خیانت رژیم پهلوی در ترویج سکولاریسم و ضرورت ابهامزدایی از مقوله هنر
امروز جامعه اسلامی و انقلابی ما نیازمند کارهای هنری است و بر این اساس باید رابطه فعالیتهای هنری با مسائل دینی، اسلامی و انقلابی روشن شود تا اشخاص با انگیزه قویتر، این مسئولیتها را بپذیرند، انجام دهند و به ثمر برسانند.
این تلاش، بسیار کار بجایی است. زیرا حقیقتاً در بسیاری از امور زندگی اجتماعی ما ابهام هایی وجود دارد که باعث بداندیشیها، بدرفتاریها و بدآموزیهایی میشود که شاید بیشاز 90 درصد آن همراه با غرض سوئی نیست.
گاه کسانی از روی مسامحه، کماطلاعی یا ناآگاهی به کارهایی که آثاری نامطلوب دارد دست میزنند و به این آثار نامطلوب توجه ندارند. در حالیکه اگر همین کارها به شکل دیگری انجام میگرفت منشأ برکات فراوانی میشد و میتوانست حتی هر قدم آن عبادت باشد و برایشان ثواب داشته باشد. انسان ممکن است رفتاری انجام دهد که تنها یک حرکت فیزیکی خاصی در خارج انجام گیرد اما با ایجاد اندکی تفاوت میتواند فاصله ارزش آن از زمین تا آسمان گردد. توجه به اصل این مسئله برای ما مفید است و میتوان با مثالی این اصل را توضیح داد.
رابطه هدف با ارزش عمل
همه ما میدانیم که بقای نسل انسان در گرو ازدواج است و اگر مرد و زن با هم ازدواج نکنند نسل بشر منقرض میشود و طولی نمیکشد که بشر نابود میشود. ازدواج هم به یک عمل طبیعی احتیاج دارد تا موجب تولید فرزند شود. اگر این کار طبیعی براساس یک قرارداد و با جمله «انکحت و قبلت» توأم باشد عبادت میشود. حتی نگاهی که دو همسر به همدیگر میکنند نیز عبادت میشود و ثواب دارد. اما اگر این قرارداد و این جمله نبود و این عمل طبیعی بر اساس ارتباط آزاد انجام گیرد، گرچه از نظر ظاهری و طبیعی با عمل قبل تفاوتی ندارد و زن و مردی صرفاً عملی بر اساس غریزه خود انجام میدهند، اما یکی عبادت است و دیگری گناه! البته ازدواج مبتنی بر یک قرارداد است که تعهداتی به دنبال میآورد، اما عمل غریزی زن و مرد در هر دو رابطه یکسان است. این دو عمل به ظاهر یکسان، در ازدواج، عبادت و در رابطه آزاد، گناه محسوب میشود. برخی افراد که به این نکته توجه ندارند میگویند: این دو عمل چه فرقی دارند؟!
کسانی که شما آنها را گناهکار میدانید همین کاری را انجام میدهند که از نظر شما عبادت است. پس چرا یکی گناه شمرده میشود و مرتکب آن باید مؤاخذه و حتی تنبیه شود و دیگری مستحق ثواب است؟ این مورد را تنها از جهت مثال عرض کردم وگرنه این نکته در بسیاری از مسایل جاری است. همه ما میدانیم و قبول داریم و باید توجه داشته باشیم که ارزش بسیاری از مسایل، با اندکی تغییر در کیفیت کار یا حتی گاهی تنها با تغییر نیت، از زمین تا آسمان تفاوت پیدا میکند.
