تاملی تاریخی و فقهی بر اعدام‌های منافقین در سال ۶۷

ش, 05/05/1398 - 08:22
تاملی تاریخی و فقهی بر اعدام‌های منافقین در سال ۶۷

 

تاملی تاریخی و فقهی بر اعدام‌های منافقین در سال ۶۷

اسلام برای مقابله با اهل بغی دستور سرکوب مسلحانه داده است زیرا آنان خروج و قیام مسلحانه کرده‌اند. حضرت امام صرفاً آن دسته از منافقین زندانی که «بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند» را «محارب و محکوم به اعدام» برشمرده‌اند.

[تاملی تاریخی و فقهی بر اعدام‌های منافقین در سال ۶۷]

به گزارش خبرنگار حوزه احزاب خبرگزاری فارس، سجاد چاره‌دان در پی‌‌انتشار صوت آیت‌الله منتظری توسط بیت وی در سالروز مبارزه قاطعانه در برابر محاربه و بغی‌سازمان منافقین علیه جمهوری اسلامی ایران یادداشتی را با عنوان «تاملی تاریخی و فقهی بر اعدام های منافقین در سال67» در اختیار فارس قرار داد که متن این یادداشت به شرح ذیل است:

صوت منتشرشده آیت‌الله منتظری توسط بیت وی در سالروز مبارزه قاطعانه در برابر محاربه و بغی سازمان منافقین علیه جمهوری اسلامی ایران باز مورد توجه محافل ضدانقلاب،بی‌بی‌سی، سازمان تروریستی منافقین خلق قرار گرفت.

 

در این نوشتار جهت تأمل بر مسئله تاریخی و فقهی اعدام های منافقین در سال 67 به تبیین «مشروعیت فقهی و حقوقی اعدام‌های منافقین در سال 67» پرداخته می شود تا راهی جهت ورود روحانیون و طلاب در این مسئله مهم که منتظری و یاران او و سازمان منافقین حضرت امام خمینی (ره) را، «جنایت کار تاریخ» لقب داده اند،دفاع منطقی نمایند.

 

در این جا به سه محور می‌پردازم:

 

1-تشریح و تبیین حکم فقهی بغی

 

2-تشریح وضعیت و عملیات منافقین علیه جمهوری اسلامی ایران

 

3-«مغالطات آیت الله» و نتیجه آن

 

1-تشریح و تبیین حکم فقهی بغی

 

فقهای شیعه و سنی در مباحث فقه سیاسی اسلام در تبیین گروه های درون حکومت و برون حکومت و وضعیت نظری آنان مفصل پرداخته اند و از جمله به گروهی پرداخته اند که در برابر حکومت اسلامی خروج کرده و دست به مقاتله با آن حکومت و برهم زدن امنیت ملی و امنیت روانی و اخلاقی و اجتماعی از طریق قتل و کشتار و ترور پرداخته اند که این گروه « اَهلُ بَغی » یا « بُغات » نام دارند که مفرد آن « باغی » می شود.

 

واژه ی « بغی » در لغت « زنا » کردن، از حد خارج شدن و تعدی نمودن است و اسم فاعل آن « باغی » است.

اما فقها تعریف ویژه ای برای آن دارند. فقیه عظیم‌الشأن و بزرگ تشیع حسن بن یوسف بن مطهر معروف به علامه حلی از فقهای قرن هفتم هجری، اهل بغی و بغات را چنین تعریف کرده است:

« باغی و اهل بغی » هر کسی است که بر امام و پیشوای عادل خروج کند و مسلحانه بشورد. جهاد این فرقه با دعوت و درخواست آن امام و یا کسی که آن را امام تعیین و منصوب کرده باشد بر مسلمانان واجب است به طور کفایی، مگر آن که توبه نمایند و... .» ( تبصرة المتعلمین، ص 81)

 

ابوالقاسم، نجم الدین، جعفر بن حسن، معروف به محقق حلی نیز «بغات» را به همین تعریف کرده است. (المختصر النافع، ص 134)

 

فقها، جنگ جمل، نهروان و صفین را نمونه ی تاریخی جنگ با اهل بغی معرفی کرده‌اند.

مسأله مهمی که در رابطه با اهل بغی مطرح بوده «کیفیت مقابله با آن‌هاست». چگونه باید با بغات مقابله نمود؟ آیا باید با آنان جنگید ؟ در این صورت با اسرا و اموال و اولاد آنان چگونه باید رفتار کرد؟

در پاسخ به این سؤال باید این نکته را نیز اضافه کنیم که بغات و اهل بغی به ظاهر مسلمان هستند؛ یعنی شهادتین را می گویند و معاد را انکار نمی کنند و بالأخره تظاهر به اسلام می کنند اما با خروج و شورش مسلحانه علیه امام عادلِ جامعه اسلامی اساس نظم و استواری جامعه را بر هم می زنند و از درون، اسلام و مسلمانان را تضعیف می کنند و بدین وسیله زمینه را برای هجوم کفار و خارجیان ناگزیر آماده می سازند و این همان چیزی است که با جرأت می توان آن را « تهدید کیان اسلام و مسلمانان » نامید که در پی نابودی و اسقاط نظام دینی است که در آن عملیات و خروج هسته و شیرازه امنیت و کیان اسلام پاشیده می شود.

 

اسلام برای مقابله با اهل بغی دستور سرکوبی مسلحانه را داده است. زیرا آنان خروج و قیام مسلحانه کرده اند.

اما با توجه به مبانی عدل و انصاف که روح اسلام با آن عجین می باشد، فقها اهل بغی را به دو دسته تقسیم کرده اند و برای هر کدام حکم و شیوه ی جداگانه ای قایل شده اند.

