عرض مي‌كنم. مقام معظم رهبري : عالم جليل و مبارز صميمي و خستگي ناپذير حجة الاسلام حاج شيخ مهدي شاه‌آبادي به شهادت رسيد و با رحلتي چنين افتخار انگيز كه موجب رضوان الهي و مجاورت اولياءالله است، به دست آورد. زندگينامه شهيد در سال 1309 ﻫ .ش در اوج اختناق سنگين و شيطاني رضاخان ، درخانه بزرگمردي كه از استوانه‌هاي عرفان و سياست بود و در دامان مادري عالم و با معرفت ، فرزندي متولد شد كه او را مهدي ناميدند. مهدي چهار سال داشت كه به منظور فراگيري قرآن مجيد وارد مكتبخانه شد و پس از دو سال ، از فراگيري قرآن فارغ وراهي دبستان «توفيق» شد . او به موجب استعداد درخشاني كه داشت ، وقتي از مدرسه به خانه برمي‌گشت ، پس از استراحت كوتاهي نزد پدر بزرگوارش آيت حق ،‌شاه آبادي رفته ،‌به فراگيري علوم ديني مشغول مي‌شد . آن گاه كه مهدي چهاردهمين بهار عمر خود را مي‌گذراند ،‌وارد مدرسه علميه «مروي» شد . سال 1327 ﻫ . ش براي مهدي سالي سرنوشت ساز بود ؛ او در يكي از عيدهاي مذهبي در مجلسي با شكوه ، افتخار پوشيدن لباس مقدس روحانيت را يافت. هرچند سال 1327 ش . براي مهدي سالي غرور آفرين بود ، اما حوادث تلخ هميشه پيشاپيش مردان خدا مي‌رود تا آنها را در كوره‌هاي سختي آبديده سازد . هنوز بيش از يك سال از طلبه شدن مهدي نگذشته بودكه در سال 1328 ش. بهترين معلم و ياور خود را از دست داد . در اين سال آيت الله شاه آبادي به سوي خداوند پركشيد . شيخ مهدي پس ازگذشت دو سال از فوت پدر راهي شهر مقدس قم شد . او يك سال در قم اقامت كرد و سپس براي گذراندن دوره دبيرستان دوباره به تهران برگشت و طي چهار ده ماه دوره دبيرستان را با موفقيت به پايان رساند . او در سال 1332 ﻫ .ش و بعد از كودتاي ننگين 28 مرداد براي اولين بار دستگير و زنداني شد ، ولي پس از مدت كوتاهي آزاد گشت . در مهرماه همان سال دوباره راهي قم شد و به تحصيل در حوزه علميه ادامه داد . او رسائل را از آيت الله مشكيني و مكاسب را از آيت الله ستوده و كفايةالاصول را از آيت الله مجتهدي آموخت . در 25 سالگي دوره سطح به پايان رسيد و در كلاس درس خارج فقه و اصول نشست . اساتيد او در درس خارج ، حضرت امام (قده) و آيات عظام بروجردي ، گلپايگاني و اراكي بودند . شيخ مهدي در درسهاي حوزه پشتكار عجيبي داشت و بسيار پيش مي‌آمد كه او تمام شب را به مطالعه مشغول بود و بعضي از شبها استراحت او بيش از چهار ساعت نبود . خود او در اين زمينه مي‌گويد : «با مختصر غذايي در ماه مبارك رمضان افطار مي‌كردم وبه مطالعه مي‌نشستم و هنوز جابه‌جا نشده بودم كه صدا مي‌زدند و مي‌گفتند دير شده و نزديك اذان است . بسرعت چيزي مي‌خوردم و به نماز مشغول مي‌شدم . در طي چند سال متمادي در ايام تحصيل اتفاق نيفتاد كه در شبانه روز بيش از چهار ساعت بخوابم ؛ حتي پنج دقيقه هم نشد»! دستگيري و زندان و تبعيد از زماني كه شيخ مهدي به تهران آمد ، مبارزات او عليه رژيم پليد پهلوي شدت بيشتري گرفته بود . اين روحاني شجاع ،‌با درك صحيح اهداف والاي امام امت (قده) و بينش كامل نسبت به موقعيت ويژه كشور ، آگاهي بخشيدن به طلاب جوان و جوانان پرشور مسلماني را كه قصد زيارت امام (قده) يا آموزش نظامي در خارج از كشور داشتند يا به هر شكل ديگري در مبارزه شركت مي‌كردند ،‌از جهت مالي در حد توان خويش ياري كرده ، امكانات مورد نياز را در اختيارشان قرار مي‌داد . همچنين ايشان در آن زمان با حزب الله ( يكي از گروههاي مسلمان و داراي خط مشي مبارزه مسلحانه ) در ارتباط بود و براي نجات دادن بعضي از زندانيان از سياهچالهاي رژيم ، نقش فعال و عمده‌اي ايفا كرد . به علت همين فعاليتهاي شبانه روزي و بي‌وقفه ، رژيم شاه ايشان را به عنوان يك روحاني برجسته و فعال در مبارزه شناسايي كرد و اين امر منجر به دست كم پنج بار زندان و يك بار تبعيد وي – به جز بازداشتهاي متعدد كوتاه مدت – گشت . در اينجا نگاهي به اولين زندان ايشان در سال 1352 مي‌افكنيم : شيخ مهدي مبارزه به دليل فعاليتهاي آشكار و پنهاني عليه رژيم سفاك پهلوي و لو رفتن ايشان در بازجوييهاي بعضي از افراد – كه از ايشان اعلاميه گرفته بودند – دستگير شد و وقتي خانه اين روحاني توسط ساواك جستجو شد ، تعداد زيادي اعلاميه و كتاب اسلامي به دست ساواك افتاد كه به زنداني شدن ايشان منجر گشت. ايشان در سال 1353 دوباره دستگير شد و پس از 20 روز آزاد شد و در سال 1354 مجدداً دستگير و شكنجه شد و رژيم ساواك در سال 1355 او را به شهرستان «بانه» (يكي از شهرهاي استان كردستان) تبعيد كرد تا شايد صداي حقگوي او را خاموش كند و با توجه به اختلاف مذهبي كه بين او و ديگر علماي شهرستان بانه وجود داشت ، امكان مبارزه را از ايشان سلب كند؛ اما ايشان نه تنها در بانه از هر گونه تفرقه و اختلاف پرهيز داشت ؛ بلكه با شركت پيوسته و مستمر در مساجد برادران اهل سنت آن شهر و گفتگوهاي صميمي با مردم و روحانيون آن ديار، ماهيت خائنانه رژيم را فشا كرد . يكي از علما مي‌گويد : «شايد بتوانم به جرأت ادعا كنم كه آقاي شاه آبادي درمدت تبعيد خود ، هيچ يك از نمازهاي يوميه‌اش را درمنزل نخواند ،بلكه در همه جماعات شركت مي‌نمود و حتي در يك يا چند مسجد خاص نماز نمي‌خواند ، بلكه سعي مي‌كرد در همه چهارده مسجدي كه در اين شهر بود ، به نوبت شركت كند .شهيد شاه آبادي در طول تبعيد ، مرتب به منزل علماي اهل سنت مي‌رفت و يا آنان را به منزل خود دعوت مي‌كرد و در اين مراوده ، آنها را به مبارزه و مخالفت با رژيم شاه فرا مي‌خواند . وي بويژه با شهيد ملا عبدالكريم – ( از علماي بانه)- انس بيشتري داشت . او در مدت تبعيد زندگي بسيار ساده و بي‌آلايشي داشت . گاهي تمامي طول شبانه روز را با يك وعده نان و پنير به سر مي‌برد و به سه ساعت خواب بسنده مي‌كرد . اين زندگي بي ‌آلايش ، درمردم محروم بانه تاثير