مثال دیگری درخصوص تفاوت نیت عرض کنم؛ در روایات هم به این مثال اشاره شده است که اگر دو نفر به نماز بایستند و هر دو مثل هم نماز بخوانند و کاملا مانند یکدیگر کیفیت قرائت و آداب نماز را رعایت کنند، اما قصد و نیت یکی از آن دو این باشد که وظیفه شرعی خود را انجام دهد و هیچ توجهی به دیدن یا ندیدن دیگران نداشته باشد و دیگری فقط به این قصد که به دیگران نشان دهد نمازخوان و اهل عبادت است آن عمل را انجام دهد، اولی بهواسطه این عمل، ثواب فراوانی میبرد و دیگری نهتنها ثوابی نمیبرد، بلکه مستحق عقاب میشود؛ زیرا ریاکاری کرده که نوعی شرک محسوب میشود. چنین شخصی در حقیقت بهجای خداپرستی، خودپرستی و مردمپرستی کرده است. نیت باعث چنین تفاوتی بین دو عمل مشابه میشود، بهگونهای که ارزش آنها از زیر صفر تا میل به بینهایت تفاوت پیدا میکند.
در مسائل اجتماعی و مسائل دیگر هم همین قاعده جاری است. پیشاز انقلاب - کسانی که سن آنها نزدیک سن بنده است به یاد دارند و گمان نمیکنم جوانترها به یاد داشته باشند- کسانی برای مبارزه با دستگاه پهلوی و شاه عدهای را آموزش دادند و گاهی هم کسانی را ترور کردند. سخن آنها این بود که ما میخواهیم با دستگاه ظلم و ستم مبارزه کنیم البته این مطلب طفیلی است و مطلب اصلی چیزی دیگر است و بنده به این وسیله میخواهم اهمیت اختلاف نیت و نگرش را عرض کنم. شاید بانیان آن گروه افرادی متدین و فداکار بودند و واقعاً تنها بهخاطر خدمت به مردم و جامعه این کارها را انجام میدادند و حاضر بودند جان خودشان را فدا کنند، اما در عمل بهتدریج با کسانی دوست و همکار شدند که قدری گرایشهای چپ داشتند و چندان اعتقادی به دین نداشتند، ولی در این جهت با گروه نخست مشترک بودند که معتقد بودند با دستگاه پهلوی ستمکار باید مبارزه کرد. گروه نخست معتقد بود این مبارزه وظیفهای دینی است و گروه دوم میگفت رژیم پهلوی باید برود و ما بهجای آنها بیاییم؛ آنها حق ما را گرفتهاند! بالاخره اختلاط بین این دو گرایش باعث شد که این حرکت، انحراف پیدا کند و نتیجه آن شود که در اوائل انقلاب، بهترین ذخیرههای انقلاب را با ترور از دست ما بگیرند.
امثال آیتالله دکتر بهشتی، دکتر آیت و بسیاری دیگر از نیروهای انقلاب را همین افراد از ما گرفتند. انگیزه این گروه هم از ابتدا این بود که با دستگاه پهلوی مبارزه کنند و آن حکومت را ساقط کنند. اما خوبان و بنیانگذاران این گروه، برای انجام وظیفهای الهی اقدام به تأسیس آن کردند و معتقد بودند که این مبارزه باید در چارچوب احکام الهی انجام گیرد. گرچه ممکن بود آنها در تشخیص وظیفه خود اشتباه کنند، اما نیت آنها در روزهای نخست، الهی بود. ولی بعدها این نیت کمرنگ شد و بهجای رضای خدا، هوای دل جایگزین شد و بهجای اینکه بگویند باید اشخاص صالح سر کار آیند، گفتند باید ما سر کار بیاییم و نوبتی هم باشد نوبت ما است. همین افراد، بزرگترین ذخایر انسانی این کشور را در همان اوائل انقلاب که بیشترین نیاز را بهوجود آنها داشتیم از دست ما گرفتند. آیا واقعاً جنایتی بالاتر از این جنایت میتوان تصور کرد؟ چه کسانی مرتکب این جنایت شدند؟ کسانی که در ابتدا بهعنوان خدمت به اجتماع و مبارزه با ظلم کار خود را شروع کردند. حتماً فهمیدهاید مقصود من چه کسانی هستند و انشعاب آنها چگونه پیدا شد و به کجا انجامید!