 

1) « ذی فئه »: یعنی آن تیپ و دسته از باغیانی که دارای گروه و سازماندهی و تشکیلات پشت جبهه هستند.

یعنی، غیر از افراد مهاجم کسان دیگری را نیز تجهیز و آماده کرده اند که در صورت لزوم از آن ها استفاده می نمایند. این ها را اصطلاحاً « باغیان ذی فئه » می‌نامند.

 

طبق آرای فقهی، با این دسته از باغیان باید جنگید و مجروحانشان که اسیر می شوند اعدام می گردند و فراری هایشان مورد تعقیب قرار می گیرند تا کاملاً متلاشی شوند و لانه ی فساد آنان از بین برود.

 

2) « غیر ذی فئه »؛ یعنی آن دسته باغیانی که دارای سازماندهی و تشکیلات پشت جبهه نیستند، بلکه همان هایی هستند که در معرکه حاضرند.

مجروحان « باغیان غیر ذی فئه » را نمی شود اعدام کرد، و فراریان آنها مورد تعقیب قرار نمی گیرند و فقط تا حد تفریق و پراکنده سازی با آنان برخورد می شود.

مسأله خاص دیگری که در این جا باقی مانده و توضیح آن ضروری است اموال اهل بغی هست.

 

طبق مبانی فقهی اسلام- که هیچ یک از فقها در آن اختلاف نظر ندارند- اموال اهل بغی را نمی‌شود به غارت گرفت و به عنوان غنیمت جنگی اخذ کرد و همچنین زنان و اولادشان را نمی شود به عنوان اسیر جنگی به اسارت گرفت.

اما برخی از فقها گفته اند: آن قسمت از اموال و دارایی اهل بغی را که در لشگرگاه باشد می‌توان به عنوان غنیمت جنگی گرفت.

 

شیخ بهاء الدین عاملی معروف به شیخ بهایی درباره اهل بغی و جنگ با آنان می‌گوید:

 

« ... طایفه سوم که قتال کردن با ایشان واجب است چون یاغیان و خوارج و ایشان طایفی اند که از امام زمان روی گردان و یاغی شده باشند و قتال با ایشان واجب است تا آن که به امام بگروند یا کشته شوند.

هر گاه که متفرق شوند، خالی از آن نیست که گروهی دیگر سوای آن هایی که به جنگ آمده باشند خواهند بود یا نه، بر تقدیر ( فرض ) اول واجب است که ایشان را بکشند و در عقب گریخته ها ( فراری ها ) ی ایشان رفته بگیرند و بکشند.

و بر تقدیر ثانی احتیاج به این ها نیست، بلکه وقتی که شکست خوردند و گریختند کافی است.

و به اجماع مجتهدان ذریت این طایفه و زنانشان را مسلمانان مالک نمی شوند و همچنین مالک نمی شوند چیزی از مال های این طایفه را که در لشگرگاه نباشد، خواه قابل انتقال باشد و خواه قابل انتقال نباشد و در مال های ایشان که در لشگرگاه است میانه ی مجتهدان خلاف (اختلاف نظر) است که آیا لشگریان مالک آن می شوند یا نه. اصح ( نظریه‌ صحیح‌تر) آن است که مالک آن نمی شوند.» (جامع عباسی، ص 155)

 

علامه حلی نیز در این باره چنین فرموده است:

 

« اهل بغی دو دسته‌اند:

 

1. دسته‌ای که دارای فئه هستند. اینان اسیرانشان اعدام می شوند، فراری هایشان تعقیب می گردند و مجروحانشان کشته می شوند.

 

2. آن دسته که دارای فئه نیستند. اینان اسرار و مجروحانشان اعدام نمی شوند و فراری هایشان مورد تعقیب قرار نمی گیرند. یاغیان و فرزند و اموالشان به اسارت غنیمت جنگجویان مسلمان در نمی آید. » ( تبصرة المتعلمین، ص 81)

 

تا اینجا این مسئله فقهی تبیین شد.البته بین بغی و محاربه فرق وجود دارد.

 

1) محاربه عبارت است از: تجهیز یا حمل اسلحه و یا کشیدن و تجرید آن به منظور ایجاد رعب و وحشت در مردم خواه مسلمان باشند و خواه کافر. این کار یا شرارت محض و یا به منظور دزدی است.

اما بغی عبارت است از قیام مسلحانه عده ای در برابر امام عادل جامعه ی اسلامی به منظور برانداختن حکومت اسلام.

 

2) محاربه ممکن است به صورت فردی و یا جمعی صورت بگیرد. اما بغی خروج و یک قیام جمعی و تشکیلاتی است.

 

3) محارب، اعم از کافر و مسلمان است، یعنی هم ممکن است کافر باشد و هم مسلمان.

اما باغی کسی است که تظاهر به اسلام می کند و شهادتین ( لا اِلهَ اَلاّ الله وَ مُحَمّدٌ رَسُولُ الله ) می گوید، اما در برابر امام عادل مسلمانان قیام مسلحانه می کند.(جنگ صفین-جنگ معاویه با امام علی علیه السلام مصداق این هست)

 

4) توبه ی محارب بعد از اسارت و دستگیری قبول نیست اما توبه ی باغی در صورت ''ذی فئه نبودن'' بعد از اسارت نیز قبول است.

 

5) برای محارب چهار نوع کیفر ( حد شرعی ) پیش بینی شده اما برای « باغی » این حدود پیش بینی نشده است. فقط دستور قتال و جهاد داده شده که در آن یا تسلیم امام عادل مسلمانان می شوند و یا کشته می گردند.