شگرفي گذاشت . او در طول تبعيد خود ، علي رغم دستورهاي ساواك ، به شهرهاي ديگر مي‌رفت و با ديگر افرادي كه در تبعيد بودند ، ارتباط برقرار مي‌كرد . بالاخره در اثر روشنگريهاي اين روحاني شجاع بتدريج شعله‌هاي خشم و نفرت از طاغوت در دل‌توده‌هاي مردم بانه اوج گرفت و به رهبري آن رادمرد ، تظاهرات باشكوهي عليه رژيم شاه برگزار شد . رژيم هم از ترس شورش بيشتر در آن مناطق به تبعيد ايشان خاتمه داد و ايشان پس از حدود شش ماه آزاد شد . ديگر بار حجت الاسلام والمسلمين شاه آبادي در 30 خرداد 1357 به همراه 70 نفر ديگر دستگير شد . اين بار از لحظه‌ ورود به كميته ضد خرابكاري ،‌با صلابت و اقتدار خاصي با ماموران برخورد مي‌كرد و قدرت مخوف شاه را به مسخره مي‌گرفت و مرتباً به ماموران مي‌گفت : « بايد تمام اعلاميه‌ها ، كتابها و نوارهايي را كه ازمنزل دزديده‌ايد ، برگردانيد »! او حدود 5 ماه درزندان به سر برد و در آبان ماه آزاد شد ،‌ ولي پس از 12 روز مجدداً دستگير شد و در سوم بهمن 1357 – چند روز قبل از ورود امام به ايران – از زندان آزاد شد. بتحقيق مي‌توان گفت : شهيد شاه آبادي از شمار كساني است كه با صلابت و استواري خود توانستند طعم تلخ شكست و تحقير را به دژخيمان بچشانند. مبارزه بر عليه رژيم طاغوت تحت رهبري امام خميني (ره) شروع مجاهدتهاي ديني ، سياسي و اجتماعي شيخ مهدي را بايد از زمان نهضت ملي ايران و مبارزات مجاهد بزرگ ، آيت الله كاشاني جستجو كرد . او مبارزه براي تحقق احكام اسلام و حمايت از حركت روحانيت در مقابل حكومت ظالمانه رژيم شاه را تكليف خويش احساس كرد و از همان دوران شعله‌هاي خشم عليه رژيم ساواك پهلوي در درون اين طلبه جوان و پرشور زبانه مي‌كشيد . اوج گيري مبارزات او را بايد از زماني دانست كه امام (قده) با مشاهده فجايع رژيم منحوس پهلوي و هتك احكام اسلام از سوي اين رژيم غاصب و جنايتكار ،‌تنها راه پيروزي را در قيام عمومي ملت عزيز ايران و سرنگوني شاه دانست و به مخالفت با آن رژيم پرداخت . در اين هنگام حجت الاسلام مهدي شاه آبادي ،‌كه انديشه قيام را ساليان دراز در عمق جان خود پرورده بود ، صداي آشنايي را شنيد و با او عهد و پيمان بست و علاقه اين فرزند رسول خدا را با جان خويش درآميخت و از آن پس با الهام از رهبر بزرگوار اسلام با شيفتگي و پشتكار خاصي مبارزات ديني خود را تداوم بخشيد و در اين راه از هيچ كوششي فروگذار نكرد . شب عاشورا مسجد روستاي گيلان مملو از جمعيت عزادار بود و سخنران جواني براي آنها سخنراني مي‌كرد . پيش از اين چند بار به او تذكر داده بودند كه بايد در منبر براي جناب اعلي حضرت ! شاهنشاه «عاري از مهر» دعا كند ، اما او بدون توجه به آن دستورها ، هيچ گاه براي شاه دعا نكرده بود . ناگهان صداي چكمه‌هايي ، چشمها را متوجه درب مسجد كرد . رئيس پاسگاه به همراه چند تن از ژاندارمها وارد مسجد شدند و مستقيماً