پایه چنین کارهایی که میتواند نتایج دراز مدتی در جامعه داشته باشد باید بسیار محکم باشد؛ باید دقت کنیم که اولاً این کار فیحد نفسه کاری عقلپسند و خداپسند باشد و ثانیاً باید دید ما برای چه هدفی آنرا انجام میدهیم؛ گاهی تنها بهخاطر یک احساس میخواهیم این کار را انجام دهیم و گاهی هم تنها بهدنبال منافع شخصی خود هستیم و این منافع را به اسم خدمت و... دنبال میکنیم و انتظار یک منفعت شخصی داریم. اگر کار از ابتدا از روی هوس و برای منفعتی دنیوی یا از روی چشم و همچشمی و رقابت و چیزهایی از این مقوله انجام گیرد فرجام مطلوبی نخواهد داشت. از ابتدای نهضت انقلاب اسلامی تا امروز که چهلسال از پیروزی انقلاب میگذرد این مطلب را آزمودهایم. اگر شما خودتان هم دقت کنید شاید اکنون نمونههای برجستهای از چنین آزمونهایی را بتوانید ببینید.
خیانت بزرگ پهلوی در رواج سکولاریسم
حقیقت این است که دستگاه ستمشاهی تنها ستماش این نبود که بعضی سرمایههای کشور را به درباریان و طرفداران خودش اختصاص میداد و منافع کشور را استثمار میکرد و دیگران را محروم میکرد- البته چنین ستمی وجود داشت و به شکلی برجسته بود که همه میتوانستند آنرا درک کنند - بلکه در کنار این ستم، ضرر مهمی به جامعه وارد کرد که اهمیت و خسارت آن بسیار بیشتر از این بود و آن این بود که دین را تضعیف کردند و قصد داشتند دین را بهطور کلی از جامعه حذف کنند. اصل این مطلب احتیاج به تبیین و اثبات و قرائن و شواهد ندارد و همه کم یا بیشاز آن اطلاع داریم، اما روشن ساختن عمق این خیانت بزرگ و مبارزه آنها با دین، قدری احتیاج به توضیح بیشتری دارد؛ از جمله اینکه کار آنها باعث شد نوعی سکولاریسم بینام و نشان در جامعه رواج پیدا کند.
آنها این مسئله را ترویج میکردند که مسایل زندگی دو دستهاند؛ یک دسته مسایل جدی که برای همه انسانها چه مسلمان، چه غیرمسلمان، چه ایرانی، چه عرب، چه آمریکایی و چه دیگران مطرح است و به انسانیت انسانها مربوط میشود؛ و دسته دیگر، مسایلی ذوقی و سلیقهای است که گرچه چندان جدی نیستند، اما قابل احترامند. دسته اول مسایلی هستند از قبیل: تأمین نیازمندیهای غذایی مردم، تأمین مسکن مردم، مسئله حکومت، مسئله امنیت، مسئله کسب و کار مردم، مسئله آموزش مردم، ... و بالاخره هنرهایی که مردم به آنها احتیاج دارند. آنها میگفتند: اینگونه مسایل به دین ربطی ندارند. برای مثال، هر کسی میداند باید کار کند تا مزد بگیرد یا هر کسی حتی کسانی که بهوجود خدا اعتقادی ندارند خواهان حفظ امنیت هستند. اینگونه مسایل ربطی به دین ندارند. دین به فرد میگوید: نماز بخوان! فرد هم اختیار دارد که نماز بخواند یا نخواند. اگر فرد تصمیم بگیرد که نماز بخواند، دیگران هم باید به این خواسته وی احترام بگذارند، اما این مسئله به مسایل جدی زندگی انسان ارتباط ندارد، بلکه تنها خواسته و سلیقهای است در حاشیه زندگی، مانند سایر سلیقههای گوناگون مردم. برای مثال، در عالم طبیعت رنگهای مختلفی وجود دارد و هر انسانی رنگی خاص را میپسندد یا هر کسی شکل خاصی را برای لباس خود میپسندد. انتخاب دین هم مانند این امور، امری سلیقهای است و از مسایل جدی زندگی مردم نیست و وظیفه ما اهمیت دادن به مسایل جدی زندگی انسانها و رسیدگی به مسایلی است که خارج از سلیقه افراد به همه انسانها مربوط میشود و همه به آنها احتیاج دارند و در قالب خاصی باید عادلانه انجام گیرد.