 

این تشریح و تبیین حکم فقهی این مسئله و حال به تشریح وضعیت و مصداق آن پرداخته که از جمله آنان سازمان منافقین جز این مصداق بغی و داشتن تشکیلات و عقبه قوی فکری،عملی،لجستیکی، اطلاعاتی،اقتصادی،بین المللی و...بود.

 

2-تشریح و تبیین وضعیت تاریخی

 

*در دام سابقه

 

آیت الله حسینعلی منتظری، در سال 1301 خورشید در نجف آباد اصفهان زاده شد.

 

او در‏ ‏خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد. ‏پدرش حاج علی کشاورز ساده‌ای بود که در کنار کار‏ ‏روزانه‌اش با کتاب و کتابخانه دمساز، و معلم اخلاق و مدرس قرآن بود. ‏منتظری از 7 سالگی آموختن را با ادبیات فارسی و‏ ‏سپس صرف و نحو عربی آغاز کرد، و در سن 12 سالگی به‏ ‏حوزه علمیه اصفهان وارد شده و در سن 19 سالگی اصفهان را برای ادامه تحصیل ترک کرد و به قم آمد.

 

وی فقه و فلسفه را نزد آیت الله محمدحسین بروجردی، امام خمینی و علامه طباطبایی تحصیل کرد و به درجه‌ اجتهاد رسید.

 

آیت الله منتظری یکی از بهترین شاگردان دروس عالیه فقه، اصول و فلسفه اساتیدی همچون آیت الله العظمی بروجردی و امام خمینی و علامه طباطبائی بودند و همراه با شهید مطهری درس خارج امام خمینی در حوزه علمیه قم‏ را پایه گذاری کردند.

 

پس از رحلت آیت‌الله بروجردی (در سال 1340 خورشیدی)‏ ‏نظر بسیاری از بزرگان و اساتید حوزه علمیه متوجه چند نفر از علما من جمله آیت‌الله گلپایگانی، آیت‌الله شریعتمداری، آیت‌الله مرعشی نجفی و امام خمینی گردید. از جمله آیت‌الله منتظری و شهید مطهری قائل به‏ ‏اعلمیت امام خمینی بوده و زعامت وی را به صلاح اسلام و‏ ‏مسلمین تشخیص دادند.

 

در عید نوروز سال 1345 به دنبال دستگیری شهید‏ ‏محمد منتظری ، آیت الله‏ ‏منتظری نیز بازداشت شد. ‏ ‏آیت الله منتظری چند ماه پس از آزادی از زندان مجددا‏ ‏دستگیر و به مدت پنج ماه به زندان افتاد. در‏ ‏زمان برگزاری جشنهای تاجگذاری وی به مدت سه ماه به مسجد سلیمان تبعید شد و پس از آن از رفتن به قم منع شدند . ولی آیت الله منتظری به قم عزیمت کرد و از آنجا به نجف آباد تبعید شد. پس از چند ماه ساواک مجددا ایشان را دستگیر و پس‏ ‏از محاکمه به‏ ‏یک سال ونیم زندان محکوم کرد. ‏‏آیت الله منتظری پس از سپری کردن دوران محکومیت، راهی قم گردید ولی رژیم مجدداً ایشان را به‏ ‏نجف آباد تبعید نمود. فعالیت ایشان در نجف آباد به گونه ای بود که مجددا ساواک به مرکز نوشت: "نمازجمعه منتظری یک پایگاه سیاسی برای مبارزه با‏ ‏رژیم است". نماز جمعه های نجف آباد و اصفهان از تأثیر گذارترین کانون‌های مذهبی و مؤثر در پیروزی انقلاب بود که هر دو با فکر و پیگیری آیت الله منتظری به وجود آمد. ‏‏بار دیگر آیت‌الله منتظری به سه سال تبعید در طبس محکوم شد. نامه سرگشاده آیت‌الله منتظری به‏ ‏علما و مردم مسلمان ایران در مورد اتحاد علیه امپریالیسم و صهیونیسم‏ ‏مجدداً خشم حکومت را برانگیخت.‏ ‏تسلیم ناپذیری ایشان سبب شد که در اواسط سال 1353 رژیم به تبعید مجدد‏ ‏وی تصمیم گرفت و ایشان را پس از گذشت یک سال از طبس به خلخال تبعید کرد . در خلخال نیز آیت الله منتظری به مبارزه خود ادامه داد و مأموران رژیم در نهایت پس از گذشت حدود چهار ماه وی را به‏ ‏تبعیدگاه سقز منتقل کردند.‏ ‏در تبعیدگاه سقز نیز ساواک تصمیم به بازداشت و‏ ‏انتقال وی  به تهران گرفت .‏ ‏در تیرماه 1354 آیت الله منتظری را از تبعیدگاه سقز روانه زندان‏ ‏کرده  و وی مدت 6ماه را در سلولی انفردادی در زندان اوین گذراند .

 

‏ ‏آیت الله منتظری سرانجام در یک دادگاه‏ ‏نظامی به ده سال زندان محکوم‏ ‏شد . و پس از گذراندن‏ ‏حدود سه سال ونیم از دوران محکومیت به همراه آیت الله‏ ‏طالقانی در هشتم آبان 1357 از زندان آزاد شد.

 

‏در بخشی از پیام امام خمینی به‏ ‏مناسبت آزادی آیت الله منتظری آمده است: ‏ ‏"هیچ از دستگاه جبار جنایتکار تعجب نیست که مثل جنابعالی‏ ‏شخصیت بزرگوار خدمتگزار به اسلام و ملت را سالها از آزادی-‏ابتدایی‌ترین حقوق بشر – محروم و با شکنجه های قرون وسطایی با او و‏ ‏سایر علمای مذهب و رجال آزادیخواه رفتار کند. خیانتکاران به کشور و‏ ‏ملت از سایه مثل شما رجال عدالتخواه می‎ترسند. باید رجال دین و‏ ‏سیاست در بند باشند تا برای اجانب و بستگان آنان هرچه بیشتر راه چپاول‏ ‏بیت المال و ذخائر کشور باز باشد.»