به طرف منبر رفتند ؛ ولي سخنران بي‌توجه به آنها به سخنراني خود ادامه داد . رئيس پاسگاه ، وقتي به منبر رسيد ، با پرخاشگري سخن روحاني را قطع كرد و او را از منبر پايين كشيد و به طرف پاسگاه برد . عده زيادي از مردم همراه آنها به راه افتادند تا ببينند رئيس پاسگاه با روحاني ‌شان چه مي‌كند . در پاسگاه ، رئيس رو به روحاني كرد و گفت : با آن كه چندبار به شما تذكر داده‌ايم ، چرا به شخص اول مملكت جناب شاهنشاه دعا نمي‌كنيد و از او تعريف نمي‌كنيد ! روحاني آزاده حجت الاسلام شيخ مهدي شاه آبادي با صداي بلند در جمع مردم و افراد پاسگاه جواب داد : « من نان امام زمان را نمي‌خورم كه حليم مشهدي عباس را هم بزنم !» فرمانده پاسگاه از اين همه شجاعت و اين جواب دندان شكن غرق در حيرت شد . جالب تر اين كه وقتي همسر فرمانده اين پاسگاه از قضيه مطلع شد ، مدتها با شوهرش قطع رابطه كرد . بي‌پروايي اين روحاني آزاده دربرخورد با طاغوت از او چهره‌اي مقاوم و سازش ناپذير ترسيم كرده بود . در سال 1350 شمسي پس از حدود 21 سال اقامت در قم به تهران آمد و پس از مدتي اهالي روستاي رستم آباد شميران از ايشان دعوت كردند تا امامت جماعت مسجد آنان را قبول كند . ايشان هم با توجه به نياز منطقه و براي جذب جوانان محل و تشكل آنان در قالب جلسات مذهبي ، اين مسئوليت را پذيرفت . ازفعاليتهاي ايشان در رستم آباد ، مي‌توان به جلسات «تفسير قرآن » اشاره كرد . در اين مجالس ، كه اكثر آنان را افراد تحصيل كرده و متدين تشكيل مي‌دادند وهمه هفته در شبهاي جمعه تشكيل مي‌شد ، موضوع بحث ، تحقيق گروهي در زمينه آيات قرآن بود . در اين مجالس ابتدا حجت الاسلام شاه آبادي نتيجه تحقيقات و مطالعات هر يك از افراد جلسه را مي‌شنيد و در پايان ، خود به نتيجه گيري و جمع بندي مي‌پرداخت . دست‌نوشته شهيد در تاريخ29/11/61 خطاب به رزمندگان اسلام بسمه تعالي در دل سنگرها و در كوه و دشت و بيابان عزيزان انقلاب و رزمندگان اسلام را بقرآن ميسپارم و از خداوند بزرگ مسئلت مينمايم تا در پناه قرآن همه رزمندگان را به سلامت و با پيروزي كامل بخانه و كاشانه خود بازگرداند و و آنان را توصيه به صبر و پايداري مينمايم و نيزتوصيه بتقوي و الهام از قرآن و قرآت و تدبير در آنرا تاكيد دارم كه مايه سربلندي درا من و پيروزي بر شيطان است والسلام عليكم و رحمةالله مهدي شاه آبادي 29/11/61 خاطراتي از دوران مبارزه همسر شهيد در اين زمينه مي‌گويد : « بچه‌ها را برمي‌داشتيم و به دنبال آقا به روستاها مي‌رفتيم .