البته طرفداران این طرز فکر، در شعار، چنین سخنانی را مطرح میکنند، اما در مقام عمل، همه شاهد بودهایم که چگونه عمل میکنند. مقصودم از بیان این سخن این است که رژیم ستمشاهی بذر این فکر را افشاند و به صورتهای مختلف، از کتابهای درسی گرفته تا فیلمها و رفتارهای هنری و نطقها و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی این اندیشه را رواج داد. تعبیر رایج در فرهنگ سیاسی برای این اندیشه «سکولاریسم» است. سکولاریسم به معنای جدایی دین از محتوای مسایل جدی زندگی انسان است. سکولارها میگویند: ما ضد دین و آتئیسم نیستیم؛ اما معتقدیم دین به مسائل مهم زندگی از جمله مسائل سیاسی و اجتماعی ارتباطی ندارد. دین امری دلبخواهی است و هر کسی میتواند آنرا بپذیرد و مثلا نماز بخواند یا نپذیرد و نماز هم نخواند.
متداد سکولاریسم در هنر
امروز تمامی قدرتهای بزرگ دنیا همین اعتقاد سکولاریسم را مطرح و به صورتهای مختلف تقویت و ترویج میکنند و برای اجرای آن توطئه و تدبیر میکنند و عوامل مختلفی بر این اساس تربیت میکنند. برای مثال، شاید این تصور در 90 درصد مردم مسلمان وجود داشته باشد که هنر به دین ربطی ندارد. زیرا هنر، امری ذوقی است و برخی به آن علاقه دارند و آنرا دنبال میکنند و برخی دیگر چنین علاقهای ندارند و آنرا دنبال نمیکنند. نباید کسی را مجبور به یادگیری هنر کرد و همچنین اگر کسی خواست هنر بیاموزد نباید جلوی او را گرفت. این بحث ربطی به دین ندارد. افراد علاقهمند به هنر ممکن است نمازخوان باشند و ممکن است نمازخوان نباشند. نماز خواندن نه کسی را ملزم به یادگیری هنر میکند و نه مانع یادگیری هنر میشود. نماز خواندن مربوط به دین و هنر مربوط به سلیقه مردم است و خوب و بد درباره آن مطرح نیست. آیا اگر سلیقه کسی رنگ زرد یا نوع خاصی از دوخت را برای لباس میپسندد، میتوان گفت چرا چنین سلیقهای داری؟ طبیعت او چنین میلی دارد و او به این امور علاقه دارد. انواع هنرها هم از همین سنخ امورند و کسانی که به هنر علاقهمندند. میتوانند آنرا دنبال کنند و آنهایی هم که علاقهای به آن ندارند لزومی ندارد که آنرا دنبال کنند. هنر نه ربطی به دین دارد و نه ربطی به سیاست. به همین جهت، تمام نژادهای شرق و غرب و دینداران و بیدینان هر یک در محیط خود هنر خاصی دارند. پس باید حساب هنر را از دین جدا کرد و نباید از هنر اسلامی یا غیراسلامی سخن گفت! اساساً بررسی اینکه چه کاری از نظر اسلام صحیح است، از مقوله دیگری است و به وادی هنر و سلایق افراد مربوط نمیشود! این شبهه را گاه به بیان سادهتر اینگونه مطرح میکنند که آیا ما میتوانیم بگوییم آشپزی اسلامی داریم یا نداریم؟ مردم براساس سلیقه خود مواد غذایی را با هم ترکیب میکنند و بهگونه خاصی آنرا میپزند. مردم هر محله یا شهری بهگونهای خاص آش میپزند و نوع خاصی از آش برای آنها خوشایند است و هیچ کس هم درباره خوب و بد بودن رسم آنها قضاوت نمیکند، بلکه این رسمها را به سلیقه آن مردم نسبت میدهند. هنر هم از همین نوع امور و امری سلیقهای است! آیا واقعا مسئله هنر اینگونه است؟