 

پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی آیت الله منتظری رییس مجلس خبرگان قانون اساسی شد و نقشی کلیدی در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی به خصوص در اصل مربوط به رهبری ایفا کرد .وی نظریه‌ ولایت فقیه را در قانون اساسی گنجاند و سپس با تدریس این نظریه در درس خارج خود و انتشار چهار جلد در باره‌ ولایت فقیه، مهم‌‌ترین نظریه‌ پرداز حکومت اسلامی پس از امام خمینی شناخته شد.

 

در سال 1364، مجلس خبرگان رهبری، با آنکه امام خمینی همچنان در قید حیات بود، آیت الله منتظری را به جانشینی رهبر جمهوری اسلامی انتخاب کرد .

 

*سقوط آیت الله

 

یکی از مسائل در مورد منتظری،مسئله عزل وی بود که در این جا به شرح ماوقع نمی پردازم چرا که در جاهای مختلفی به آن پرداخته شده هست.

 

آقای منتظری بعد از عزل از قائم مقام رهبری شدت کینه ورزی‌اش به امام خمینی (ره) و یاران دیگر امام به انواع مختلف بروز داد و هیچ‌گاه نتوانست از بافت روحی مبتنی بر غرور و تکبر و لجاجت و ساده اندیشی رهایی پیدا کند.

 

*در دام منافقین؛علیه دیروز خود

 

کسی که روزی «امید امت و امام» تلقی می شد و به عنوان یک مخالف تئوریک سازمان مجاهدین خلق در رد آنان مطلب می نوشت و سخن می گفت و حتی داغ فرزندش را هم از جنایت منافقین در هفت تیر بر دل داشت، بعدها به مرور به سمت حمایت از آنان (اگرچه نه به لفظ) کشیده شد و همین تفاوت نگاه به منافقین از جانب او و امام (به انضمام برخی مسائل دیگر) کار را بدانجا کشید که حضرت امام «حاصل عمر» خود را «با دلی شکسته و سینه ای گداخته از آتش بی مهری‌ها» کنار بگذارند.

حضرت امام در این مدت سعی بسیار نمودند تا آقای منتظری حقایق مربوط به منافقین را درست درک کند ولی وی با تأکید گسترده بر وجود «شکنجه های سبعانه و اعدام‌های بی رویه» در زندان ها، منافقین را افرادی مظلوم فرض می کرد که برای احقاق حق آنان باید هر کاری کرد؛ یعنی آقای منتظری در ذهنیت خود به عنوان یک عمل صحیح اسلامی و واجب شرعی به دفاع از منافقین در برابر شکنجه ها و اعدام هایی که ادعا می شد وجود دارد برخواسته بود.

وی در نوشته کوتاهی خطاب به امام آورده است: «شنیده شد فرموده‌اید: "فلانی [یعنی آقای منتظری] مرا [یعنی امام را] شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض می کند" البته حضرتعالی را شاه فرض نمی کنم ولی جنایات اطلاعات شما و زندان‌های شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است، من این جمله را با اطلاع عمیق می گویم.» (خاطرات آقای منتظری، جلد 2، صفحه 1212)

 

حضرت امام در نامه معروف 6 فروردین 68 به آقای منتظری بر چند نکته تأکید کرده‌اند که تا حدی ماجرا را تبیین می کند. ایشان به آقای منتظری نوشته‌اند: «ساده لوح هستید و سریعاً تحریک می شوید» و در بخشی دیگر از همان نامه به تحریک شدن آقای منتظری توسط منافقین اشاره فرموده و درباب انتقادات او به نظام نوشته‌اند: «به قدری مطالبی که می گفتید دیکته شده منافقین بود که من فایده ای برای جواب آنها نمی دیدم» و در ادامه نامه هم به این مطلب که آقای منتظری تریبون منافقین شده است پرداخته و مرقوم کرده‌اند: « نامه ‏ها و سخنرانی هاى منافقین که به وسیله شما از رسانه‏ه اى گروهى به مردم مى‏رسید؛ ضربات سنگینى بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتى بزرگ به سربازان گمنام امام زمان-روحى له الفداء- و خون هاى پاک شهداى اسلام و انقلاب گردید.»

 

منتظری در دام نفودهایی افتاده بود که هویت پیشین او را مردود و از وی به عنوان پیشمرگ و عمله سیاسی استفاده می کردند تا بتوانند بعد از خیانت های آشکار و کثیف به اسلام و انقلاب و مردم ایران،خود را موجه جلوه داده و با فردی که در درون خود دچار اشکالات نفسانی بود پیوند خوردند.

 

آقای منتظری براساس نگرش های حداقلی به سیاست ورزی و زود فریب خوری و نداشتن قدرت مصداق یابی و از طرفی با مولفه های رذایل اخلاقی چون کینه و لجاجت و خودبرتربینی صراط انقلاب را نگاه و اندیشه و اشارات خود می دید و هرگاه مخالفتی با نظر او می شد و از طرفی اطلاعی از جوانب کار نمی شد فورا براشفته می‌شد و اظهارات او محل توجه منافقین تا کسانی که دشمنان خونین اسلام و انقلاب و مردم بودند،قرار می‌گرفت.