با توجه به تبليغات ضد روحاني رژيم ، ايشان جاهايي را انتخاب مي‌كرد كه سختي ، بيشترو نياز ، شديدتر باشد . در ابتداي ورود ما به روستاها با عدم استقبال مواجه مي‌شديم و گاهي مي‌شد كه بر اثر تبليغات سوء رژيم شاه عليه روحانيت به حدي افراد روستاها با ما مخالفت مي‌كردند كه حتي از فروش نان به ما ابا داشتند . لذا ايشان همراه خودشان به روستاها نان خشك و پنير مي‌بردند ؛ اما درهمين روستاها ايشان با شوق و علاقه فراواني در هدايت و ارشاد مردم مي‌كوشيدند و بيشتر توجه ايشان به جوانان و نوجوانان بود كه با برنامه‌هاي درسي – تفريحي – در علاقه مند ساختن آنان به اسلام تلاش مي‌كردند . رفتار روستائيان در روزهاي آخر اقامت ما ، با روزهاي وردمان تفاوتي توصيف ناپذير داشت . مردم با گريه ، جلو ماشين آقا جمع مي‌شدند و با اصرار و التماس از خروج ايشان جلوگيري مي‌كردند و ازاو مي‌خواستند كه دوباره و در فرصتي ديگر به آن ده برگردد ؛ ولي ايشان به جاي آن كه در رمضان بعد يا محرم آينده به همان ده برگردند ؛ اين روستا را به روحاني ديگري سپرده ، خودشان به يك روستاي ديگر مي‌رفتند ». يكي از دوستان ايشان نقل مي‌كند : « يك بار وقتي آقا آزاد شد و حكومت نظامي شاه بود ، از رستم آباد آمديم به ايشان گفتيم كه مي‌خواهيم به همراه عده‌اي به استقبال شما بياييم . آقا فرمود : اگر يك تظاهرات داغ عليه شاه راه مي‌ندازيد ، اشكال ندارد وگرنه استقبال لازم نيست و ساده مي‌آيم . ديدگاه شهيد در خصوص ولايت فقيه در رهبري حضرت امام (ره) ايشان ، قبل و بعد از انقلاب اسلامي تا آخرين دقائق عمر گرانبار خويش به طور روز افزوني بر اين عامل مهم و حياتي تأكيد مي‌فرمودند و عميقاً اعتقاد داشتند كه در زمان غيبت حضرت ولي عصر (عج) بايد تحت رهبري فقيه جامع الشرايط تشكيل حكومت داد ، اين شهيد بزرگوار، استاد و مراد خود ، حضرت امام خميني (قدس سره) را بزرگمرد تاريخ تاريخ تشيع مي‌دانستند يكي از همرزمان ايشان مي‌فرمودند : شهيد شاه آبادي يكي از روحانيوني بودند كه از همان سالهاي قم كه در درس حضرت امام ، حاضر مي‌شدند ، و تا آخرين روزي كه من ايشان را زيارت كردم ، گام به گام پشت سر امام حركت مي‌كردند و در هر مبارزه ، همراه ايشان و تابع ايشان بودند .» حجةالاسلام و المسلمين عميد زنجاني مي‌گويد : در هيئت منتخب امام براي رسيدگي به عملكرد بنياد مستضعفان با ديگر دوستان در خدمتش بوديم . مخلصانه و بي‌قرار دنبال امتثال امر امام مي‌كوشيد و مانند هر كار ديگر عجله داشت كه هر چه زودتر با ارائه گزارش كار به محضر امام ، ايشان را ياري دهد . بارها به من مي‌گفت گزارش كي تمام مي‌شود ؟ وقتي موفقيت نسبي مي‌ديد از خوشحالي در پوست خود نمي‌گنجيد و دلسوزي و بي‌قراري شهيد شاه آبادي زبانزد دوستان بود . شهادت در جبهه نبرد حق حق عليه باطل آخرين سنگر حجت الاسلام شاه آبادي نمايندگي دوره دوم مجلس بود كه مردم تهران به پاس خدمات صادقانه‌اش با اكثريت آرا در مرحله اول و با حدود يك ميليون و دويست هزار رأي او را به مجلس شوراي اسلامي فرستاد . اما تأكيدهاي مكرر امام نسبت به رفتن روحانيون به جبهه‌ها از يك طرف و عشق زايدالوصف خود او به رزمندگان كفر ستيز اسلام او را وا مي‌داشت كه با به دست آوردن كمترين فرصتي