لزوم ابهامزدایی از مبانی هنر
اساساً دین تنها نماز خواندن و روزه گرفتن نیست. اصلاً دین را اشتباه و بد برای ما تعریف کردهاند. ما گام اول انقلاب را با همه سختیها، پیچوخمها و ابهامهایی که کم یا بیش وجود داشت گذراندیم و بحمدالله این گام را استوار برداشتیم و به کوری چشم دشمنان اسلام و ایران اسلامی این مرحله را با موفقیت پشتسر گذاشتیم. دشمنان هم به این موفقیت اذعان دارند. هر کسی هم اندکی تعقل کند تأیید میکند که گام نخست انقلاب موفقیتآمیز بوده است. گرچه برخی از روی دشمنی و غرضورزی این گام را ناموفق میدانند، اما هر عاقلی میفهمد که اینها دروغ میگویند.
ولی برای گام دوم انقلاب باید مسائلی را که در گام اول برای ما ابهام داشت حل کنیم. ابهام این مسائل باعث شد که استفاده کمی از آنها ببریم. این ابهامات گاه موجب تضاد بین دو گروه شد، بهگونهای که یکی از بودن آن دفاع میکرد و دیگری از نبود آن و این باعث شد نیروهای فراوانی با هم اصطکاک پیدا کنند و بهجای همافزایی در یک جهت صحیح و کسب نتایج مطلوب، هدر بروند. اصطکاک این نیروها باعث شد آنجایی که مساوی بودند برآیند آنها صفر شود و آنجایی که یکی از آنها غالب بود- که غالباً باطل غالب بود- نتیجه آنها نامطلوب و زیر صفر شود.
یکی از مسائلی که باید جدی گرفته شود و ابهامات آن حل شود مسئله هنر است. درخصوص هنر باید ابتدا ابهامات آنرا برطرف کرد وپساز آن، برای اجرای آن، طرح آماده کرد و برای انواع آن، برنامههای متنوع داشت و در مرحله بعد لوازم اجرایی آنرا اعم از بودجه و مسایل دیگر را فراهم کرد. البته این لوازم اجرایی، جزء مراحل پایانی است. مرحله نخست اساساً آماده کردن مبانی عقلی این موضوع است. باید ابتدا مشخص کرد که اساساً چه کاری در زمینه هنر صحیح است و اصلاً جایگاه هنر در جامعه کجا است. پساز آن باید رابطه هنر با دین، با انقلاب و با اهداف انقلاب مشخص شود؛ و اگر هنر با دین و انقلاب رابطه دارد باید طرحی برای استفاده از این مقوله در زندگی داشته باشیم. بعد از طرح، باید برای انواع هنرها برنامهریزی داشت و مقدمات اجرایی هر یک را فراهم کرد. این شکل منطقی کار است. البته معنای این سخن این نیست که همه این مراحل باید در زمان کوتاهی فراهم شود، گرچه همه اینها بستگی به همت ما دارد که چه مقدار نیرو صرف کنیم. ممکن است افرادی احساس مسئولیت کنند و این مسایل را با سرعت حل کنند و طرحها و برنامههای آنرا بسیار زودتر از طرح و برنامههای عادی تهیه کنند و بعد با همت هنرمندان انقلابی و اسلامی برنامههای اجرایی آن شروع شود، یا آندسته از برنامهها که شروع شده، تقویت و کامل شود.