 

*شیفتگی منتظری و مسیری که رفت

 

پس از ناکامی منافقین در عملیات مرصاد،‌امام با نوشتن نامه‌ای رسما محارب بودن سازمان منافقین را اعلام و دستور منافقینی که همچنان بر سرموضع حمایت از این سازمان و دشمنی با جمهوری اسلامی هستند را صادر می‌کنند. در بخشی از این نامه آمده است «با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاری های حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندان های سراسر کشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری کرده و می‎کنند محارب و محکوم به اعدام می‎باشند.»

 

آیت‌الله منتظری که نه ماه است عزادار اعدام سیدمهدی هاشمی است از در حمایت از منافقین و حمله به امام و نظام درمی‌آید. ازجمله اقدامات او نگارش دو نامه‌ تند و هتاکانه به امام در 9 مرداد و 13 مرداد است. پس از آن‌که اعتراضات و نامه‌نگاری های او به نتیجه نمی‌رسد از چهار تن از مسئولان مرتبط با این قضیه-آقایان نیری (حاکم شرع)، اشراقی (دادستان)، رئیسی (معاون دادستان) و پورمحمدی (نماینده اطلاعات در اوین)- دعوت می‌کند تا به منزلش بیایند. اول محرم این دیدار صورت میگیرد.

 

منتظری انتقادات خود را با تعابیر تندی علیه جمهوری اسلامی و امام مطرح می‌کند و البته پاسخ می‌شنود.

 

منتظری در این ملاقات بعد از القای جنایت کار بودن امام به استنادات در رد اعدام منافقین می پردازد که باید مورد عفو قرار می گرفتند به استناد رفتار امام علی علیه السلام در جنگ جمل.

 

*مجاهدین (منافقین) خلق مصداق «فئه باغیه»

 

*سازمان منافقین در سال 60/تشریح وضعیت

 

با کنار گذاشتن بنی صدر از فرماندهی توسط امام و اعلام عدم کفایت سیاسی او برای ریاست جمهوری در مجلس،به یک باره تمام آرزوها و آمال منافقین بر باد رفت.آنها در یک اقدام شتاب زده در اواخر خرداد 60 علیه نظام اعلام جنگ مسلحانه نمودند و همه سازمان به صورت یک پارچه در فاز ترور قرار گرفت.همه قسمت ها و افرادی که تا به حال در نهادهای دیگر سازمان اعم از سیاسی-اجرایی،اجتماعی و... کار می کردند به صورت نظامی در آمدند.به صورتی که وظیفه واحد تدارکات تهیه و توزیع سلاح و مهمات،قرص سیانور و بی سیم بود وظیفه نهاد کارگری شناسایی افراد شاخص،شناسایی انبارها و نقاط حسّاس کارخانجات برای ترور و انفجار مشخص گردید و نهاد دانش آموزی برای اجرای عملیات تروریستی معیّن گردید.

 

با شروع جنگ مسلحانه در 30 خرداد 60،وابستگان و هواداران سازمان دور جدید تخریب،قتل،غارت و آشوب که حکم محاربه داشت در تهران و بسیاری از شهرها آغاز کردند.پس از شروع جنگ صدها نفر از سپاهیان،بسیجیان،روحانیون و مردم کوچه و بازار به وسیله ترورهای کور و انفجار توسط منافقین به شهادت رسیدند.آنان پس از سوءقصد نافرجام به جان آیت الله سید علی خامنه ای توانستند با انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی که شهید بهشتی و یارانش در آنجا جلسه داشتند،و دفتر نخست وزیر و دادستانی،رئیس دیوان عالی کشور،رئیس جمهور،نخست وزیر،دادستان کل کشور،تعدادی از نمایندگان مجلس و وزرا و دهها نفر از مسئولین نظام و ائمه جمعه استان ها را به شهادت برسانند.تحلیل سازمان در فاز نظامی که مجلس و دولت و قوه قضاییه را نشانه رفته بود آن بود که با ترور و نابودی مسئولان نظام،مشکل قانونی برای کشور فراهم و رأس های تامین نیازهای کشور را از سر راه برداشته و خود به خود نظام جمهوری اسلامی فرومی پاشد.

*جنون حیوانی سازمان مجاهدین

سازمان منافقین وقتی از مسأله براندازی در کوتاه مدت ناامید شدند، دست به کارهای جنون آور زدند که از حیوانات هم سر نزده بود.رجوی و معاونش دستور قتل عام مردم و کوچه و بازار را صادر کردند.دستور این بود «بزن،بکش تا راه مبارزه باز شود!» با این دستور افراد سازمان شروع به آتش زدن خانه ها،انفجار میان مردم،ترور افراد معمولی،ربودن،شکنجه و زنده به گور نمودن افراد را آغاز کردند که این جنایات نیز نتیجه عکس داد و تعداد زیادی از اعضای سازمان در حین انجام این قبیل اقدامات دستگیر شدند.(کارنامه سیاه،ج 2)

پس از ناکامی در این مرحله سازمان به تظاهرات شورشی و مسلحانه روی آورد.خط اصلی که توسط فاضل مصلحتی،عضو مرکزیت دانش آموزی این بود که ما باید تظاهرات مسلحانه را تشدید کرده تا مردم بیشتری کشته شوند و انگیزه مبارزه پیدا کنند و رودروری نظام قرار گیرند.(کارنامه سیاه،ج 1،ص 157) با این پیش فرض تظاهرات مسلحانه به همراه آتش زدن بانک ها،پرتاب کوکتل به طرف مردم و پمب بنزین‌ها و شلیک به سوی مردم آغاز گردید.اوج این تظاهرات شورشی و اغتشاش دیوانه وار در پنجم مهر سال 60 بود که همگی این اغتشاش ها سرکوب و شکست خورد.