راهي جبهه‌ها شود. او حتي حاضر نبود روزهاي تعطيل مجلس را به استراحت بپردازد و اگر تنها دو روز هم تعطيل بود ، راهي جبهه‌ها مي‌شد و آن دو روز را كنار رزمندگان طي مي‌كرد . او در آخرين سفر به جبهه‌ها ، در روز چهارشنبه 15 ارديبهشت راهي جزاير مجنون شد . در جبهه ، رزمندگان براي بوسيدن دستش هجوم آوردند ، اما او امتناع كرده ، مي‌گفت : اگر رزمندگان سر ناقابل ما را بخواهند تقديمشان مي‌كنم و اين سر در مقابل آنها ارزش ندارد . آنگاه كه روز پنجشنبه 6 ارديبهشت نماز ظهر و عصر را در جمع رزمندگان اقامه كرد ، بعد از نماز ،‌سر به سجده نهاد و با روحانيت تمام به پيشگاه خداوند عرضه داشت (الهم اني اسئلك ان تجعل وفاتي قتلاً في سبيلك تحت راية نبيك و وليك مع اوليائك ..) و چه زود خداوند تقاضاي او را اجابت كرد . پس از نماز به بازديد خود از جزاير مجنون ادامه داد . هواپيمايي روز قبل با آتش رزمندگان قهرمان سقوط كرده بود كه درا دامه ، از‌آن هم بازديد به عمل آورد . آن شب ، جمعه بود و چون قرار بود دعاي كميل برگزار شود ،‌ايشان مي‌خواست به طرف «مقر» برگردد. ناگهان صداي انفجار خمپاره‌اي همه چيز را عوض كرد و لحظه‌اي بعد نداي منادي آسمان برخاست كه به شيخ نستوده مي‌گفت : ( ارجعي الي ربك راضية مرضيةفادخلي في عبادي و ادخلي جنتي ) فرشتگان بالهاي خود را گشوده بودند تا در شب شهادت امام كاظم (ع) شاهد معراجي ديگر باشند و روح شهيدي را به كاروان حسينيان ملحق كنند . خورشيد خون گرفته بود و سعي مي‌كرد هر چه زودتر خود را در افق پنهان كند تا شاهد آن لحظه دردناك نباشد . گويي خورشيد نيز درخون تپيده بود . پيكر مطهر اين شهيد عزيز به تهران منتقل شد و از مجلس شوراي اسلامي به طرف بهشت زهرا تشييع شد و در كنار ديگر شاهدان گلگون كفن آرميد . پيام حضرت امام (ره) در شهادت شهيد شاه آبادي بسم الله الرحمن الرحيم انا لله و انا اليه راجعون با كمال تأسف و تأثر شهادت استادزاده محترم جناب حجةالاسلام آقاي شيخ مهدي شاه آبادي را به پيشگاه معظم حضرت بقية الله ارواحنا لمقدمه الفداء تبريك و تسليت عرض مي‌كنم . مبارك باد بر آن حضرت چنين فداكاران و جانبازان در راه هدف بزرگ و اسلام عزيز كه با شهادت افتخار آميز خود ملت عظيم الشأن ايران ، بويژه روحانيت عاليقدر را سرافراز مي‌نمايد . اين شهيد عزيز ، علاوه بر آن كه خود مجاهدي شريف و خدمتگزاري مخلص براي اسلام بود و در همين راه به لقاءالله پيوست ، فرزند برومند شيخ بزرگوار ما بود كه حقاً حق حيات روحخاني به اين جانب داشت كه با دست و زبان از عهده شكرش برنمي‌آيم . از خداوند متعال براي اين شهيد سعيد و ساير شهداي در راه اسلام ، رحمت در جوار خود و براي فاميل معظم و حضرات آقازادگان محترم شاه آبادي دامت افاضاتهم صبر و اجر عظيم خواستارم . روح الله الموسوي الخميني

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.