محرومیت از ظرفیتهای هنر، حاصل ارزشگذاری خطا
اولین مشکلی که در خصوص هنر در چهلسال گذشته وجود داشت و اجازه نداد ما از این مقوله بهدرستی استفاده کنیم ابهام در ارزشیابی هنر بود. بسیاری از مسلمانان انقلابی که سالها برای انقلاب زحمت کشیدهاند، نگاهی منفی به مقوله هنر دارند و آنرا با باری منفی توأم میدانند. به گمان ایشان هنرمند یعنی کسی که کار او با گناه همراه است و اصلاً نمیتواند کار خود را بدون گناه انجام دهد. البته این تصوری غلط است. باید هر یک از مفاهیم هنر و گناه را تعریف کرد و مشخص کرد که این دو کجا با هم تصادق دارند. رابطه بسیاری از مقولات با گناه به همین شکل مشخص میشود. برای مثال، همه میدانیم که گوشت گوسفند خوب است و در روایات هم نسبت به خوردن آن تأکید شده است، بهگونهای که فرمودهاند اگر کسی چهل روز گوشت نخورد در گوش او اذان بگویید! مستحب است دستکم هر چند روز یک مرتبه انسان گوشت بخورد. اما اگر حیوان ذبح شرعی نشود، مثلا رو به قبله ذبح نشود، خوردن گوشت آن حرام میشود. همچنین اگر چوپانی در بیابانی گوسفندی را از گله دیگری سرقت کند و به گله خودش اضافه کند گرچه آن حیوان، گوسفند است و حکم اولیه خوردن گوشت آن استحباب است، اما خوردن گوشت این گوسفند حرام است، زیرا عنوان دزدی و غصب که عنوانی ثانوی است پیدا کرده است.
اینگونه نیست که اگر کاری هنری، حکم حرام پیدا کرد بتوان گفت همه هنرها حرام است. آن کار هنری حرام، ضمیمهای دارد که آن ضمیمه حرام است، اما همه جا اینگونه نیست. از اینرو، ممکن است کسانی از روی علاقه و احساس وظیفه برای خدمت به اسلام و انقلاب حیثیت منفی آن کار هنری را جدا کنند و از اصل هنر برای خدمت به اسلام استفاده کنند که در این صورت نهتنها بهعنوان یک کار مباح بلکه بهعنوان یکی از بزرگترین عبادتها میتوان آنرا انجام داد. همه ما میدانیم که از هنرهای رایجی که گاه به شکلی غیرشرعی از آن استفاده میشود، میتوان بهگونهای استفاده کرد که نتایج خوبی در جامعه بر آن مترتب شود. برای مثال، میتوان از هنر برای آموزش بسیاری از آموزههای دینی برای کودکان سه یا چهار ساله استفاده کرد و آداب زندگی، حتی تقویت عواطف و احساسات خانوادگی و بعد مسئولیتپذیری را تدریجاً به آنها آموزش داد. استفاده از هنر در آموزش کودکان از قصهگویی ملاباجیها شروع میشود تا میرسد به تئاتر و فیلم سینمایی؛ و پساز آنکه این کودکان باسواد و اهل مطالعه شوند، خواندن رمان و داستانهای آموزنده که شخصیت کودکان را میسازد میتواند بسیار مؤثر باشد. جامعهای که از این هنرها بیبهره باشد از عناصر سازنده و تربیتکننده فراوانی محروم خواهد بود.
بنابراین نمیتوان گفت هر هنری بد است. اگر مصداقی از هنر بد است باید بررسی کرد و علت بد شدن آنرا فهمید. همانند مثالی که درباره خوردن گوشت گوسفند مطرح شد. اگر گاه خوردن گوشت گوسفند حرام میشود بهخاطر عنوانی مانند غصب و دزدی است که به آن ضمیمه شده یا به خاطر عدم ذبح شرعی آن است وگرنه، گوشت گوسفند در صورتی که چنین عنوانی بر آن صادق نباشد خوب است.
منبع : هفته نامه افق حوزه
دیدگاه ها