با اوج گیری خشونتِ سازمان،به فرمان امام (صحیفه امام،ج 15،ص 100) مردم با سپاه و مراکز اطلاعاتی همکاری گسترده ای را آغاز کردند. آنان همه موارد مشکوک،از جمله رفت و آمد به خانه های تیمی را گزارش می‌دادند. حتّی پدران و مادرانی که فرزندانشان عضو سازمان شده،در ترور و ناامنی دست داشتند،مخلصانه گزارشِ حرکات فرزند خود را به کمیته ها،سپاه و اطلاعات می دادند و بدین ترتیب بخش بزرگی از قدرت منافقین از طریق همکاری مردم از بین رفت.ضربات پی در پی به سازمان همراه با نفرت عمومی جامعه و دستگیری و کشته شدن سران ترور باعث از هم پاشیدگی تشکیلات ترور در کشور گردید.

*تشکیل ارتش آزادی بخش علیه حکومت اسلامی

نظریه پردازان سازمان منافقین پایان فاز قیام مسلحانه را پیروزی خود می دانستند،ولی این هدف گذاری عملی نشد بلکه به علت ضربه های شدید که از نظام و مردم در این مرحله دریافت نمودند تعداد زیادی از کادرهای اصلی خود را از دست دادند و برای جلوگیری از فروپاشی کامل،دستور خروج آنها از سوی سازمان به خاک بیگانه صادر گردید.از طرفی بخشی از اعضای سازمان در زندان بودند.

 

پس از توافق رهبران سازمان و حاکمان بعث عراق در سال 61 در فرانسه،کادرهای ترور سازمان در خاک عراق مستقر شدند.در این توافق،تهیه امکانات،مکان،تسلیحات،رادیو و پول از عراق و ترور و کشتار توسط سازمان تعیین شد.در این راستا در سال 62 و 63 سازمان تیم های ترور را به داخل ایران می فرستاد که بسیار ناموفق بودند. 

پس از ورود رسمی رجوی و سازمانش به بغداد در خرداد 65،نیروهای نظامی سازمان که در کردستان عراق بودند به اضافه نیروهایی که از ترکیه،ایران،پاکستان و فرانسه به آن ها ملحق شده بودند در داخل قرارگاه های تشکیلاتی سازماندهی شدند و سلسله عملیات هایی محدودی با هماهنگی و حمایت و پشتیبانی عراق در غرب کشور علیه رزمندگان اسلام انجام دادند و تعدادی را شهید و مجروح نمودند.این عملیات های محدود برای سازمان موفقیت محسوب می‌شد. به خصوص که راهبرد جنگ شهری به صورت کامل شکست خورده بود.از این به بعد راهبرد سازمان جنگ جبهه ای یا به تعبیر خودشان جنگ آزادی بخش نام گرفت.

راهبرد جنگ آزادی بخش در سال 65 با آغاز عملیات های گردانی و با سر و صدا آغاز شد و رژیم بعث نیز که به دنبال چنین مزدورانی بود سیل کمک های مادی،تسلیحاتی،پشتیبانی، لجستیگی،اطلاعاتی و سلاح های عراقی به همراه آموزش های نظامی را به سوی آنها سرازیر نمود. (مجاهدین خلق در آیینه تاریخ،ص 392)

یک سال پس از ورود رجوی به عراق و پس از ملاقات او با صدام،ارتش آزادی بخش شکل گرفت و سلسله عملیات هایی را در کنار ارتش بعث عراق علیه رزمندگان آغاز نمود.واقعیت امر این بود که عراق در سال 66 تعداد 50 لشکر مجهز و کامل و آموزش دیده داشت و به دو سه هزار نیروی سازمان احتیاجی نداشت.هدف عراق از به کارگیری آنها در جنگ،مقابله به مثل با ایران بود که از مجلس اعلای عراق حمایت می کرد.ضمن اینکه آنها عملیات فریب بودند که برای بهره برداری اطلاعاتی،جاسوسی،جنگ روانی و تخلیه اطلاعات سریع از اسرا از آنها استفاده می شد.در واقع عملیات ها توسط عراق صورت می گرفت هر چند افراد سازمان نیز در آن شر ممت داشتند ولی عراق بخشی از متصرّفات و غنایم جنگی و اسرا را در اختیار انها قرار می داد تا تبلیغات رسانه ای کنند.

سازمان در سال 66 بیلان کار ارتش خود را با آمار و ارقام شگفت انگیز بیان می کرد،به گونه ای که با همین تبلیغات توانست کیفیت و کمیت نیروهای خود را شدّت و وسعت بخشد.براساس آمار حفاظت اطلاعات ستاد مشترک سپاه تا تاریخ 30/ 3/ 67 سازمان جمعاً 84 مورد عملیات ایذایی یا تک های هماهنگ شده علیه واحدهای جمهوری اسلامی انجام داده که در این میان توانسته صدها نفر از رزمندگان را شهید و مجروح نماید و خسارات زیادی به جمهوری اسلامی وارد نماید.(بررسی شکست سازمان مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان،ص 57)

 

سیر عملیات نظامی و تبلیغات گسترده سازمان در سال 67 شدت گرفت به گونه ای که در «عملیات آفتاب» در منطقه شوش توانستند با همکاری رژیم بعث عراق و اصل غافلگیری،خط پافندی ارتش را تصرف نموده و پس از شهید و مجروح نمودن تعدادی از رزمندگان و گرفتن غنائم قابل توجه عقب نشینی نمایند. 

انجام عملیات آفتاب در فروردین 67 و تبلیغات وسیع آن،سازمان را در مسیر جدیدی از عملیات های گسترده قرار داد به گونه ای که در پایان روزهای خرداد 67 بعد از نشست محرمانه صدام و رجوی،تجهیزات سنگینی شامل تانک‌های تی 55 و نفربرهای پی‌ام پی در اختیار سازمان قرار گرفت. سازمان با این امکانات وسیع حمله به مهران را تحت عنوان «عملیات چلچراغ» آغاز کرد و توانست با آتش توپخانه و زرهی عراق شهر را به تصرف درآورد و پس از ورود خسارات زیاد و شهید و مجروح نمودن تعداد قابل توجهی از رزمندگان،با گرفتن اسرا و غنایم و با دعوت از خبرگزاری‌های خارجی برای تهیه عکس و فیلم فراوان عقب نشینی نماید.این عملیات غرور سازمان و رهبران آن را به جایی رساند که اظهار می کردند که ''ما که می‌توانیم مهران را آزاد کنیم، می‌توانیم تهران را نیز آزاد کنیم''.

لذا برای فتح تهران یک مقطع سه ماهه را در نظر گرفتند و شروع به سرمایه‌گذاری کلان نمودند که با پذیرفتن قطعنامه 598 توسط ایران نقشه‌های آنها با بن بست مواجه شد. لذا عملیات پیش بینی شده خود را به دستور صدام به جلو انداختند. همزمان از طرق مختلف توسط نیروهای خود به داخل ایران و همچنین زندان‌ها این مسائل کلی را در میان گذاشته بودند.

*انجام عملیات فروغ جاویدان؛«بر سر موضع بودن» زندانیان علیه اسلام و مردم 

پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران،سازمان را که همه هستی و حیثیت خود را در گرو جنگ نهاده بود،برای خروج از بن بست مجبور به انجام مأموریتی خطرناک کرد که برای او برنامه ریزی کرده بود. آنها با این فکر که ایران از لحاظ سیاسی-اقتصادی و نظامی به بن بست رسیده و سقوط آن حتمی است و در چنین شرایطی قدرت به سازمان منتقل خواهد شد،طرح حمله به ایران را که قصد داشتند در سالگرد جنگ شروع کنند دو ماه به جلو انداخته و با پشتیبانی عراق عملیات «فروغ جاویدان» را آغاز کردند.

پس از پذیرش قطعنامه،رژیم بعث عراق که خود نمی توانست به حمله جدید دست بزند،درصدد برآمد در فاز جدید جنگ را با استفاده از منافقین و طی عملیاتی در خاک ایران انجام دهد. محمود عطایی از اعضای مرکزیت سازمان و فرمانده به اصطلاح محور پنجم و مسئول تسخیر تهران در یک نشست توجیهی برای شرکت کنندگان در جنگ در رابطه با انجام عملیات گفت «مسعود می‌گوید که صاحب خانه به ما فشار می‌آورد و این فشار صاحب خانه را نباید غیر دوستانه تلقی کرد.»(گذر از بحران 67،ص 159)

 

هادی شعبانی از اعضای ارشد سازمان که مدت 20 سال در سازمان بوده درباره عملیات مرصاد می گوید:«پس از قبول قطعنامه توسط ایران،رجوی سریع جلسه‌ای گذاشت و گفت ما تا یک هفته دیگر باید به ایران حمله کنیم، چون ایران از روی ضعف قطعنامه را قبول کرده است و قرار است عراق از جنوب حمله کند تا ما را به راحتی از غرب پیشروی کنیم! و آن قدر به عملیات معتقد بود که می گفت اتاق کار مرا در تهران آماده کنید تا من بیایم و بعد از ورود به تهران تا 48 ساعت هر کاری خواستید بکنید و هرکس را خواستید بکشید تا اینکه من فرمان عفو بدهم!(کیهان،5/ 5/ 78،ش 19142،ص 14)

در این عملیات که سازمان نام آن را «فروغ جاویدان» گذاشته بود، سازمان با 25 تیپ 200 نفره و با استعداد چهار تا پنج هزار نیروی عملیاتی که از همه کشورها فراخوان شده بودند با تجهیزات پیشرفته و با حمایت و پشتیبانی تسلیحاتی-لجستیکی و هوایی دشمن بعثی همراه بود به قصد تصرف تهران و ساقط نمودن جمهوری اسلامی وارد ایران شدند.

*فرمان علی وار در مقابله با یاران معاویه و خوارج نهروان

پس از تهاجم نیروهای سازمان منافقین در سال 67 با پشتیبانی ارتش عراق به داخل ایران حضرت امام (ره)حکمی را درباره بررسی مجدد پرونده منافقین زندانی که همچنان بر سر موضع خود بودند و صدور محکومیت اعدام برای کسانی که برنامه شورش در زندان، هم‌زمان با برنامه‌های بیرون سازمان داشتند، صادر کردند. در زمینه دلایل صدور این حکم که از مبانی فقهی و حقوقی مستحکمی برخوردار است به اختصار مطالبی نگاشته شد:

 

به وضعیت کلی نیروهای نظامی ایران در جبهه‌ها، روحیه مردم در داخل کشور به واسطه انعکاس تحولات جبهه‌ها ، تبلیغات وسیع درباره پیشروی‌های عراق از سوی رادیوهای بیگانه، ورود مستقیم آمریکا به صحنه جنگ با ایران از طریق هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری، پیشروی نیروهای منافقین به داخل خاک ایران و تصرف چند روستا و شهر اسلام آباد غرب، انتقال اخبار مربوط به تحولات جبهه‌ها و ورود منافقین به داخل ایران، بروز تحرکات و تنش‌هایی در زندان با سردمداری عناصر بر سر موضع منافقین، آغاز فعالیت برخی هواداران منافقین در سطح جامعه و ایجاد حرکت‌هایی برای برپائی آشوب و شورش در سطح شهرها، انتشار پیام‌های مستمر سازمان منافقین از طریق رادیوهای متعلق به آنها و ترغیب و تحریک مردم به شورش، اشاره داشت.

 

در چنین اوضاع و احوالی حضرت امام (ره) بر مبنای دیدگاه فقهی خود، از مسئولان مربوطه خواستند تا ضمن بررسی مجدد وضعیت منافقین در زندان ، آن دسته از این افراد را که همچنان بر سر موضع تشخیص می دهند، به عنوان نیروهای داخلی یک سازمان محارب که با استفاده از فرصت ، در صدد آشوبگری و تحریک دیگران به شورش هستند، اعدام کنند. در حکم حضرت امام (ره) در این باره چنین آمده است: « از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه می‌گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده‌اند، با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاری‌های حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و باتوجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانهٔ آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند، محارب و محکوم به اعدام می‌باشند.»

همانگونه که ملاحظه می شود حضرت امام (ره) ضمن بیان مبانی فقهی صدور این حکم، صرفاً آن دسته از منافقین زندانی که «بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند» را «محارب و محکوم به اعدام» برشمرده که لازم است حد محارب در خصوص آنها اجرا شود  و تشخیص این موضوع را نیز به رأی اکثریت قاضی شرع، دادستان و نماینده وزارت اطلاعات واگذار می‌کند، با تأکید بر اینکه « احتیاط در اجماع است » و منافقین زندانی‌ که از عملکرد «سازمان منافقین» برائت جسته و توبه می‌کردند، اعدام نمی‌شوند.

بررسی مجدد پرونده منافقین زندانی قبل از این مقطع نیز سابقه داشته و بدون حکم و نظر امام نیز اینکار صورت می گرفته است.به عنوان مثال در سال 1360 نیز همزمان با شورش‌های شهری و ترورهای گسترده منافقین، شورشی نیز در زندان صورت می گیرد و 12 نفر در این ارتباط تیرباران می شوند.

حضرت امام همواره به مسئله ''عدالت ورزی''،''دقت''،''آرامش''،''حفظ احترام'' و در کنار آن به ''قاطعیت رفتار کردن'' توصیه می‌نمودند که از باب نمونه به یکی از آنان اشاره می کنم: ایشان در سخنرانی خود به مناسبت فاجعه انفجار در حزب جمهوری اسلامی به تاریخ 9/4/1360 فرمودند: «من یک کلمه به برادران دادگاه و کسانی که رئیس زندان هستند و اشخاصی که زندانبان هستند می‌گویم و آن اینکه اینطور نباشد که یک جنایتی واقع شد، اینها آرامش خودشان را از دست بدهند و خدای ناخواسته با زندانیانی که الان هستند، ولو این زندانیان از همین گروه‌های فاسد باشند، با خشونت غیر انسانی عمل کنند. با آرامش و با احترام عمل کنند. لکن دادگاه‌ها احکام را با دقت بررسی کنند، و پرونده‌ها را بررسی کنند ، آنها را بر محکمه‌ها بنشانند و ازشان استفسار کنند. با قاطعیت هرچه باید بکنند، عمل کنند، لکن این طور نباشد که حالا از باب اینکه یک دسته از ما به وسیله همین گروه‌ها از بین رفته، حالا ما در حبس با اشخاصی که محبوس هستند خدای ناخواسته به خلاف موازین اسلام رفتار کنند و من می‌دانم نمی‌کنند، گرچه آنهایی که باید به شما تهمت بزنند، تهمت را می‌زنند. »

 

*تفاوت سال 60 با 67

در سال 60 سازمان منافقین اگر چه از حمایت‌های سیاسی و تبلیغاتی بیگانه بهره می‌برد اما به هر حال یک گروه ضدانقلاب داخلی به شمار می‌آمد که دست به عملیات تروریستی و انفجاری در داخل می‌زد و البته با عوامل این عملیات نیز برخورد می‌شد ولی در سال 67 این گروه در قالب یک «ارتش متجاوز» ظاهر شد که از پشتیبانی کامل نیروهای نظامی بیگانه برخوردار بود و با اتکاء به همین پشتیبانی‌ها توانسته بود راه خود را به داخل خاک ایران باز کند و بخشی از آن را به اشغال خود درآورد و در کنار آن مسائلی نظیر بروز تحرکات و تنش‌هایی در زندان با سردمداری عناصر بر سر موضع منافقین، آغاز فعالیت برخی هواداران منافقین در سطح جامعه و ایجاد حرکت‌هایی برای برپایی آشوب و شورش در سطح شهرها، انتشار پیام‌های مستمر سازمان منافقین از طریق رادیوهای متعلق به آنها و ترغیب و تحریک مردم به شورش، همه بیانگر موج تازه توطئه‌های این گروهک می‌باشد.

از طرفی جنگ احزابی علیه انقلاب صورت گرفته بود و عملیات مرصاد و همچنین دیگر آمریکا نیز با حضور پررنگ نظامی در خلیج فارس و هدف قرار دادن یک هواپیمای مسافربری و حمله به ناوچه‌ها و نفت‌کش‌های ایرانی عملا بصورت عملیات هماهنگی شده بود که منافقین در زندان‌ها دست به شورش شده و آمادگی خود برای توسعه خیانت‌های گذشته اعلام کردند و هیچ‌گاه کوتاه نیامدند.

در این یادداشت به اینجا رسیدیم که اعدام‌های مجاهدین (منافقین) خلق در سال 67 مصداق ذی‌فئه هستند.

منبع : خبرگزاری فارس به قلم طلبه بسیجی سجاد چاره‌دان

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.